۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

شعر و شاعری و کپری که صاحب دار شد

در این ماه هر چه از من کارهای غیر عادی دیدید نپرسید چرا و چی شده!! یه ذره فعلا تحملم کنید قرصامو بخورم بهتر میشم قول می دم. مثلا الان دلم می خواهد یه شعر خوانی راه بیندازم.شما هم مثل من شعر دوست دارید؟ یا اینجوری بگم از بعضی ازشعرها حس می گیرید؟ فکر کنم خواندن یک شعر به حس و حال آدم در اون زمان که شعر رو می خونه یا می شنوه بستگی داره. خیلی وقتها اشعار خیلی لطیف را هم وقتی آدم احساسش زیاد لطیف نیست می خونه براش تهوع آوره...این شعر نیما رو وقتی بیست ساله بودم هم برایم جالب بود الان هم هنوز دوستش دارم برایم به نوعی یاد آور بی نیازی وبزرگ منشی است.

در پس پنجاهی و اندی زعمر
نعره بر می آیدم از هرزگی
کاش بودم باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی

حال دارید شعر بنویسید؟ هر چی که دوست دارید.جبران می کنم .... قول می دم!!

**موی بچه ها هر وقت نامرتب و ژولیده است بهشون میگم "موهاتون مثل کپر بی صاحاب شده" :)) البته واضح و مبرهن است که اونا هرگز در عمرشون کپر ندیده اند چه برسه به بی صاحاب و با صاحاب. (جهت روشن شدن اذهان عمومی بگم "کپر" یه سایه بون و یا استراحتگاه تابستونی برای کشاورزان سر زمینشونه و از "خار و خاشاک" ساخته میشه و وقتی بی صاحب رها بشه در اثر باد و بارون مثلا این شکلی میشه


حالا غرض از معرفی "کپر بی صاحاب" این بود بگم که من و بچه ها هممون رفتیم آرایشگاه و موهامونو خوشگل کردیم و صد البته موهامون از حالت کپر بی صاحاب در آمده و به باصاحاب تبدیل شده الان.
** جهت اطلاع مهاجرهای عزیز کناتا و اگه دوست دارند قیمتها رو بدونند عرض کنم : قیمت کوتاه کردن مو برای خانمها تقریبا 50-60 دلار به اضافه تکس و تیپ ( مرسومه برای آرایشگاه تیپ بدی) برای بچه ها حدودا 20-40 دلار بستگی به سن بچه داره. البته تو پرانتز بگم من در تورنتو یک بار موی بچه ها رو با 6 دلار در یک آرایشگاه چینی دادم کوتاه کرد!! که در نوع خودش رکوردی محسوب میشد و باید بگم خیلی هم خوب کوتاه کرد:)
** این ادیتور بلاگ اسپات امروز بازی در میاره. اینم می دونه من حالم " یه جوریه ها" ...سطرهایش را پایانی نیست همیجووووووریییی می ره تو ستونهای مجاور عین خیالش هم نیست. باید خودم اینتر کنم هی هی روزگار.....
الان مجبور شدم اینقدر فونت رو ریز کردم که نمی دونم چطور اون دسته از دوستا که می دونم سنی هم ازشون گذشته می خوان بیان هی این عینکشونو بردارند اون یکی رو بزارن و عرق بریزن و هن هن کنند و اینا رو بخونند:)) (آیکون یه ذره بدجنسی)


۲۲ نظر:

رز گفت...

ای مریم جون دستم به دامنت یک شعر خوب نیما برام پیدا کن باید هفته ی دیگه یه جا برم بخونم
بعدشم ننه چش و چارم در اومد تا این مورچه ها رو خوندم. .تو باز چرا اومدی تو این بلاگ اسپات وامونده ی فیل زده؟

مریم گفت...

مریم جان...من متاسفانه...حافظه واسه شعر ندارم...یادم می ره...
این مشکل نوشته ات هم فکر کنم واسه اینه که...طول نوشته هات...خودشو با طول عکسی که گذاشتی تنظیم می کنه...

اما من تونستم نوشته هاتو بخونم...
D:

ناشناس گفت...

Khanoom, shahreh shoma khaily gerooneh, onja mageh First choice hair nadarin, Vancouver 18 ta 22 mishe! tazeh man Calgary ham mohamo zadam ye bar be gheymateh ageh eshtebah nakonam $22. Rasty Ottawa 1$2 midadam khaily khoob mizad. Rasty ageh tajob nemikonin ye bar ham Edmentoon too on Mall bozorgeh keh darya dareh zadam, taraf Turk bood geroon gerfet fekr konam ba shostane moham $35 az man gerefat. manam hichi nagoftam avalin baram bood miyoomadam Alberta va shendieh boodam keh gerooneh.

Reza-BC

نسرین گفت...

همیشه وقتی اسفند میاد و هوا بوی عید میده ناخودآگاه این شعر زیبای فریدون مشیری رو با خودم زمزمه میکنم.
بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار!

sharifeh گفت...

هر چی‌ فکر می‌کنم غیر از این چیزی به ذهنم نمیرسه:

مورچه گان را چو بود اتفاق - شیر ژیان را بدرانند پوست

اونی که همیشه به یادته شیرین

سان شاین گفت...

دوستي ضربه به قاب بیکسیست
دوستي درّی گران و قیمتیست

مریم جان چطوری بابا زدی تو عرفان و ادبیات
طرح صوتی ات را خیلی دوست داشتم نو بود و خاص خودت ادامه بده
رضا

sharifeh گفت...

گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت
شب ها بر ِ گاهواری من بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست
( ایرج میرزا)
ایرج میرزای قرن 21
گوینــــــــد مرا چـــو زاد مـادر روی کاناپه، لمــــیدن آموخت
شب ها بر ِ مـــاهــواره تا صبــح بنشست و کلیـپ دیدن آموخت
برچهـــره، سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت
بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت
هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت
دستـــــــــم بگـــرفت و ُبرد بازار همـــــواره طلا خریدن آموخت
با دایــــــی و عمّه های جعــــلی پز دادن و قُمپُــــــزیدن آموخت
با قوم خودش ، همیــــــشه پیوند از قوم شــــوهر، بریدن آموخت
آســــــوده نشست و با اس ام اس جک های خفن، چتیدن آموخت
چون سوخت غذای ما شب وروز از پیک، مدد رسیــــدن آموخت
پای تلفــــن دو ساعت و نیــــــم گل گفتن و گل شنیـــدن آموخت
بابــــــام چــــو آمد از سر کـــار بیماری و قد خمیـــــدن آموخت

مریم گفت...

رز نازنین
یه شعر کامل نیما می خوای بخونی؟ باید سرچ کنی! من چند تا تیکه که دوست دارم برات می نویسم:

زندگانی چه هوسناک است، چه شیرین!
چه برومندی دمی با زندگی آزاد بودن،
خواستن بی ترس، حرف از خواستن بی ترس گفتن، شاد بودن!

یا این شعر که می تونی بقیه اش را در نت پیدا کنی:

من ندانم با كه گویم شرح درد
قصه ی رنگ پریده ، خون سرد ؟
هر كه با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
قصه ام عشاق را دلخون كند
عاقبت ، خواننده را مجنون كند
آتش عشق است و گیرد در كسی
كاو ز سوز عشق ، می سوزد بسی
قصه ای دارم من از یاران خویش
قصه ای از بخت و از دوران خویش
یاد می آید مراكز كودكی
همره من بوده همواره یكی
قصه ای دارم از این همراه خود
همره خوش ظاهر بدخواه خود
او مرا همراه بودی هر دمی
سیرها می كردم اندر عالمی
یك نگارستانم آمد در نظر
اندرو هر گونه حس و زیب و فر
هر نگاری را جمالی خاص بود
یك صفت ، یك غمزه و یك رنگ سود
هر یكی محنت زدا ،‌خاطر نواز
شیوه ی جلوه گری را كرده ساز
هر یكی با یك كرشمه ،‌یك هنر
هوش بردی و شكیبایی ز سر
هر نگاری را به دست اندر كمند
می كشیدی هر كه افتادی به بند
بهر ایشان عالمی گرد آمده
محو گشته ، عاشق و حیرت زده
من كه در این حلقه بودم بیقرار
عاقبت كردم نگاری اختیار
مهر او به سرشت با بنیاد من

مریم گفت...

مریم جان
کاملا درست می گی. این اشکال به خاطر بزرگ بودن عکسه... من عکسها جای دیگه ای آپلود می کنم و بزرگ و کوچیکش نمی تونم بکنم.
جدا تونستی این فونت ریز رو بخونی؟؟ :))

مریم گفت...

رضا جان
این شهر ما با کلگری و ادمونتون خیلیییی فرق داره بوخدا:) همه چیز گرونتره. بعد هم این قیمتها که می گی برای کوتاهی موی مردونه است. کوتاهی موی زنونه همیشه گرونتره. اینجا کوتاهی موی زنونه کمتر از پنجاه دلار نیست هیچ جا.

مریم گفت...

نسرین عزیز
عالی بود ممنونم:) خیلی وقت بود این شعر رو نشنیده بودم. چقدر چسبید بزار ادامه اش رو بنویسم:

ای دلِ من گرچه در این روزگار
جامۀ رنگین نمی‌پوشی به کام
بادۀ رنگین نمی‌بینی به‌ جام
نُقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌باید تُهی‌ست
ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای‌ دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشۀ غم را به سنگ
هفت‌رنگش می‌شود هفتاد رنگ

مریم گفت...

شیرین (شریفه) جان
ممنونم. دلم یه جوری شد گفتی به یادمی:(( می دونی که این روزا " یه جوریم"

این می تونه بفیه شعر مورچه و فیل تو باشه:
قدرت مور نداری چنگ با پیلان مزن
همدل مور نه ای،پیشانی شیران مخوار

مریم گفت...

آقا رضا و سان شاین عزیز
من قاط زدم فعلا!! شعر و شاعری یه ذره شه:)) خوشحالم طرح صوتی رو دوست داشتین. اتفاقا چند بار دیگه که حالش بوده چند تا تیکه ضبط کردم ولی یه جورایی از گذاشتنش پشیمون شدم! چه جوری بگم انگار اصالت وبلاگ به نوشتنه. در مورد شعرتون بگم:

دوستی عشق و صفا و مستی است
دوستی رسم خوشی در هستی است

مریم گفت...

شیرین جان
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهن گرفتن آموخت
گفتا بجنب ای بچه ی نادان
كز جور تو دل وسینه ام سوخت

گر فك تو دائما بجنبد
باید دو فكت به یكدگر دوخت

محدود شده سهم زمانه
از شیر و شكر تا كه خود سوخت

ازدیار نجف آباد گفت...

یعنی بگو آ... به جان خودت اگه یه کلمه بنویسم.... ابدا...اصرار نکن.... راستشو بخوای همه اش رو هم خوب خوب خوندما.... ولی آخه به هرچیز اهانت و چیزی نگیم.... توی این شلم به شوت روزگا فقط همین کم مونده به عینک پیرچشمی ما جماعت جوانان دویست سال پیش اهانت بشه که شد.... وااسلاما... وا فرهنگا.... واایرانا.... وا عینکا

آی داد... آی بیداد... آخه به کی درد و دلمون رو بگیم؟ هی میگند چرا جوونا مههههتاد میشند؟ آخه خودتون قضاوت کنید که این نسوان ضعیفه ی مخدرّه... همشیره ی بزرگوار... سبیه ی گرام...حاجیه ی مریم خانم نه تنها از گذشتن سن و سالمون گفت، بلکه عینک و چش و چالمون رو هم زیر سوال برد.... باور کن من هوووچی دیگه نمیگم... اصلاً بمونه تا یه دفعه ی دیگه.... بازم بگید داد و فریادا... فریاد رسی کو... کو؟

درود و دو صد بدرود.... ارادتمند حمید

امیر حسین گفت...

من گذاشتم سال دیگه که رفتم ایران موهامو کوتاه کنم . اصلا آرایشگر فقط ممد آقا !

Mosayeb Karimi گفت...

سلام
همسر بنده با 12 دلار موهاشون را کوتاه می کنند همینجا تو تورنتو . و خیلیهم خوب کوتاه میکنه.
امیدوارم که یه روز کتاب شعرت را بدی بیرون و اینجا به جای این شعرها اطلاعیه در مورد کتابت بزنی.

مانا گفت...

دلم گرفته دلم عجیب گرفته است
به ایوان می روم و دستانم را بر پوست کشیده شب می کشم
چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است.
از فروغ فرخزاد
راستی من که هنوز تازه وارد 18 شده ام مشکلی با هیچ فونتی ندارم.راحت باش!(آیکون یه نموره دروغگو)

مریم گفت...

آقا حمید عزیز
نهههه به شما نبودم که!! بعضی ها هستن (دور از جون دور از جون) وقتی می گی من اون لباس آبیه هستم هی این عینکشونو ( اون عینک نزدیک بینی رو میگم) بر می دارند هی اون عینک (پیر چشمی) رو می زارن بازم میگن هوووچ نمی بینم... همه اینژا لباششون آبیه!!! اصلا اینا که میگم شما نیستین ها!

مریم گفت...

امیر حسین عزیز
بابا این ممد آقا رو می آوردی ادمِنـتِن!! دیروز اومدیم ادمِنـتِن واااای چقدر سرده!! اگه بگم از فورت مک سرد تره باور می کنید؟ اصلا کف خیابونها معلوم نیست همه جا یخ زده است...امروز رفتیم رستوران شیراز! کباب برگش بد نبود به نظرم...

مریم گفت...

ثنا جون
اول از همه سلااام احوال شما:) شما تورنتو نشینان بی درد چه می دونید که ما اینجا برای کوتاهی موی مردونه سی دلار کمتر نمی دیم. مو کوتاهی زنونه که نگووو نقره داغ می کنند!
بعد کتاب چی بود قضیه اش؟ اونم کتاب شعر؟؟؟ فدات شم من یک خط شعر هم بلد نیستم! البته چسبید مرسی:) قربانت.

مریم گفت...

مانا جان
مرسیییی عالی بود من این شعرو دوست دارم بازم مرسی... بزار اینو جوابش بنویسم(نمی دونم از کیه)

هر آشنایی تازه ،
اندوهی تازه است ..
مگذارید که نام شما را بدانند و
به نام بخوانندتان.
هر سلام ،
سرآغاز دردناک یک خداحافظی است ..

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...