۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

همسایه ها یاری کنید

الان تقریبا یک هفته است که میرم سر کار.. دو سه روز اول که منو فرستادند یه شرکت دیگه برای سه تا دوره آموزشی... بعد هم ادامه آموزشها توی همین شرکت خودمون بود. فکر کنم تا حدود دو هفته دیگه آموزشها ادامه داشته باشه. آموزشها شامل معرفی شرکت و قوانین و مقررات ایمنی و مقررات مربوط به استفاده از کامپیوتر و خیلی چیزهای دیگه است. اینقدر بعضی چیزها رو دقیق و جزیی تشریح می کنند که آدم تعجب می کنه. فرض کن ایمنی نشستن توی ماشین(اگه لازم بشه جایی بری) یا مواردی که برای جلوگیری از مچ درد و آسیبهای دست هنگام کار با کامپیوتر و کارهایی که بادست انجام میشه یا مواظبت از کمر و ورزشهایی که هی باید انجام بدیم تا کمر درد نگیریم در اثر نشستن یا کار کردن. آموزشها اغلب آنلاینه و همونجا بعد از آموزش تست می گیرند و اغلب نمره قبولی و گذشتن از اون موضوع صد درصده! یعنی باید کاملا و تمام و کمال اون موضوع رو گرفته باشی وگرنه به مرحله بعد نمیشه رفت... بعد از آموزشهای ایمنی؛ آموزشهای مربوط به گردش کاری شرکت رو شروع کردم. یعنی هر کاری که مربوط به من میشه چطور انجام میشه و چه روندی داره.. چه کلمات تخصصی در اون کار به کار برده میشه و چه افراد یا قسمتهای دیگه ای از داخل یا خارج سازمان با اون درگیر هستند. الان دارم اونا رو می گذرونم .. از هفته بعد همین کارها رو به صورت عملی آموزش میبینم. با اینکه اصلا کار شاقی نبوده تا حالا ولی باید بگم روزها بعد از برگشتن به خونه حکم جنازه رو دارم.. یعنی انگار که دو سه نفر قلچماچ حسابی کتکم زده باشند.. نمی دونم این دیگه چیه! فکر کنم چون مدتیه به خانه نشینی عادت کرده بودم اینطوری شدم...
برای پیشنهادی که تو پست قبل دادم کلی نظر دارم خودم که تو کامنتهای اون پست نوشتم. اگه هر چی به ذهنتون می رسه تورو خدا بگید.. می خوام اول وبلاگهایی که می خونم رو دسته بندی کنم و لیستشون رو در بیارم.. بعد باید با نظر هم انتخاب کنیم که در مورد کی صحبت کنیم و خود نویسنده وبلاگ هم در جریان باشه البته . خوبه هر بار بگیم که دفعه بعد نوبت چه وبلاگیه که دوستان وقت داشته باشند مطالبشو بخونند. هر کی که دوست داره تو این کار کمک کنه بگه..من که از خدا می خوام همکار پیدا کنم .. یه کلید از این وبلاگ رو می سازم و می دم دست هر کدوم از دوستان که علاقمند به این همکاری هستJ



۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام مریم جان
من یه سوال نامربوط به این پست دارم.داستان این خرسه تو چند تا پست قبلت چی هست.دیروز تو رادیو شنیدم یه گزارشکری می گفت سر راه برگشت(تو کلگری) به خونه 7 تا خرس کنار بزرگراه دیده بوده!!! اونجا واقعا اینقد احتمال برخورد با خرس وجود داره. یا این یه بار که شما خرس دیدی یه اتفاق نادر حساب میشه .اگه خرس ها اینقد زیادن تکلیف اینایی که کار بیرون از دفتر دارند چی هست؟
اینا ترواوشات یه ذهن درگیر هست...:)
سمیرا

مریم گفت...

سمیرا جان
اینجا خرس زیاده واقعیتش ولی نه اینقدر که همینطوری آدم ببینه!مثلا سطلهای آشغال که توی کمپ سایتها هست رو جوری می سازند که باز نشه به راحتی یا نباید مواد خوراکی و اینا رو بیرون گذاشت ولی ما این اولین بارمون بود که خرس دیدیم.. اینم به خاطر آتش سوزی قسمتی از جنگل بود که اعلام کرده بودند ممکنه حیوونها توی جاده و اینا دیده بشن و مواظب باشین با ماشین بهشون نزنید... بریتیش کلمبیا از اینجا هم بیشتر خرس داره...
دیگه برات بگم مقرارت خاصی برای اونهایی که بیرون کار می کنند هست برای مقابله با خرس... مثلا سوتهای مخصوص که خرس رو فراری می ده یا اسپری های مخصوص و غذا دادن به خرس هم خیلی جرم داره نزدیک مناطق مسکونی چون ممکنه عادت کنند هی بیان... کلا خرس به چند نفر آدم نزدیک نمیشه هرگز دیده نشده به سه نفر یا بیشتر نزدیک بشه .. تک نفره ها هم باید مواظب باشند خوب.. در هر حال اگه خرس نزدیک مناطق مسکونی دیده بشه باید به آتش نشانی زنگ زد.

داستان ها گفت...

خیلی جالب بود.ممنونم.می دونستم یه سری مقررات مربوط به health and safety هست اما جزیاتش را نمی دونستم...
سمیرا

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...