۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

کمپ

بچه های کلاس ششم و بالاتر رو هفته دیگه از طرف مدرسه می خواهند ببرند مسافرت.
اقامتشون سه روز در کمپی نزدیک شهر ادمونتونه در این چند روز کلی برنامه تفریحی دارند مثل اسب سواری و زیپ لاینینگ(فارسیش چیه؟) و قایق سواری و رقص .






تواین سایت می تونین اون کمپ رو ببینید. چند روز قبل برای پدر و مادرها جلسه گذاشتند و در مورد مسافرت توضیح دادند. مدیرشون می گفت چون می خواهیم بچه ها مستقل بودن رو تجربه کنند نکته مهم اینه که بچه ها "خودشون " هزینه مسافرت رو که حدود 200 دلار میشه بدست بیارند!! و از آنجا بود که یک سری برنامه هایی برای اشتغال بچه ها و بدست آوردن پول ترتیب داده شد. یکی از برنامه ها یک مهمونی باربیکو بود که بچه ها در آن هات داگ و همبرگر درست کنند و بفروشند. اون برنامه امروز-شنبه- بود و الان دختر من خسته و کوفته ازاونجا برگشته.
برنامه دیگه فروش یک سری وسایل اهدایی مردم به مدرسه ؛ پخش روزنامه محلی و فروش شیرینی و شکلات در مدرسه است . کلا اینجا کار کردن بچه چیز عجیب و غریبی نیست. تابستون پارسال دیدن بچه هایی که اینجا جلوی در خونه شون لیموناد و آبمیوه می فروختند منو می برد به سالهای بچگیمون؛ اون موقع که بچه ها تابستونا دم در خونه ها بساط فروش آدامس و فرفره و تیله و شکلات مینو به راه می انداختند.

۱۳ نظر:

Diary Of A Stranger گفت...

منم از این مدرسه ها می خوام

غزلک گفت...

چه جالب،چقدر خوبه اینطوری

از دیار نجف آباد گفت...

با سلام
والله من ایرانی های زیادی رو دیدم که حالت «شتر مرغ» داشتند و هروقت به نفعشون بود آمریکایی و هر وقت به ضررشون بود ایرانی میشدند.

خیلی خوبه که اینجوری تربیت میشند تا روی پای خودشون بایستند و استقلال رو یاد بگیرند. امـّا همینکه میفهمند بچه ها توی ایران تا ننه و باباشون رو توی قبر بذارند وبال اوناند؛ یه دفعه ایرانی میشند و توقعاتشون میره بالا.
ایکاش که داخل ایران هم این جور توقعات فرزندان از پدر و مادرها برچیده میشد تا والدین مجبور نباشند که جهازیه بدهند و قباله بدهند و پول توی جیبی بدهند و ماشین بدهند و .... بدهند و آخرالامر باز بدهکار باشند.
پیروز باشید....بدرود ارادتمند حمید

مریم گفت...

مریم جونم...اگه یه وقت دخترتت از خستگی ات بهت غر زد..بهش بگو..خوش به حالش...مدرسه ما اگه چی میشد..خیلی خوشبخت بودیم..می رفتیم منظریه...
اردوی یه روزه...یه بار هم رفتیم باغ یکی از بچه ها..اونم یه روزه بود..سرگرمی هم بازی وسطی و خوراکی ها جور واجور بود.....:))))

محمدرضا گفت...

ددم وای!! 200 دلار باید در بیارن؟!
البته این سیستم استقلال دهی به بچه خیلی جالبه و اینکه کار رو عار نمیدونن برای بچه. اینجا که همچنان عاره!

یکی از نظریه های مدیریت و روانشناسی دلیل پیشرفت کشورها رو در مقایسه با بقیه دقیقا همین میدونه و شاهد هم میده از با مقایسه کشورها. حسش نیست ولی شاید مینوشتم یه روزی ازش.

عکس اول لینکی زکه دادی از نمای باز انداخته شده و نشون میده جای خوبی باید باشه. یه چیزی مثل اردوهای ما ولی با کیفیت تر. ما فقط میرفتیم توی شهرها میچرخیدیم!

مریم گفت...

Diary of a stranger
منم همینطور:))

غزلک آی غزلک:))
موافقم

از دیار نجف آباد -آقا حمید عزیز
اینجا که مدرسه و محیط تلاش خودشو می کنه بچه ها اینجایی بشن ما هم از اینور تلاش خودمونو می کنیم ایرانی بشن:))

مریم جان
والله مارو همون منظریه هم نمی بردن فقط صبح به صبح میرفتن رو اعصابمون که این کفش چیه پوشیدی این مانتو چیه تنته:( دوران ما (دبیرستانو میگم) کیفهامونو صبحها می گشتن بیشرفها.. یه عده بچه مثلا مامور بودند.. صف می کشیدیم و کیفهامونو می گشتن و وای به روزی که عکسی ..عطری جواب سفیدی یا زبونم لال نواری چیزی پیدا کنن.دیگه حسابمون با کرام الکاتبین بود.

محمد رضا عزیز
دختر من بیشتر از 200 دلار درآورده تاحالا. روزنامه محلی هفته ای یک بار منتشر میشه و میبرند دم در خونه ها. روزنامه مجانیه برای همین فقط باید بزارن دم در خونه ها. دختر من خودش صحبت کرده هر هفته براش روزنامه میارن.اندازه چند تا کوچه دور و اطراف.. و با دوچرخه می بره پخش می کنه. برای هر بار پخش یک چک 40 دلاری می گیره. نمی دونی چه ذوقی می کنه و چقدر در خرج این پول وسواس داره.

sunshine1276 گفت...

salam maryam jan
ajab camp va ajab idea brai bacheha brai hamin ma jahan 3 hastim
reza

shahram گفت...

این جریان اردو منو یاده تنها اردویی که از طرفه مدرسه رفتم انداخت .بگو کجا..... قم .ولی با وجود نماز اجباری و دعای شب و .... بازم خیلی خوش گذشت یادش بخیر.

محمدرضا گفت...

فوق العاده ست این رفتارشون با بچه ها... وقتی گفتم حسش نیست اون نظریه رو بنویسم منظورم نوشتن اینجا نبود ها. اون وقت دو سخ متر میشو کامنتم!
راجع به اون پست قبل هم منظورم از "بقیه"، بقیه اعضای خونه بودند! به جز خود شخص! وگرنه حیفه بابت کارهای خونه هزینه به کسی داد. مگه اینکه خیلی تخصصی باشه.

مریم گفت...

مریم جونم...می تونم تصور کنم..الان داری به خودت می رسی.لاک می زنی ..یا اینکه داری نقاشی می کنی و کلی ذوق می کنی..یا اینکه....بابا درس و مشقات زیاد بود..
بیشتر می اومدی ها..D:..
هرجا هستی شاد و خوش باشی..

نيوشا گفت...

چقدر بي شيله پيله مي نويسي مهربون.بي رنگ و ريا.
هميشه سبز باشي

سحر گفت...

مری جون میشه منم به فرزندی قبول کنی بذاریم همون مدرسه مذکور؟؟؟
تو رو خدا...

مریم گفت...

sunshine1276
بعضی وقتها فکر می کنم اینا از هیچ همه چیز می سازند.. منظورم اینه که خیلی امکانات پیشرفته ندارند یا هزینه بالا نمی کند ولی همه چیز رو عالی برگزار می کنند. نمونه اش همین برنامه .. حالا تو ایران بود فوقش فقط یک کمپ بود و چند روز تفریح بچه ها ولی اینجا کلی حس استقلال و آماده کردن بچه ها از چند هفته قبل ...

شهرام عزیز
می دونم... اردوها همیشه خوش می گذشت حتی اگه قم بود..

محمدرضای عزیز
بنویس محمدرضاجان بنویس جانم:))

مریم جان
یه کم وقت دارم میزارم ببینم می تونم کار پیدا کنم در زمینه قبلی خودم.. ویه کم سرما خورگی از بس این هوا سرد و گرم میشه یه روز صفره فرداش 30 درجه بالای صفره و اون کارا برای خونه که گفتم در جریانه:)) لاک هنوز نزدم:)

نیوشا جان
مرسی عزیزم خوشحالم دوست داشتی نوشته های اینجا رو

سحر جان
ای جااااان:) باور کن خودمم دوست دارم برم همون مدرسه مذکور:)) اصلا برای همین دوباره درس و کالج رو شروع کردم:)

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...