۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

فرهنگ وپائولو کوئیلو و بنیامین

نمی دونم تا حالا یک کوه یخ شناور در اقیانوس دیدین؟ من هم والا ندیده ام تا الان که اینجا پیش شمام! ولی شنیده ام که فقط یک دهم کوه یخی بیرون از آبه و نه دهمش زیر آب... این درست همون چیزیه که به نظر من میشه به فرهنگ تشبیهش کرد.
فقط قسمت کوچکی از فرهنگ هر ملتی قابل رویت است. مثلا فرض کن هنرهای سنتی ؛ موسیقی؛ رقص؛ ادبیات؛لباس و یا غذاهایی است که می خورند. ولی آن قسمت خیلی مهم ماجرا که خیلی به چشم هم دیده نمی شود اعتقادات و ارزشها  و الگوها و تفکرات یک ملت است.
الان که چند خط بالا رو نوشتم راستش فکر کردم اول باید فرهنگ رو تعریف می کردم بعد می رفتم سراغ کوه یخ و اینا...از بچگی حرفا رو از وسط شروع می کردم:)اصلا به نظر شما فرهنگ چیه؟ اعتقادات ما؟ بینش و دریچه ای که از اون به جهان نگاه می کنیم؟ مجموعه دانش و هنر و اعتقادات و رفتارما؟ یا همه این چیزا وابسته به فرهنگه و فرهنگ خودش چیزی جز همه اینهاست؟به هر حال من که فکر می کنم  وقتی که به کشوری در دورترین نقطه ممکن نسبت به وطنت - و طبعا دورترین فرهنگ ممکن به آنچه داشته ای-  مهاجرت کنی ممکن است بعد از چند سال زبانشان را متوجه بشی؛ غذاهاشونو بخوری ؛ لباست فرقی با آنها نکند ولی آن ته ته ذهن آدم که مربوط می شود به آنچه واقعا اعتقاد داری سخته که تغییر بکنه.اولها آدم فقط مشاهده می کنه(Observation) . به تفاوتها و شباهتها آگاه میشه و از نزدیک لمسشون می کنه ولی هنوز کاری نمی کنه؛ بعد ممکنه در مرحله ای قرار بگیره که بعضی چیزها رو تقلید کنه و بخواد امتحانشون کنه (Imitation) -مثل من که اولها می گفتم اه موی سگ... اه توی خونه سگ... اخ اگه بمیرم سگ تو خونه راه نمی دم... و الان دارم کم کم بهش فکر می کنم و فکر می کنم حس داشتن یک موجود گرم و نرم که بهت احتیاج داره و دوستش داری و می شود لمسش کرد نباید چیز بدی باشد-  مرحله بعدی جاگیری بیشتر عادتها و تقلیدها در زندگی است دیگه فقط یه امتحان نیست (Reinforcement) -اینجوری آدم به خلاف کشیده میشه ها:)- و بعد اگه واقعا اون عادتها بره در عمق وجود و باطن آدم (Internalization) البته اگههههه بره! به نظر من شاید بیش از یک نسل طول بکشه. شاید مراحل دیگه ای هم داشته باشه که من تا همینجاشو می دونم.تورو خدا نگید که یه مهاجر بااااااید فرهنگشو نگه داره و اینا!!! بالاخره آدم تاثیر می گیره ! و خواه ناخواه تغییر می کنه. سنگ هم  به سنگیش تو هر محیطی بنا به اینکه چه به سرش بیاد شکلش عوض میشه. اونجا که رودخونه می غلطوندش گرد و نرم میشه ...اونجا که با بهمن حرکت می کنه لبه هاش تیز میشه... اونجا که رسوب روش میاد مدفون میشه... دیگه ما که آدمیم !
پ.ن.1 بنیامین یه آهنگی داره: حالم بده حالم بده... از زبون یه روبوت می خونه که عاشق شده . بیچاره  هم قلبش از آهنه و نمی تونه گریه کنه و هم درجه تبش روی هزار وسیصده!!!  بعد هم میگه شاید به چشم تو این تب فقط یه عدده!!!! چند وقته دیگه درجه هوا رو نگاه هم نمی کنم اگه هم نگاه کنم و بگم مثلا منهای فلان قدر می دونم که به چشم تو فقط یه عدده! چه می دونی اون فلان قدر یعنی چی آخه !!!


پ.ن.2 شایای عزیز این مطلب منو لینک کرده و کلی چیزهای جالب توی این پستش نوشته. مرسییی



پ.ن.3 کتابهای  پائولو کوئیلو رو یکی برام ایمیل کرد :) همشو یه جا و همه ترجمه فارسی. اینجا میزارم اگه دوست دارین بخونید. شنیدم این کتابها تو ایران ممنوع شده!!! آخهههه بابا اینا پرخواننده ترین کتابای دنیاست به قرآن!!


بعد نوشت: الان فهمیدم پائولو کوئیلو به خاطر اینکه در ایران کتابهاش ممنوع شده همه ترجمه های فارسیشو تو سایتش گذاشته. ممنونم:) شما می دونید که چقدر دوست داشتم زهیر رو بخونم.

۱۲ نظر:

نرگس گفت...

سلام مریم جون خوبی ؟
بحث جالبی رو شروع کردی . به نظر من فرهنگ ریشه در باید ها و نباید های داره که از بچه گی تو گوشمون خوندن و به این راحتی ها هم که میگی پاک شدنی نیست حتی اگه خودمون بخواهیم . و به نظر من عدم پذیرش فرهنگ جدید یکی از مهمترین عواملی که مهاجر وقتی با هاش منطقی برخورد نکنه شکست میخوره .

رز / نیمه ی پنهان گفت...

مریم جان مطلبی که راجع به فرهنگ نوشتی جالب بود بعلاوه من فکر میکنم چون ما ایرانی به خاطر ضربات فرهنگی که متحل شدیم نسبت به پذیزش فرهنگی که قبولش داریم خیلی باز تر خیلی از ملت های دیگه عمل میکنیم

امیر حسین گفت...

شنیدم اونو ها خیلی سرد شده ! این فرهنگ انقدر عمق داره که من میترسم بعد از 30 سال زندگی در بین مردمی که هم فرهنگم نیستن هم من نتونم اونطوری که باید اوونا رو درک کنم !

مریم گفت...

نرگس جان
فرهنگ ریشه در باید و نبایدها داره و شاید باید و نبایدها ریشه در فرهنگ داره و یا هردو! اینا رو که نوشتم می خواستم بگم فرهنگ خیلی ریشه ای تر از اینه که با تقلید عوض بشه. راستش اصراری هم به عوض کردنش نیست. اگه آدم اصرار کنه به نظرم آدم دچار بی هویتی میشه و اذیت کننده است.

رز جان
اینقدر مطالبتو دوست دارم که نمی دونی! فقط تنبلم تو کامنت نوشتن. و یه چیز دیگه تا فکرمو جمع می کنم یه چیزی بنویسم می بینم یکی دیگه نوشتی و می گم خوب برای این جدیده می نویسم.
در مورد ما ایرانی ها! راستش نمی دونم. کاش چیزهای خوب فرهنگمونو نگه داریم بداشو یادمون بره. همین دیروز یه خانم کانادایی از من پرسید توی ایران مردم زیاد همدیگرو مسخره می کنند؟!گفتم چطور؟ گفت من دو تا دوست ایرانی دارم یکیشون که اتفاقا زبان انگلیسیش خیلی هم خوبه و با من انگلیسی حرف می زد و اون یکی انگلیسی حرف زدنشو مسخره کرد!!! بعد با تعجب اضافه کرد اون یکی با اینکه خودش هم انگلیسی زبان دومشه آن یکی ایرانی را مسخره کرد!!!! یعنی زبونم بند اومده بود و گفتم بله متاسفانه این فرهنگ هست!

امیر حسین عزیز
یه سرمایی می گم یه سرمایی می شنوی! شما اون امیر حسین که ادمونتون هست نیسین مگه؟
من هم همینطورم فکر نکنم زیاد عوض بشم. بچه ها چرا! خیلی سریعتر از اونی که بشه فکرشو کرد عوض میشن.

رحیم گفت...

مریم عزیز بعد از این همه چالش الکی ایجاد کردن می خوام یه ذره هم نیمه ی پر لیوان رو بنویسم .
چه وبلاگ نویس با منش و فرهیخته ای هستی شما ، با متانت و منطق به کامنت ها جواب میدی و باید بگم که امروز قدر شما رو دونستم .قدر کسی رو که انتقاد پذیره و مشکلاتشو قبول می کنه و با مطرح کردنشون سعی می کنه واسه حل کردنشون راه حلی پیدا کنه .
در مورد فرهنگ خیلی خوب و کامل نوشتی . آدم باید بدون نفی کردن خودش راهی واسه منطبق شدن با فرهنگ جدید پیدا کنه . اگه با فرهنگ کشور جدید منطبق نشیم و سعی در حفظ فرهنگ خودمون کنیم میشیم آدم های هالو و خشک و نفهمی که داریم تو یه کشور خارجی زندگی می کنیم و به کلی از اجتماع ترد می شیم . تو آلمان که بودم متوجه شدم ترک ها(ابته ترکهای ترکیه) که تعدادشون تو آلمان کم هم نیست بشدت سعی در حفظ آداب خودشون دارن و اونقدر تو آلمان گند زدن که دولت آلمان گفته تنوع نژادی تو آلمان شکست خورده و دیگه قرار نیست مهاجر از هیچ کشوری قبول کنن ! مثلا کار آزاد می کنن و بازم از دولت حقوق بیکاری می گیرن یا بخاطر پول و بیمه ی مجانی مثل مورچه بچه تولید می کنن و دخترا رو 18 سالگی شوهر می دن . من خودم تو استخر دیدم یه بچه ی ترک 7 یا 8 ساله با نون تو آب بازی می کرد و دور و بر خودشو به گند کشیده بود!
به هر حال باید فرهنگ رو قبول کرد در عین حال اصالت خودمون رو هم حفظ کرد . والسلام
درود بر شما .

جلیله گفت...

وای ممنون مریم جان که لینک کتابهای پائلو رو گذاشتی. کلی دیگه گذاشتیمون سر کار تا بخونمشون. دستت درد نکنه.
موفق باشی

مریم گفت...

رحیم عزیز
مرسییییی:) لطف دارین... فرهیختگی از خودتونه قربان:) جدا ترکها توی آلمان همچه میکنند؟ من هم دیدم چند ماه پیش دیدم این خانم آنجلا مرکل گفته بود دایورسیتی نداریم! دایورسیتی یه تئوری شکست خورده است! هر کی میاد اینجا باید مثل ما بشه! پس منظورش به ترکها بود احتمالا!
یه بحثی هست که بهش میگن Stereotyping و مفهومش قضاوت کردن و پیش بینی رفتار یا خصوصیت یک نفر بر اساس عضو بودن اون فرد در یک جامعه یا گروهه.
مثلا بگی همه ترکها فلان... یا همه زنها بد رانندگی می کنن.. یا خیلی نمونه های دیگه که زیاد خودمون انجام دادیم و یا دیدیم. اینجا یه کار فرهنگی که می کنند جلوگیری از این استریو تاپینگه. یعنی چشمتو ببند به ظاهر طرف!! و من خیلی اینو دوست دارم.

جلیله جون
منم خیلی ذوق کردم که همه کتابهاشو دارم. باید زود دانلودش کنم یه وقت دیدی برداشتش! حیف که افتادم تو ترم درسی و خیلی سرم شلوغ شده الان.

ازدیار نجف آباد گفت...

میگم میشه منم یه سلامی با تاخیر به این آقا رحیم داشته باشم... آخه هی یادم می رفت منم ارادتمندی ام رو به ایشون عرض کنم. البته گفته اند که تو وبلاگچه بنده هم تشریف میارند؛ ولی بنده چشام کم سو شده و هرچی هم با عینکم باریک شدم؛ نتونستم ایشون رو بشناسم... بهرحال آقا رحــــیـــم ما چاکریم. بقول این کتابهای خیلی قدیمی، امــّا بعد:

مریم خانم اینقده.... نه نشد یه بار دیگه میگم.... ایــــنـــــقـــده از این مقایسه ی عمق کوه یخ و ریشه ی فرهنگ ذوق ذوقی شدم که حدّ نداشت. بینهایت گویا و قشنگ بود و اینجا دیگه بجای «همسویی» باید بگم «موافقم»... بمونه که موافق بودن من فایده ای به حال هیچ بنی بشری نداره....امــّا بعد:

بارها شده بود که بحثهایی نسبت به بعضی تفاوتهای زندگی عادی بین ایران و ولایت خارجه رخ میداد که موافق و مخالف نظرشون رو میدادند و بالاخره من ندونستم استفاده از آفتابه خوبه یا دستمال؟ پاکی مذهبی مهمه یا نظافت؟ تامین ویتامینهای مورد نیاز بدن در مقابل منع مذهبی و حروم و حلال آن که آروم آروم ریشه توی فرهنگ کشیده، کجای قصـّه وجود دارد و موارد دیگه ای که قصد ندارم طولانی نویسی کنم. به نظر من همه ی تغیرات فکری و رفتاری که بعد از مهاجرت در زندگی بیشتر مهاجرها رخ میده یک باید طبیعی است که اگه رخ نده باعث میشه بشنویم مهاجران زیادی افسرده و پشیمان اند.

هرچه هست این تحولات، تغیرات عمیق فرهنگی نیست و بیشتر آنها ریشه در رفتارهای آدما دارد و از قدیم هم گفته اند«ترک عادت موجب مرض است». به نظر من، یک مهاجر به دیدگاهی میرسد که تازه متوجه میشود اون تصویرهایی که در جامعه ی وطن رواج داشته هم بزرگنمایی بدیها بوده و هم کاملاً با تصویر عینی اونها در خارج از کشور متفاوت است. برای مثال همین وجود سگ را درخانه که شما مثال زدید... آیا واقعاً سگی که برای خودش پزشک مخصوص دارد و هزاران رسیدگی خاص خود... با اون تصویر سگ ولگردی که در ورای ذهن من وجود دارد یکی است؟ در حالیکه دوست چوپان من برای مرگ سک گله اش، چند روزی ناراحتی میکرد. پس میبینید نباید همه ی این تغییرات رو ریشه در فرهنگ دونست و بسیاری از اینها رفتاری و باور فردی است. با اینحال و موافق کلام شما، فرهنگ همچون عشق مادری چنان در وجود و خون آدما عمیق میشود که حتی اگر هیچ نشانه و رفتاری بیانگر آن نباشد؛ اصل اصل آن ریشه در اعماق دارد.
---
در ضمن برای من شنیدن این ترانه، نه تنها احوال مختلفی رو بیانگر است؛ بلکه یاد آور شعری از حضرت مولاناست: دی شیخ با چراغ همی گشت گــِرد شهر/کزدیو و دد ملولم و «انسانم» آروزست
راست راستی هم «آدم» بده... که باورش نیست که «آدم آهنی» هم تب میکنه بعد میذاره و میره.
======
درود و دوصد بدرود... تا دیدار بعد... ارادتمند حمید

شادی گفت...

مریم جون،واقعا قلم زیبای دارید.خیلی شیرین مینویسید.کاملن به دل میشینه.
من وقتی تو کتاب صورت دیدم که نوشتن پائلو کتابشو مجانی گذاشته،بسیار بسیار ذوق مرگ شدم و همه رو دانلود کردم.

مانا گفت...

سلام مریم جون خوبی؟من هم عاشق نوشته های پائولو کوئیلو ام.مرسی که لینکشو گذاشتی.

نسرین گفت...

سلام مریم عزیز
این ایمیل تازه برام اومده:
پائولو کوئلیو نسخه فارسی تمام کتاب هایش را به رایگان در وبلاگش قرار داد
آرش حجازی: تمام کتاب های پائولو کوئلیو با ترجمه آرش حجازی در وبلاگ پائولو کوئلیو http://paulocoelhoblog.com/2011/01/09/books-banned-in-iran/ قرار گرفت. این اقدام در پاسخ ممنوع شدن آثار این نویسنده در ایران انجام شده است. دانلود کنید، بخوانید و برای دوستانتان هم بفرستید. اگر دوست داشتید، در ازایش وجهی به خیریه مورد علاقه تان کمک کنید. یا حق، آرش حجازی
چند تا کتابی که نایاب شده بود رو تونستم ازش دانلود کنم.
شاد باشی (:

مریم گفت...

آقا حمید نجف آبادی عزیز
ممنونم از "همسویی" که دفعه قبل درست متوجه نشده بودم چیه این کلمه! الان فهمیدم. منم والله فارسیم ضعیفه کلاس لازم دارم ولی چه میشه کرد اینجا کلاس فارسی پیدا نمیشه که نمیشه!
اینجا ( و احتمالا توی هر شهری) یک شلتری برای حیوانات خونگی بی سرپرست وجود داره که اونجا بهشون غذا و جای سکونت می دن تا کسی پیدا بشه قبولشون کنه. حالا این تصویر رو من با تصویر سگ کشی که در ایران را انداختند مقایسه می کنم شرمم می گیره. سالها پیش خونه ما در جایی قرار داشت که کنار اون فضای سبز تقریبا کم رفت و آمدی بود و سگی بینوایی از این جای دنج استفاده کرده بود و با توله هاش اونجا زندگی می کرد ما هم هر وقت میشد غذایی براشون میزاشتیم و توله های خیلی با مزه و شیر دادن سگه به اونا رو نگاه می کردیم. تا اینکه یه روز یه اکیپ سگ کشی با تفنگ سررسیدند و سگها را به گلوله بستند!! باورت میشه؟ مادر و بچه ها رو کشتند! با گلوله! واقعا غم انگیز بود! من فکر می کنم اینا به خاطر اعتقاد مذهبی نجس بودن سگ اینکارو می کردند وگرنه در شهری مثل تهران گربه ولگرد هم فراوونه کسی چرا گربه ها رو نکشت؟

سارا جان
مرسی عزیزم. شما لطف دارین و چشماتون قشنگ میبینه( یا می خونه!)
من تنبل هنوز کتابها رو دانلودشون نکردم اگه برداشتش از شما می گیرم.

مانا جون
خواهش می کنم:) ولی خودم الان سرم شلوغ شد به خاطر درسا و فکر نمی کنم بتونم بخونمشون. بعدا می خونم.

نسرین عزیز
فکر کنم همون لینکیه که قبلا گرفتم. بله من هم شنیدم چون ترجمه آقای آرش حچازی بوده ممنوع شده . یعنی ترجمه ها ممنوع شده نه خود کتابها. به هر حال از لطفتون خیلی ممنونم.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...