۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

اسفند

اسفند داره نزدیک میشه.این اسفند همیشه یه حالی داشت برام ... وقتی که هوا ملس میشد ،صبحها آفتابی .. عصرها بارونی... این اسفند ماهی، اسفند دوست داشتنی..
عاشق هوای اسفند و حال و هوای اسفند بودم همیشه..
بهم ریختن خونه وشستن هرچیزی که بشه تصورشو کرد ، آخر سر هم کم آوردن و منت کشی کارگرا و تاقچه بالا گذاشتن اونا... عجله مردم برای خرید،قرار با دوستا برای در رفتن از اداره و با مترو بازار رفتن تو اون شلوغی روزای دم عید، جورکردن وسایل سفره هفت سین،گلهای سوسن ، چارشنبه سوری..
به نظرم سخت ترین چیزدور بودن این باشه که حس کنی از جریان زندگی اونجا خارج شدی و هنوز همه چیز به همون شکل ولی بدون تو ادامه داره .
پانویس: فکر کنم خیلی عجله دارم من الان تقویم ایرانمو دیدم فهمیدم اولاهنوزاسفند نیومده در ثانی احتمالا تا 12-10 اسفند که صفر تموم نشده زیاد خبری نیست .. برای سال جدید هم دیگه تقویم ندارم .

۴ نظر:

ناشناس گفت...

من كه از دوشنبه گذشته دست به كار شدم

ناشناس گفت...

مریم جان
جهت اطلاعت تحویل سال ساعت 15 و 13 دقیقه و 39 ثانیه(البته به وقت ایران ) روز جمعه 30 اسفند مطابق 20 مارچ 2009 است .
امیدوارم با جمع ایرانیهای آنجا کمتر احساس دور بودن از این نوع جریان زندگی را داشته باشی در سالهای دوریم از ایران اینو کامل حس کردم دوای دردش چیدن هفت سین و گذاشتن یک ماهی آکواریم که هاله ای از رنگ قرمز داشته باشه جای ماهی قرمز شب عیده ( یا حداقل تسلی خاطری است )
شبنم

ناشناس گفت...

راست میگی.این حس ها کی از سرمون بر میدرن؟
خوش باشی خانم گل.

ava

ناشناس گفت...

سلام . هميشه از اسفند بدم مي آمد . يه جوري بود و انگار همه هول دارن. همه جا ريخت و پاش مي شه و همش بايد جمع و جور كرد وخلاصه كه خيلي ازش خوشم ني اومد .
از وقتي گفتي عاشق حال و هواي اسفند بودي من هم نطرم عوض شد و يه جور ديگه به اين ماه نگاه مي كنم .ياد شعر سهراب افتادم .
چشمها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد .....
ممنون

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...