۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

از تهرانتو

این روزها برادر نازنینمان به همه می گوید " ما بالاخره زاییدیم! خیلییی سخت بود خیلیییی! بعد از ده ساعت درد؛ یک ساعت تمام همش پوش... پوووش... پووووووش!!!
این کانادا کارخانه آدمسازی است برای ما.همه چیزش عالی است. نمی دانم بالاخره چه زمانی در این مملکت الله اکبر-ایران - می خواهند بفهمند که حضور پدر در کنار مادری که دارد زایمان می کند حیاتی است. کی می خواهند بفهمند زن در این لحظات سخت بیشتر از هر زمان دیگری نیازبه حضور همسرش دارد. نیاز به  انرژی و دلگرمی  او دارد. زن می خواهد مرد قدم به قدم همراهیش کند دستهای یخ کرده اش را لمس کند.عرق پیشانیش را پاک  کند و نگاه محبت آمیزش را ببیند. مرد هم می تواند اولین لحظه تولد فرزندش را با همه جزییات و سختیها ببیند حتی اگر بخواهد می تواند ناف بچه را ببرد - مسلما او هیچ وقت هیچ وقت این لحظات و آن روز را فراموش نخواهد کرد- اصلا من می توانم بگویم یک آدم دیگری می شود بعد از آن روز. نه تنها فقط کمی کمتر از یک ماما در مورد زایمان و آناتومی بدن زن اطلاعات کسب می کند آنهم یک شبه! بلکه از نظر احساسی به سطح بالاتری می رسه . واقعاچه چیزی بهتر از این؟

۱۸ نظر:

فرزان گفت...

به عنوان یک مرد کاملا با نظر و حس شما موافقم
به امید اون روز که خیلی از مشکلات تو وطن ما حل بشه...

ناشناس گفت...

واقعا ما رو یاد چیز هایی که نداریم میندازی مریم جان.
مرسی از این یاد آوری
قدم نو رسیده مبارک باشه ایشالا که همیشه سالم و سرحال باشن.
علی

لاله گفت...

به به پس شما الان یک عدد عمه خانوم هستید. مبارکه عمه مریم خانوم جون :)
ایشالله که قدمش پر از خیر و برکت و شادی باشه براتون.

جلیله گفت...

واقعا جالب بود. مخصوصا اصطلاحاتی که تو این پست به کار بردی(آیکون چشمک)

مریم گفت...

فرزان عزیز
من واقعا فکر می کنم این چیزها تو کیفیت زندگی تاثیر داره. اینجور نیست؟

علی جان
مرسی لطف دارین. آره خیلی چیزها رو دریغ کرده اند از ما.

لاله جان
بعععله الان عمه هستم سفت و سخت:) خیلی قیافه می گیرم بعد از این موضوع. انگشتر برلیان و بادبزن هم دستمه:))

جلیله جان
کو کدووووم اصطلاحات؟؟ من کیم؟ این جا کجاست؟

سحر گفت...

مریم نظر من بالخره اومد نیومد تو راه موند بلاگ اسپت خوردش چی شد آخههههههههه

مانا گفت...

خوبی عمه مریم؟مبارکا باشه!
امیدوارم تورنتو خوش بگذره.ما که هدفمند شدیم شما چطور؟اونجا هدفمندی نداره؟

sara گفت...

سلام مریم جوون.
بعد از خوندن پستت.کلی احساس خوبی بهم دست داد.
راستی مرسی ،تونستم عکس بزارم و بچه ها از ایران دیدن.

مریم گفت...

سحر جوون
نظرت اومده عزیزم. از تو حلق این بلاگ اسپات کشیدمش بیرون.

مانا جون
مرسی. الان کلی "عمه" و دارم برای خودم هی ذوق می کنم. اینجا بدجوری هدفمندی نداره! باید یه فکری به حالشون بکنند.

سارا جون
مرسی تو همیشه به من روحیه می دی:) بیام عکسهاتو ببینم.

مصی گفت...

شاید دلیل اینکه قانون بچه را مال مرد می دونه تو ایران اینکه هنوز نفهمیدن مادر چه می کشد

مریم گفت...

مصي جان
به هر حال قانون گذارها رو اغلب مردها تشكيل مي دهند. جدايي بين دو جنس به نفع هيچ كس نيست فقط هرچه بيشتر با هم و إحساس هم بيگانه ميشن.

فرهاد گفت...

سلام
خوشحالم از اشنایی با شما و ممنون که به من هم سر می زنید

Unknown گفت...

Maryam jan,avalan ke koliiiii tabrik migam babat e nini e zibatoon va ham albatte amme shodan :) Dar morede postet ham KAMELAN movafegham; Inja hame migan:WE're pregnant!!! ajib bood aval baraye man kheili. ama ba'd ke kelas haye pregnancy ro ba Ali miraftam, didam hame ba partner mian, che shohar ya boyfriend...va oon ham kamel dar jaryan gharar migire va inke ch ghadr supportesh mohemmme va in "involve" shodan kheilii ham rooye rabetey madar o perdar asar dare va ham pedar ba bache:) hatta post-partum depression e mard ha ham define shode:)) ma kojaeem o ...

sahar گفت...

مریم این نظر من نبود که....این رو پرسیدم ببینم اون ارسال شده یا نه.
اون نظری که درباره زایمان و بابا و اینا دادم منظورم بوووود
آی بلاگ اسپت نظر من کووووو؟؟؟؟؟؟؟

mehran گفت...

سلام بر مریم خانم

این نوید را بهتون میدم که ان شاء الله به زودی این مهم در ایران به صورت پایلوت قراره اجرا بشه. البته اگر مسئولین زیر قولشون نزنن. برای ابتدای امر قراره مادر ها اجازه ورود به اتاق زایمان رو داشته باشن. به هر حال از یه جا باید شروع کرد.

سميرا گفت...

سلام به عمه مريم عزيز! مبارك باشه!!! خوبي؟ نيني خوبه؟ واي كه چه پستي! اي كاش تو ايران هم اينطوري بود و مردها ميفهميدندكه مامان چه حالي ميشه تا اين نيني به دنيا بياد! راستي از نيني برامون عكس بگذار

مریم گفت...

آقا فرهاد عزیز
نوشته هاتونو دوست دارم. مرسی که اینجا سر زدید.

نسیم جون
آدم میبینه اینجا روی هر چیزی کار شده. توی ایران نمی دونم چرا این چیزای مهم رو ندیده می گیرند. فقط مسئله شون اینه که مردی وارد بخش زایمان نشه.

سحر جون
آخی پس کامنتتو هپولی کرده این بلاگ اسپات فلان فلان شده؟می دونم سخته ولی اگه میشه تا یه مدتی هر وقت خواستی برای من نظر بفرستی یه کپی ازش بگیر ایمیل کن برام.

آقا مهران
جدا؟ من درست متوجه نشدم " مادرها اجازه ورود به اتاق زایمان داشته باشند؟" اونها که مجبورند تو اتاق زایمان باشند اون موقع!! شوخی کردین من متوجه نشدم یا وقعا طرحی چیزی هست ؟

سمیرای عزیز
مرسی عزیزم . من خوبم عزیزم. به نظر من که کارهاشون خیلی باحال و حساب شده است. حتما از نی نی عکس میزارم:)

از دیار نجف آباد گفت...

عمه خانم جان عزیز
سلام و درود
فکر نمیکردم هنگام مسافرت هم وقت داشته باشید که اینجا رو نیز دستی بکشید و ممنونم که به فکر ما بوده و هستید. یه بار دیگه «عمه مریم» شدنتان را تبریک میگم و حقیقتاً کمتر دیدم عمه جانی که از دیدن برادرزاده اش غرق لذّت نشود... این ذوق و لذت ها نیز برشما و خانواده تان مبارک.

در مورد نوشته تان البته که صددرصد موافقم و ظاهراً بعضی از شهرهای بزرگ در ایران نیز به تازگی همین شگرد حضور پدر را هنگام زایمان همسر بطور محدود اجرا میکنند؛ ولی درد از دیوار جنسیتی است که در همه ی مراحل زندگی آدمها ایجاد میکنند و سبب هزاران عقده های روحی و روانی میشوند.... بگذریم که اکنون جای شادباش گفتن است.

در ضمن اگه شما خانمها هرچند سال یکبار درد زایمان را تجربه میکنید؛ بذار بگم که مشکلات زندگی گاهی چنان میکند که ما آقایان روزی هزار بار زیر بارسختی آن مشکلات میزاییم. تازه بد نیست بدونی که میزاییم و میمیریم و باز زنده میشیم و به دست شما نسوان دوباره، گرفتار.... میگی نه؟ از آقای شوور بپرس تا حالا چندمیلیون بار از دست شما دق کرده....زاییدن طلبش.(میدونی که شوخی شوخی....جدی گفتما...یه وقت ناراحت نشیا؟)
تا درودی دیگر.... دو صد بدرود... ارادتمند حمید

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...