فکر کنم از این به بعد می تونید تو خونه مریم- قبادیانی بلخی صدام کنید. هنوز گیجیمون از مسافرت قبلی درست نشده که داریم راه سفر مجدد به ایران پیش می گیریم. الان مریم گیجی رو می تونید تصور کنید که هر از چند گاهی با یکی از چمدونهایی که دور تا دور اتاق چیده شد میره رو ترازو و سعی می کنه 63 کیلو وزن خودش رو ازعددی که ترازو نشون می ده کم کنه ببینه عدد طلایی 23 کیلو به دست میاد یا نه!!! هر بار مسافرت میرم با خودم قسم می خورم بار بعدی سبک مسافرت کنم ولی برعکس هر بار از دفعه پیشی بارمون بیشتره. اه که حالم از برداشتن و گذاشتن چمدون به هم می خوره ... از لباسهای اضافه ای که آدم تو مسافرت هرگز ازتوی چمدونهایی که شتر با بارش توش گم میشه پیداشون نمی کنه که بپوشدشون و بلااستفاده بر می گردند.
ذهنم به هم ریخته است... به ایران فکر می کنم ... احساس می کنم همه سعی خواهند کرد در ما "تغییر" جستجو کنند.ولی واقعا تغییر کرده ایم؟ در جهت خوب یا بد؟ مثل اصحاب کهف نشده ایم که بریم ببینیم همه چیز تغییر کرده و ما همونجوری تو چند سال قبل مونده ایم؟!! راستی تونیکی از Reitmansخریدم که ایران به عنوان مانتو بپوشم . شوهر جان سخت معتقد است با اون مانتو حتما حتما همون روزهای اول سر از "وزرا" درخواهم آورد. کاش این "خانه پدری ما" اینقدر ترس و لرز توش نبود. ترس از یه وجب کوتاه یا بلند بودن لباس. ترس از اینکه "بخوان اذیتت کنند"!!
پ.ن. سعی کردم بک گراند صقحه رو تغییر بدم که سبک تر بشه.میگن با اینترنت ایران سخت بالا میاد. این تمپلیت خیلی ساده است. میشه دوستانی که سرعت اینترنتشون کمتره بگن بهتر شده یا نه؟