۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

سپید و سیاه در کانادا

1- یه وقت فکر نکنید عکسهای این پست رو ازمجله پلی بوی کپی کردم ...این عکسها مربوط به یک مجله خانوادگی به زبان فارسی به نام سپید و سیاه است که در تورنتو چاپ می شود!!! بعد همه پیرزن پیرمردها یکی یه دونه دستشونه می خونند:)) یعنی خییییلییی باحاله ها:)) حالا منم که ندید بدید از دهات اومده :)
2- امروز پدر جان من در حالی که خیلی داشت جلوی چند تا دوستاش از من تعریف می کرد گفت : این دختر من طنز نویسه!!! همینجوری دو تا شاخ داشت رو سر من می رویید و کاملا داشتم مطمئن می شدم که بابام وبلاگ منو پیدا کرده و می خونه!! و هیچی هم نه یهو طنز نویس!! که فهمیدم منظورش به شعریه که چند وقت پیش براش پیدا کرده بودم و برای برادرم ایمیل کردم که بهش بده ببره تو شب شعرشون بخونه..کلی خندیدم که بابا اون شعره مال سیمین بهبهانی بود:))







۷ نظر:

Ako گفت...

عکس ها که تو ایران باز نمی شه!
اما طنز نویس خیلی باحال بود!!

The Godfather گفت...

عجب!آخه این پیرمرد پیرزنا دلشون از من و شما جوونتره!چی فکر کردی

مریم گفت...

مریم جونم..ظنز نویس شدی ها....
عکس ها رو هم دیدم.D:

مریم گفت...

آکو جان
شما از اینترنت اکسپلورر استفاده می کنید؟ میشه با گوکل کروم باز کنید ببینید عکسها دیده میشه یا نه؟

گاد فادر جان
می دونم ..پیرمرد پیرزنها اغلب باحال ترند.

مریم جون
چه جوری عکسها رو دیدی؟ از ف.یلتر شکن استفاده کردی؟

Diary Of A Stranger گفت...

وایی من این مجله رو دیدم. خیلی خنده ست. دم ناشرش گرم اون روزی با دوستامون یه یک ساعتی سرگرم شدیم. آخه یه طرف داستان عکس هاشه یه طرف مطالب چرت و پرتیه که توش مینویسه!
خدااااست

Ako گفت...

من با کروم بازش کرده بودم، آلان هم با اکسپلورر زدم، باز نشد،
نمی دونم شاید تقصیر از سرور منه، اما خوب جایی که عکس روش آپلود می شه فیلیه! اینه که اومدنش شانیسه!
حالا بر و بچ دیگه بگن، شاید برای اونا دیده شده باشه عکس ها!

محمدرضا گفت...

حیف شد. جالب میشد بدون اینکه بدونی میخوند وبلاگت رو. مشکلی مشابه این من هم داشتم که چنان پیچوندمش که ...

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...