۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

نوشتن در تنهایی

انسان شهرش را عوض می کند؛ کشورش را عوض می کند ولی عاداتش را سخت است بتواند عوض کند. مهم این نیست که کدام قطار را سوار شده باشی و در کدام ایستگاه جهان پیاده شده باشی؛ این چمدانی که با خودت آورده ای وقتی بازش می کنی همان چیزهایی تویش هست که از اول توش چپانده بودی. همیشه لبالب است از همان عادات همان ترسها و همان کابوسها...
اعتراف می‌كنم كه هرگز نوشتن برای من کار آساني نبوده است. مثل هر کس دیگری مثل هر آدمیزادی گاهی مزخرف نوشته ام؛  گاهی سرحال نبوده ام؛ گاهی وقت‌ها خودم را سانسور كرده‌ام. نه اينكه دروغ بنويسم، نه، اساساً وارد بعضي مسائل نشده‌ام.تقریبا بیشتر وقتها حسابگری‌های حقير شخصی به خاطر زن بودنم به خاطر خانواده ام ... بالاخره همه جور مانعی سر راه آدم هست. این هم از عادات بزرگ شدن در جامعه‌ای است که" خواهی نشوی رسوا ـ همرنگ جماعت شو "را در آن یادمان داده اند. ولی به هر حال همین نوشتن با هزار جور سانسور خود خواسته تمرین نوشتنی بوده برایم تا اکنون...
وقتی که می خواهم برای کسی دلایل مهاجرتمان را بشمارم مجبورم بگویم غم نان داشتیم آنجا... همیشه غم نان ملموس تر از غم رویاست...نمی توانم برای همه بگویم غم آزادی؛ غم آزاد شدن از همان عادتها و محدودیتهای خود خواسته ناشی از زندگی در آن اجتماع را داشته ام همیشه... تو مجبوری به زبان زمینی با همه سخن بگویی...
الان که دارم فکر می کنم نوشتن در این صفحات فیلتر شده یک حسن بزرگ برای من دارد. یک جور احساس تنهایی و آزادی بیشتر می کنم حالا!  شاید این مجالی باشد برای من برای آزاد تر نوشتن... برای بهتر نوشتن...اگر بخواهم.


۱۵ نظر:

ناشناس گفت...

Please write what you want. But I don't know how being a woman limit your writing.

شادی گفت...

kheili hes badi darm maryam joon.
delam vase khanandeh ham tang shode

--------
man tasmim gereftam begam vase inke to yeh daneshgah khob dars bekhonam omadam inja.ino dark mikonan.vali azadi ro na

taraaaneh گفت...

سلام.یعنی چطوری فیلتر شدی؟ نمیتونی کامنتهات رو بخونی؟ آخ چقدر ب.

مریم گفت...

ناشناس یا رضای عزیز البته اگر اشتباه نکنم:)
خیلی وقتها خیلی چیزها رو دوست دارم بنویسم و هی مزه مزه اش کردم هی پس و پیشش کردم آخرش هم یا ننوشتم یا یه جوری نوشتم که هیچ کس متوجه نشده چی به چیه.. شاید کم شدن خوانندگان و محدود شدن به کسانی که می شناسمشان شجاعتم را بیشتر کنه.. البته زیاد منتظر شق القمر از من نباش این ناتوانی در گفتن منظور چیزی نیست که بتونم به این آسونی ها ازش خلاص بشم.

شادی نازنین
عزیز دلم دلتنگی چرا... کاشکی بتونی بری ببینی خونواده رو. برات آرزوی موفقیت دارم.

ترانه جان
کامنتها رو می تونم ببینم البته اگه کسی اینجا ر. بتونه ببینه و بتونه کامنت بزاره...

ناشناس گفت...

Hi Maryam Khanoom
So sorry I forgot to endorse my name at the end, you are absolutely right. The first comment was mine. I know we can not say everything, sometimes may cause hurt others feeling and even misunderstanding. Unfortunately, I don't have writing talent, word hardly can transfer our feeling, and other people grasp something else than our aims and even sometimes completely opposite of what we mean.
Reza-BC

مریم گفت...

رضا جان
دیدی شناختمت تو کامنت اول:)) درسته کلمات خیلی وقتها با آدم راه نمیان و منظور رو خوب نمی رسونند. حالا فکر کن این محدودیت کلمات محدودیت اجتماعی هم بهش اضافه بشه. درسته گاهی کاملا برعکس ممکنه برداشت بشه.
ودر ضمن می خواستم ازت تشکر کنم کامنتهاتو از من دریغ نکردی این روزها..واقعا خوشحالم می کنی.

شادی گفت...

maryam joon,manzooram khanandeh haye weblogam bood

مریم گفت...

شادی جان
آخی تو منظورت دوستای وبلاگی بود؟ دلت برای اونا تنگ شده؟ عزییییزم

مانا گفت...

سلام عزیزم بابت امتحانا خسته نباشی....
اومدم بگم فیل ترت هم بکنن بازم با فیل تر شکن میام اینجا و می خونمت.
اوضاع ما که اینجا خیلی قمر در عقربه!

امی ( من و همسرم در جزیره سبز ) گفت...

مریم جان داخل ایران بیشتر مردم فیلتر شکن دارن و می تونن به وبلاگتون بیان در خارج از کشور هم که مشکلی نیست و ما آزادانه به وبلاگتون دسترسی داریم پس حس تنهایی نکنید و همچنان بنویسید.
این سانسور کردن به خاطر زن بودن یا خانواده و بعضی مسائل رو کامل می فهمم، منم خیلی وقتا می خوام حرف هایی بزنم که بعد از چند بار مرور توی ذهنم فکر می کنم بهتره اونا رو نگم چون هر کسی نمی تونه منظور منو درست همونطور که هست برداشت کنه، ما ایرانی ها یاد گرفتیم خیلی محتاط باشیم.
در ضمن از اینکه وبلاگ منو لینک کردید باز هم ازتون تشکر می کنم.

مریم گفت...

مانا جون
ممنونم. شما دوستان رو می دونم که هر چی بشه به من سر می زنید همین الان این حس امنیت رو بهم داده که هر چی می نویسم اینجا دوستان می خونند فقط.

امی جان
فدات شم. تا یه مدتی اینجا یه کمی هر چی دلم بخواد می نویسم ببینم می تونم یه کم راحت تر باشم یا نه و همچنین برای اینکه صبر کرده باشم .بعد هم احتمالا اسباب کشی می کنم یه جایی که فیلتر نباشه.

Unknown گفت...

انسان شهرش را عوض می کند؛ کشورش را عوض می کند ولی عاداتش را سخت است بتواند عوض کند. مهم این نیست که کدام قطار را سوار شده باشی و در کدام ایستگاه جهان پیاده شده باشی؛ این چمدانی که با خودت آورده ای وقتی بازش می کنی همان چیزهایی تویش هست که از اول توش چپانده بودی. همیشه لبالب است از همان عادات همان ترسها و همان کابوسها...enghadr ghashang minivisi maryam, ke man montazeram akharesh bebinam naghl e ghoul az ye nevisandeye garan kolofte, ama mibinam khodet neveshti:)) be behtari enghadr ghashang minevisi ke man vaghti mikham vaseye kasi tarif konam chi neveshti, mibinam fayede nadare, bayad az roo neveshtat bekhoonam ta oon hess montaghel she:) mamnoon ke minevisi...

شایا گفت...

سلام عزیزم
آره فهمیدم که فیلتر شدی.
میدونی میتونی ایمیل بزنی اگر اشتباه کرده باشن باز میکنن! من رو هم یه بار اشتباهی فیلتر کردم و ایمیل زدم باز کردن.
بعد هم چه فرقی داره که دامین خودت رو بگیری؟ بازم اگر چیزی بنویسی که فیلتری باشه دوباره فیلتر میشی دیگه.
به هر حال، راهش اینه که بری تو یکی از سایتهایی که دامین و هاست میدن ازشون بخری و بعد سه تا کار میتونی بکنی برای قالب وبلاگت:
1- پول بدی یه نفر که قالب وبلاگ طراحی میکنه برات طراحی کنه
2- از یکی از نرم افزارهای مخصوص طراحی قالب استفاده کنی و یه قالب بزنی خودت که مجانی هستن ولی تا حالا باهاشون کار نکردم.
3- سایتهایی که دامین و هاست میدن بعضیهاشون با یه سری آفر رو هاستشون یه قالب وبلاگ هم میزارن از همونا استفاده کنی.
الان تو ذهنم سایت خوبی سراغ ندارم. اگر چند وقت پیشا بود godaddy رو بهت پیشنهاد میدادم که شماره 3 رو هم داره. ولی این سایت ایران رو تحریم کرده و وبسایتهاش از ایران باز نمیشن! ما دو تا وبسایت داشتیم روش مجبور شدیم جابجا کنیم. اون جایی که الان وبسایتهامون هستن هم بد نیست ولی امکان شماره 3 رو بعید میدونم داشته باشه. ولی اگر میخوای میتونم برات سراغ بگیرم یکی دو تا هاست خوب بهت معرفی کنم. اگرم خواستی از آپشن یک که دادم استفاده کنی و کسی برات قالب طراحی کنه خواستی بگو من دوستایی دارم که این کار رو انجام میدن.
آپشن دو هم خیلی خوبه خودت یکمی وقت بزاری روش میتونی چیزی که دوست داری رو در بیاری.
خیلی حرف زدمممم حالا چیزی میخوای حتما بگو عزیزم. بوس

ازدیارنجف آباد آمریکای جهانخوار گفت...

مریم خانم
میبینی که تنها نیستی و بنده پنجمین یا ششمین خواننده ای هستم که نظر مینویسه.بهرحال یه روزی این محدودیتها پایان میپذیره و پایان شب سه سپید میشود.
چیزی که فرموده اید کاملاً طبیعی است و سوای اینکه بسیاری ممکن است شما را بطور شخصی و خانوادگی بشناسند و با خواندن نوشته هاتون، در مورد شما قضاوتهایی داشته باشند؛ فراموش نکنید که این حس خودسانسوری امری است که در سلول سلول ما بخاطر دلایل متفاوتی جاگیر شده. ازجمله: امر و نهی های خانواده بخاطر ترس از آبرو؛ امرونهی های دینی، باید و نبایدهای فرهنگی، اجتماع و....

درکل فکر میکنم بسیار سخت و ناممکنه که به این سرعت و راحتی بتوانیم آن سدهای ذهنی درونمام را بشکنیم. هرچه هست تصمیم شجاعانه ای گرفته اید و امیدوارم که هرگز از این انتخابتان متاسف و مایوس نباشید. در کــّل خوش به حالتان که من یکی اگر از گیر و ببند دولتی نترسم؛ از بعضی افراد فضول فامیل که ذرّه بین بدست در بین نوشته های وبلاگ میچرخند تا مدرکی بیابند؛ بیشتر میترسم... ای امان که همه ی عمر ترس برهر رفتار و گفتار و حتی احساسمان، سایه انداخته است.

خب مثل اینکه من بدجوری سفره ی درددلم رو باز کرده ام... میبخشید. موفق باشید و درود و بدرود... ارادتمند حمید

مریم گفت...

نسیم جون
عزیزم تو لطف داری... نازنینم کلا نوشتن با حرف زدن فرق داره از نظر کلمات و نحوه جمله بندی برای همینه که نمیشه اینجور نوشته ها رو تعریف کرد حتما باید از روش خوند. من این قسمت قطار و پیاده شدن و ایستگاه -البته نه این شکلی که من نوشتم -رو قبلا نمی دونم کجا شنیده بودم البته در مورد زندگی و مرگ!!! اون تقریبا مضمونش این بود که ما -زنده ها- سوار قطاری به اسم زندگی هستیم و هر کسی جایی پیاده میشه-یعنی میمیره- جالبه چیزهایی که برای زندگی و مردن گفته میشه می تونی برای مهاجرت هم بگی!! یه آدرس موقتی تو بلاگفا درست کردم فعلا احتمالا اونجا هستم.

شایا جون
مرسییی فدات شم. من فعلا تو بلاگ فا یه آدرس درست کردم تا مدتی که اینجا اشکال داره اونجا هستم. تا ببینم بعد چی میشه.

آقا حمید عزیز
ممنونمم. فعلا آدرس موقتی برای خودم درست کردم. خوشحال میشم اونجا ببینمتون.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...