۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

میگن ایران قشنگه؛ قشنگ و رنگ وارنگه؛ برای رفتن به ایران دل من تنگه تنگه...

فکر کنم از این به بعد می تونید تو خونه مریم- قبادیانی بلخی صدام کنید. هنوز گیجیمون از مسافرت قبلی درست نشده که داریم راه سفر مجدد به ایران پیش می گیریم. الان مریم گیجی رو می تونید تصور کنید که هر از چند گاهی با یکی از چمدونهایی که دور تا دور اتاق چیده شد میره رو ترازو و سعی می کنه 63 کیلو وزن خودش رو ازعددی که ترازو نشون می ده کم کنه ببینه عدد طلایی 23 کیلو به دست میاد یا نه!!! هر بار مسافرت میرم با خودم قسم می خورم بار بعدی سبک مسافرت کنم ولی برعکس هر بار از دفعه پیشی بارمون بیشتره. اه که حالم از برداشتن و گذاشتن چمدون به هم می خوره ... از لباسهای اضافه ای که آدم تو مسافرت هرگز ازتوی چمدونهایی که شتر با بارش توش گم میشه پیداشون نمی کنه که بپوشدشون و بلااستفاده بر می گردند.
ذهنم به هم ریخته است... به ایران فکر می کنم ... احساس می کنم همه سعی خواهند کرد در ما "تغییر" جستجو کنند.ولی واقعا تغییر کرده ایم؟ در جهت خوب یا بد؟ مثل اصحاب کهف نشده ایم که بریم ببینیم همه چیز تغییر کرده و ما همونجوری تو چند سال قبل مونده ایم؟!! راستی تونیکی از Reitmansخریدم که ایران به عنوان مانتو بپوشم . شوهر جان سخت معتقد است با اون مانتو حتما حتما همون روزهای اول سر از "وزرا" درخواهم آورد. کاش این "خانه پدری ما" اینقدر ترس و لرز توش نبود. ترس از یه وجب کوتاه یا بلند بودن لباس. ترس از اینکه "بخوان اذیتت کنند"!!
پ.ن. سعی کردم بک گراند صقحه رو تغییر بدم که سبک تر بشه.میگن با اینترنت ایران سخت بالا میاد. این تمپلیت خیلی ساده است. میشه دوستانی که سرعت اینترنتشون کمتره بگن بهتر شده یا نه؟

۳۰ نظر:

Ako گفت...

دیریم دیریم دیریم دا
دا دا داریم دا!!
به به چه ریتمی! واقعا؟ یعنی الان که برمی گردین استرس ندارین؟ نه استرس پلیس و اینا! استرس آدمها! من که وقتی بعد چند ماه از تهران می رفتم خونه، کلی یه جوریم می شد، حالا شما وقعا دل داری ها...
چمدون بستن هم عالمی داره، واقعا سخته بستنش، می دونید چرا؟ چون اگه ببرید حتما بی استفاده می مونه، اگه نبرید، حتما بهشون احتیاج پیدا می کنید.

خلاصه خوش بگذره سفر

غزلک گفت...

به سلامتی ایشالا خوش بگذره. ارالان که بخوای نگران کوتاهی بلندی مانتو باشی که بیای ایران هیچی دیگه.
برای من فالب وبلاگ خوبه چه با dialup چه adsl

The Godfather گفت...

مرسی مریم جان الآن راحت تر بالا میاد!نگران نباشید اگه تو ایران بهتون گیر دادن معلوم میشه که خیلی جوون و خوب موندید آخه این بسیجیا به طرف گیر میدن تا فقط یه ذره بهش دست بزنن و خودشونو تخلیه کنن!بنابراین اگه بهتون گیر دادن باید خوشحال بشید چون هم معلوم میشه که کانادا بهتون ساخته و حسابی خوش چهره و تر و تازه موندید و اگه بهتون گیر ندادن بسیچیا سرشون گرم بوده و براتون درد سر درست نکردن!
تا ابد شاد باشید

مریم گفت...

آکو جان
ریتم تیترو دقیقا همونجوری که من تو ذهنم بود نوشتی..یعنی کیف کردما:) در مورد چمدون دقیقا موافقم کافیه یه چیز کوچیک یادت بره اینقدر نبود همون بهت فشار میاره که یه روز کامل باید در به در دنبال اون یه قلم بگردی تا بخری آخرشم که خریدی هی با خودت بگی مثل مال خودم نبود و من اینجوری نمی خواستم... منم به برخورد با آدمها دارم فکر می کنم به اینکه شاید فکر کنند باید جور دیگه ای با آدم رفتار کنند.

غزلک جون
من نگران نیستم.شوهرم نگرانه:) قالب قبلیه انگار سنگین بود و اولش هم سیاه بالا میومد.

گاد فادر جان
:))جدی؟ پس باید مثل پیرزنها هی برم کنارشون رژه برم و اگه نگرفتنم بگم: مادر حالا که به مارسید شایعه شد؟ :))

shaya گفت...

elahi begardam cheghad postet ghamnak bood. 2 sal modate ziadi nisi bara inke beri o hes koni too ghadim mondi :P fekr nemikonam oooonghadra taghir kone too 2 sal?! nemuidunam shayadam eshteb mikonam.

migam in reitmas hanozam haraje?! ye sar beram pishesh bebinam che khabare :D

مهاجرت به کانادا و خاطرات ما سه نفر گفت...

خوش بگذره ایران مریم خانوم
رضا

ناشناس گفت...

سلام
من دیشب تمام سایت شما رو یکسره خوندم! دلیلشم این بود که میخواستم از احوالات یک مهاجر به کانادا بدونم. اول تشکر کنم بابت اینکه واقعن یک نویسنده با حوصله هستید و خوب هم نوشتید. اگر بیشتر از خود مردم کانادا و فرهنگ و خصوصن برخوردشون با یک مهاجر هم بنویسین خیلی خوبه. باید خیلی جالب باشه اگه یک سری از مواردی که در برخورد با اونا داشتین رو بنویسی. من که از اینهمه سرما و برف و یخ واقعن ترسیدم! هرچند که یک جا نوشته بودن که دمای هوا به اندازه ای که عکسا نشون میدن پایین نیست. کاریابی تو کلگری سخته؟ البته همه جا سخته ولی اونجا با اونثروت هنگفت که از نفت گفتین داران باید بهتر باشه.
بازم ممنون
حسن زاده از سیدنی استرالیا

RS232 گفت...

سلام مریم جان. خوش به حالتون که دارید میرید ایران. من هم حتما سال دیگر پاسپورتم را تمدید می کنم و میرم. خوش بگذره بهتون

Diary Of A Stranger گفت...

وای دارید میرید ایران. :)

مریم گفت...

شایا جون
وقتی دیدم نوشتی غمناک بود رفتم دوباره خوندم ببینم غمناک بوده؟!! آره ریتمنس هنوز حراجه خیلی هم عالیه:)

آقا رضای عزیز
مرسی:) بهتر شدین شما؟ من نگرانتون شدم.

آقا( یا خانم) حسن زاده عزیز
خوشحالم که نوشته های منو دوست داشتید. حتما سعی می کنم در مورد برخوردها-آنچه که من دیده ام و برای من پیش اومده- بیشتر بنویسم. من خودم هنوز بیکارم و یک سال دیگه دارم دوره کالجم تموم بشه ولی کلا این استان نرخ بیکاریش خیلی پایینه.

آرش جان
سلام. خوبین شما؟ مرسی :) امیدوارم شما هم همیشه خوب و خوش باشید.

مریم گفت...

غریبه جان
جای همه رو خالی میکنیم.

مانا گفت...

عزیزم امیدوارم وقتی میای ایران بهتون خوش بگذره .نترس عزیزم اونجوری هم که میگن ایران وحشتناک نیست . فقط مستقیم از فرودگاه تاکسی بگیر و برو خونه تا یه وقت خدای نکرده سر از .... در نیاری.....ها ها ها

مانا گفت...

سلام مریم گلم
شما الان تو فورت مک موری زندگی می کنی درسته؟
راستی خونه فامیل اگه تهرانه و این مدتو که به سلامتی میای ایران .تهران میمونی خیلی دوست دارم ببینمت تا از نزدیک با هم بیشتر آشنا بشیم و میخوایم بیشتر راجع به شهرتون بدونیم خیلی برامون مهمه و در تصمیم گیری انتخاب شهر محل سکونت و بازار کار و... تاثیر گزار!
خیلی هم دوست دارم یه روز در خدمت شما و خونواده محترمتون باشیم.

مریم گفت...

مانا جان
بله فورت مک مری هستیم. من الان شماره ای تهران ندارم. یعنی وقتی رفتم یه موبایل می گیرم. شما شماره تلفنی به من ایمیل کنید باهاتون تماس می گیرم و خوشحال میشم ببینمتون. جلسه بعدیتون کی بود؟ شاید بتونیم ما هم بیاییم
.
ایمیل من
alborz1971@gmail.com یا alborz1971@yahoo.com

از دیار نجف آباد گفت...

به به سرانجام مریم خانم راهی ایران میشود:
بابا تو که چهارتا سفرنامه برای مانوشتی و هنوز از ایران رفتنت خبری نیست.... برو که الهی به دلخوشی و سرسلامت همراه خانواده ات با هزاران خاطره ی خوب برگردید.... البته سوغات ما هم فراموش نشه!

نه بابا !!! خودت رو به سختی ننداز!! یعنی چه که فقط یه قالیچه ی ابریشم میخوای واسه ی من بیاری!!؟؟ بجون عزیز خودت اگه اون صنایع دستی اصفهون رو قبول کنم!!؟؟ باور کن من اصلاً اهل شیرینی و گز و سوهان و پسته ی ایران نیستم!!!

حالا که خیلی اصرار میکنی و دلم نمیخواد به زحمت بیفتی فقط یه سوغاتی کوچیک قبول میکنم: اونم فقط بخاطر اینکه دختردارم و باید براشون جهازیه بگیرم... همون طلا و الماس کافیه....دستدد درد نکنه.... الهی خیر از جوونید ببینی!!!

اینهمه رو گفتم که نه بخاطر خودم باشه؛ بلکه به همه حالی کنی نخواهند یه نقاشی رنگ و رو رفته که اثر دست نوه و نتیجه هاشون توی کلاس نقاشی پیش دبستانی اون بوده؛ یا یه گل کاغذی دست ساز اون یکی دختر کوچیکه شون و یا نهایتش یه روتختی بهت بدهند و خداتومن سوغاتی انتظار داشته باشند... به همه شون بگو: کوچیک باشه؛ توی جیب هم جابگیره و اسمش هم طلای 18 یا 22 عیار باشه.

سفر خوبی داشته باشید... مطمئنم تغییر شما از نوعی دیگر است...بدرود....ارادتمند حمید

مریم گفت...

مریم جونم...آره..خیلی صفحه ات سریع تر می آد...چمدون بستن هم حکایتی داره... هرچی بر نداری بعدا بهش احتیاج پیدا می کنی..اونی هم که بیاری اضافه است ...در مورد مانتو ات هم غم ات نباشه...
این همه می گن...ولی وقتی تو خیابون ها می ری...
انگار داری تو سالن مد راه می ری...

مریم گفت...

از دیار نجف آباد-آقا حمید عزیز
درسته من از خیلی قبل صحبت ایران رفتنو کردم و هر بار در طی یک ماه اخیر چیزی می نوشتم شما یه سفر بخیرو ایران خوش بگذره آخر کامنتتون می نوشتین:)) کلی خندیدم بابت توراهی های نقاشی پیش دبستانی و گل کاغذی:)) اونجا که می رسه همه بار عاطفی براشون مطرح میشه:)

مریم نازنینم
من می دونم مریم جون :)) دقیقا می دونم چه خبره برای همین نمی ترسم ..هرچی باشه بابا ما خودمون اینکاره ایم:)) مدرسه که می رفتیم می گفتند کفش سفید نپوشید ما جوراب قرمز می پوشیدیم..می گفتند جوراب رنگی نپوشید ما شلوار جین پاره می پوشیدیم..هرچی می گفتند نپوشید ما یه بازی دیگه در میاوردیم تا می شد آخر سال !حالا اینا فکر کردی می تونند حریف ما بشن؟:))

yasi گفت...

salam maryam joon,mamnoonam az lotfetoon, khahesh mikonam .omidvaram hamishe shad va sarehal bashid.
azizam emailetoon ro dorost daram?inja bayaye mana jan gofin:alborz1971@yahoo.com??
hatman mozahemetoon khaham shod
kheili kheili mamnoonam az shoma dooste khobam

yasi گفت...

rasti maryam joon bale weblog kheili khoob shode man ghablan kheili moshkel dashtam va safhe sakht bala miomad,daste shoma dard nakone.

محمدرضا گفت...

سامن علیک!!
خوش خواهید آمد. شاید هم تا حالا خوش اومده باشید.
دیگه مملکت ماست دیگه. گیر به این چیزها موی آدمها...لباس و ... حتی با کدوم پا رفتن به دستشویی و ... میدن. نه که مسائل مهم جامعه حل شده مونه همین کوچول موچولوها! اینها هم حل بشن میشیم مملکت واقعا گل و بلبل!

به قول هادی خرسندی با همه غمهامون خوش اومدید. کاشکی خوش بگذره.

مریم گفت...

ياسي جون
خوشحال ميشم اگه بتونم كمكي بكنم. الان در راه ايرانم و تا چند ساعت ديگه ممكنه تا مدتي به نت دسترسي نداشته باشم.

محمدرضا
سلاااام عليكم و رحمت الله خوبي برادر؟ من الان توي راه ادمونتونم( پروازمون از ادمونتونه) خوشحال شدم كامنتاتو ديدم.

مانا گفت...

سلام عزیزم جی میلتو چک کن

محمد گفت...

سلام مریم!
دیگه انگار داری واااقعا میای ایران!
بابا جون ایران اون جورایی هم که میگن نیست! هر جور دلت میخواد بیا بیرون. حالا چند روز گیر میدن و بعد دوباره ولش میکنن. من بعید میدونم مدلایی که تو خیابونای تهرون میبینی تو کانادا ببینی! تاکید میکنم هر جور دلت میخواد بیا بیرون .)

خوش اومدی به ایران .)

ستاره گفت...

ایران بهتون خوش میگذره مطمئنن .الان نترسین انقدر مشکلات دارن که به قد مانتوی شما نمی رسن:)) همیشه به سفر

محمدرضا گفت...

ممنون. خوبم. پس دیگه راستی راستی خوش اومدید. خوش بگذره.

شایا گفت...

سلام مریم جون. از دو روز پیش یه چندباری سر زدم گفتم شاید آپ کرده باشی خبری ازت پیدا کنم. دیدم هنوز خبری نیست گفتم کامنت بذارم :))

باور کن دلم خیلی تنگ شده برات :(( خیلی ها!!! واقعا امیدوارم که به زودی ببینمت دوباره. ایشالا که سفرتون خوب و راحت بوده باشه و اونجا هم استقبالها خوب بوده باشه و سفرتون هم خیلی بهتون خوش بگذره.

باران گفت...

مریم جون سفرت بخیر باشه و حسابی بهت خوش بگذره جای ما هموطنان خارج از کشور را هم حسابی خالی کن !! از جانب من خواهشا لواشک ترش بخور که خیلی هوس کردم ...

باران گفت...

سلام میدونین چقدر براتون کامنت گذاشتم ؟؟؟ برای این پستتون حتی گذاشتم که شما تائید نکردین!! :(
علتش را هم نمیدونم !! دیگه مزاحمتون نمیشم !

RS232 گفت...

نگرانت شدم مریم. نکنه گرفتار مهرورزان شده باشی!

ناشناس گفت...

سلام دوست عزيز
يه خواننده خاموش ام(البته بودم)
ظاهراساكن فورت مك موري هستين.به نظرتون سابقه كارنفتي و گازي ايران رو اونجا قبول مي كنند(اگه رشته مون مهندسي نفتو گاز مثلا نباشه)؟خيلي ها آلبرتا رو پيشنهاد مي كنند و بخصوص كلگري رو.ولي شنيدماشباشدهديگه،واقعا اينجوريه؟ميشه ابتدا لندينگ روتورنتو گذاشت ولي براي كار در فورت مك موري و كلگري اقدام كرد يا بايد اونجا باشيم؟
ممنون ميشم راهنمائيم كنيد.
موفق باشي و شاد
ونوس

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...