۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

یعنی آدم جیگرش کباب میشه

یعنی آدم جیگرش کباب میشه برای اونایی که بعد از سیزده روز یللی تللی باید دقیقا آخرین ساعتهای شب سیزده بدر یادشون بیفته فردا روز از نو روزی از نو وهول هولکی لاکهاشونو پاک کنند و مقنعه مچاله شده رو که معلوم نیست کجا افتاده پیدا کنند... ولی آدم بیشتر که فکر می کنه  دلش بیشتر برای اونایی کباب میشه که تو همچه کافرستونی گیر کرده اند که نه می فهمند عید چیه نه می فهمند سیزده چیه! بعدشم از روز اول عید رفتند کالج و همینجور دارند با این زبون نفهما سر و کله می زنند. و باز بیشتر آدم دلش برای اون بیچاره ای می سوزه که هر چی صد و بیست و چهار هزار بار به پدر جونش گفته بود بیست و هفت" اپریل" درسم تموم میشه  باز باباجون اشتباهی " هفت اپریل" بلیط گرفته که به اتفاق خانم بچه های جدیدش بیان دیدنش! یعنی همین وسط وسط امتحاناش! 
آهای قومی که زار و نزار رفتین اداره.. زیاد دلتون نسوزه که حال بدتر از شما هم وجود داره تو دنیا...

۱۷ نظر:

منوچهر سابق ! گفت...

اینم حکایت زیبای زندگیه . اصلا این عید حال نداد . فکر کنم بهتره سال دیگه بهتره عید رو غلیظ تر بگیریم !

ناشناس گفت...

Bah bah pas pedar ro mibinin! Reza-BC

shadi گفت...

akh goooftiiiiii maryam jan.akhhh

Canada Expert گفت...

دوستان سلام،

وب سایت من خدمات مهاجرتی ارائه میکنه. تمام سعی‌ و هدفم این بوده که خدماتی که ارائه می‌کنم متفاوت با شرکتهای مشابه باشد. با مشتریان رو راست و صادق باشم و از آخرین روش‌ها ارتباطی‌ جهت دسترسی سریعتر و آسانتر مشتریان به اطلاعات مورد نیاز استفاده نموده ام. مطمئن باشید که پاسخ بسیاری از سوالات خود و ... را میتونید در وب سایت من پیدا کنید. منتظر همه شما هستیم.

شاد و پیروز باشید

مریم گفت...

دلم برات کباب شد..رفت...آبجی

.....اما خودمونمیا..آدم وقتی امتحان داره..دنبال دلیل واسه درس نخوندن..
D: وچی بهتر ازمهمون ناخونده..

D:
لطفا من و نزن...بابت این دو نقطه دی ها...

سال خوبی داشته باشی..مریم جونی..
از پسش بر میایی..مطمئنم..

امی گفت...

من یکی که دلم کباب شد ولی این پدر شما هم آخرش هستن!

Ako گفت...

سلام مریم خانوم
سال نو مبارک
خیلی دلم براتون تنگ شده بود...واسه نوشته های پر انرژی و صمیمی تون...
اینجا هم من نت درست حسابی ندارم...هم بلاگ اسپات فیلتره...حالا اتفاقی یه فیلی تو کافی نت گیر آوردم..اومدم زودی به شما سلام کنم!
راستی من کارمند هنوز ریسم از مرخصی نیومده و فردا تازه قراره بیاد!! عوضش شما فک کنم مهموناتون بد موقع رسیدن!!
خوش باشین...
با بهترین آرزوها برای سال نو..

از دیار نجف آباد گفت...

مریم خانم
خیلی هم خودتون رو مظلوم نگیرید!!! حالاست که دستتون گرم و سرتون بند(شایدهم برعکس) درس و مدرسه است؛ اونوقتی که شــِرق و شرق اسکناس می شمارید؛ یه صدا بزنید بیاییم کمکتون.... :)

ولی خارج از شوخی، از قدیم میگفتند: «عزای عمومی، عروسیه» منظور وقتی بدونی که همه ی غربزده های غربتزده مثل هم اند؛ خیلی نباید ناراحت باشید... بهرحال این اقتضای زندگی درخارج است. در ضمن مهمون نمیخواید.... فکر کنم باباتون سخت نیاز مـُبرم به یه هم بازی دارند؛ شطرنج یا تخته؟

هرچه پیش آید عشق است و خــُرده مگیر، که این نیز بگذرد.
درود و دو صد بدرود... ارادتمند حمید

شایا گفت...

الهی بمیرم برات :( خیلی خیلی بده که اینجوری :( با این همه درس و کار تازه مهمونداری؟
دنیامون هر جا که باشه یه مشکلی داره :( نه تو ممکلت خودمون خوشحالیم نه خارجش :)) اینم زندگیمونه دیگه.

ناشناس گفت...

Khob maloomeh jenab Sarhang ham ommadan va shoma hesabi saretoon shologhe!
Reza-BC

فرزان گفت...

سلام
سال نو تون مبارک
ببخشید دیر کردم مسافرت بودم جای همه دوستان خالی با خانواده رفتیم تایلند
در ضمن اول سالی اینقدر اوقات تلخی خوب نیست...
:)

مریم گفت...

منوچهر سابق عزیز
همون موقع که نظرتونو خوندم کلی به "غلیظ تر بگیریم" خندیدم. اصلا می دونی چیه؟ من تصمیم گرفته ام همه چیز رو غلیظ تر بگیرم از تولد و سالگرد ازدواج بگیر و برو جلو:) چه شود!!

رضا جان
بعلهههه بابا اومدند:) در معیت خانم:)

شادی جان
می دونی که از قدیم گفته اند " زن زاید و مهمان ز در آید و زپلشک آید و کلی چیزهای دیگه " با هم پیش میاد:)

مریم جونم
درست میگی:) الان کلی دلیل برای بازیگوشی دارم:)

امی جون
دقیقا درست گفتی بابام "اندشه" تازه دیگه اینو نگفتم که می خواسته اند مهمون با خودشون بیارند بعد طرف کار براشون پیش اومده و نتونسته بیاد. البته الان اینجا هستند و داره به من خوش می گذره.. دلم براشون تنگ شده بود خدایی:))

آکو جان
سلااام احوال شما؟ کجایی ؟ خانم خوبه؟ خیلی سلام برسون .متوجه شدم مشغول کار شدی. تبریک میگم. اگه وقت داری اون یکی وبلاگم فیلتر نیست. خیلی خوشحال شدم دیدمت.

آقا حمید عزیز
ممنونم. نه بابا کلی ذوق کردم بابا اینا رو دیدم فقط دلم می خواست سرم خلوت تر بود بتونم بگردونمشون. همین امروز که روز اولیه اینجا هستند دارم فکر می کنم کجا خوبه بریم. هنوز بیرون خوب سبز نشده و هوا خیلی گرم نیست برای بیرون رفتن.

شایا جون
سلااام چطوری؟ خوبی؟ مامان اینای شما اومدند؟ یا می مونند تا تو بری ایران؟

رضا جان
دیروز اومدند ولی هفته قبل خیلی سرم شلوغ بود. سرهنگ کیه رضا؟ بابامو میگی؟ اون سربازی هم نرفته! :))

فرزان عزیز
سلااام. سال نو مبارک:) خوش گذشت مسافرت؟ انشااله همیشه به شادی.. اینا یه ذره غر زدنه فقط.. اوقاتم سر جاشه:)

ناشناس گفت...

E eeee man ghaty kardam ta hala fekr mikardam amoom nezami boodeh! Reza-BC

مهران از جکسون ویل گفت...

سلام
تعطیلات هم تموم شد و چقدر زود هم گذشت/ خودمونیم این اسپات از نسخه وطنی خیلی بهتره یه جورایی با کلنجار رفتن سر کامنت دادن عادت کردیم. من بیچاره رو بگو تازه یه ساعتی میشه که رسیدم. ایستر مسترمون رو هم که یکی کردیم از فردا باید صبح تا شب سر کار باشیم . اینقدر سخته که خدا می دونه...

مهران از جکسون ویل گفت...

سلام
تعطیلات هم تموم شد و چقدر زود هم گذشت/ خودمونیم این اسپات از نسخه وطنی خیلی بهتره یه جورایی با کلنجار رفتن سر کامنت دادن عادت کردیم. من بیچاره رو بگو تازه یه ساعتی میشه که رسیدم. ایستر مسترمون رو هم که یکی کردیم از فردا باید صبح تا شب سر کار باشیم . اینقدر سخته که خدا می دونه...

شایا گفت...

خوبم مرسی! اومدن مامان اینا. خیلی وقته. مامانم که کلاس داره تا آخر آگوست. من 3 هفته دیگه دارم میررررممم.

مریم گفت...

رضا جون
نه بابام نظامی نبوده.. اگه نظامی بود شاید یه ذره ما مرتب تر و منضبط تر می بودیم.

آقا مهران
سلام احوال شما رسیدن به خیر.. ایستر اونورا کی اومد و رفت؟ اینجا که این هفته است! بعد اسپات از نسخه وطنی بهتره یهنی چه؟؟ یعنی از اون بلاگ فا بهتره؟ من نبفهمم چی گفتین!

شایا جونم
آخی داری میری ایران؟ ایشااله به سلامتی:) کاش بشه قبل از رفتنت یه زنگ بهت بزنم دلم برات تنگولیده.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...