۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

این چند روز


پیش نویس:اول از همه بگم مرسییی بابت دست خطهای قشنگتون. کلی ذوقیدم هر کدومشو که دیدم. من کی گفتم می تونم روانشناسی کنم:) دلم می خواست یادگاری داشته باشم.
1- این چند روزه که ترمم تموم شده صبحها که بیدار میشم چند لحظه طول می کشه تا بفهمم هیییچ کار و درس عقب افتاده ای ندارم و اونوقت دوباره با خوشی که فقط خودم می تونم اندازه اش رو بفهمم چشمامو رو هم فشار می دم و دوباره می خوابم! یعنی بهتر از این نمیشه! (حالا علاقه شدید به درس و تحصیل رو هم می تونید درک کنید!!)
2-ترم کلاس موسیقی بچه ها تموم شد و امروز کنسرتشون بود عکسای زیر مال امروزه:




3- یکشنبه قبل بچه ها رفتند اسکی من نتونستم باهاشون برم. خونه موندم زیاد هم درس نخوندم!









4- چند روز پیش کتابی به اتفاق دختر کوچیکم می خوندیم به اسم فلت استنلی(Flat Stanly) .ماجراش از این قرار بود که پسرکی به اسم استنلی یه وزنه سنگین روش میفته وصاف میشه! یعنی مثل یه کاغذ! بعد از این کاغذی شدنش کلی کیف و استفاده می کنه. مثلا یکی از کارهایی که می کنه اینه که از برادرش می خواد اونو پست کنه پیش دوستایی که خیلی وقت بوده دوست داشته ببیندشون ولی در حالت معمولی اونقدر پول نداشته که اونجاها بره!! این داستان من و دخترم رو کلی به هیجان آورد...و فکر کردیم  ای کاش ماهم میشد یه وقتایی "flat" شیم وااای که بدون بلیط و ویزا چه جاها که نمی تونستیم بریم!!!! خلاصه اینقدر ذوق کردیم که عروسک فلت دیانا(دختر کوچیکم) رو درست کردیم و تصمیم گرفتیم یه جایی پستش کنیم تا جاهای مختلفی بره و بعد برگرده و با عکس و نوشته برامون تعریف کنه کجاها رفته! بالاخره وصف العیش نصف العیش:)

حالا مسئله اینجا بود کجا پستش کنیم که بعدا اونی که براش پستش کردیم حالشو داشته باشه برامون برش گردونند همراه با عکس و شرح ماوقع! با برادر کوچیکم تورنتو تماس گرفتم و اون درآخرمکالمه نتیجه ای که از حرفای ما گرفت این بود که ببردش بار و دیسکو !!و خلاصه باید یه حالی به عروسک فلت ما بده:)) !!!
بعد تصور کردم مثلا با دوستی در ایران تماس بگیرم:( البته مکالمه تماس خیالیه)

من: الووووو سلااام
دوستم(ایران) : سلاام خوبی؟ امدی ایران؟ من بیرونم صدا خوب نمیاد!!! اینجا شلوغه...
من: نههه . نیومدم  تو خوبی؟ زیاد مزاحم نمیشم. فقط سریع می گم. ما می خواهیم یه عروسک فلت برات بفرستیم ببری بگردونیش حالشو داری؟
اون: چیییی؟ صدات نمیاد گفتی می خوای برگردی ایران نمیشه؟؟؟
من: نههههه می خوام یه عروسک بفرستم!!! خودم نه!
اون: ببین صدات نمیاد. ما الان دور میدون کاجیم دارن چارپایه از زیر پای یکی می کشن!! بعد چند تا ساندویچ "هایدا" می خریم میریم خونه! اون موقع زنگ بزن ببینم چی میگی...فعلا خداحافظ بووووق


اینم "دیانا-فلت" که آماده است برای پست شدن:))



۲۴ نظر:

سیاوش گفت...

سلام
عکس های قشنگی گذاشته اید
در عکس پنجم یک توده سفید به آسمان رفته .
آیا پدیده خاصی در قطب است یا یک درخت برف زده؟

فینگیل بانو گفت...

وای مریم چه کار باحالی میخوین بکنین...من اگه وقت داشتم میگفتم برای منم بفرستیش :*

مریم گفت...

سیاوش عزیز
مرسی. اون خط سفید فکر کنم اثر یه هواپیمای کوچیک باشه تو آسمون. هواپیماهای تفریحی و کوچیک زیاده چرخ می زنن تو آسمون.

فینگیل بانو
مرسییی فینگیل جون. فدات شم. احتمالا همون تورنتو بفرستیمش:) خوب یه کم از راه به در میشه کاریش هم نمیشه کرد!

بانو1984 گفت...

سلام مریم جون
خوشحالم که میبینم درسا تموم شده و می تونه یه نفس راحت بکشی و با خانواده باشی.
خوش باشید همیشه.

جلیله گفت...

مریم جون چقدر دختر گلت خوشگل و نازه. ماشالله. خدا حفظش کنه...

غزلک گفت...

وای چقدر با مزه

رحیم گفت...

سلام ،
خوشحالم برگشتی و با این همه عکس این اینترنت فکستنیه مارو حسابی به تلق تلوق انداختی ، از شوخی گذشته فکر کنم 10 دقیقه ای شد صفخه رو کامل لود کنه .

مریم گفت...

بانو جان
آره والله دارم نفس می کشم.مرسی

جلیله جون
خوبی از خودتونه. مرسی لطف دارین.

غزلک آی غزلک
مرسی عزیز

رحیم جان
واای جدا سخت بود لود بشه؟شرمنده.فکر کنم عکسها رو همون بهتر که بزارم تو پیکاسا لینک بدم. راستی مرسی از دست خطت . خیلی بامزه نوشته بودی:)) که می ترسی سکته کنم:))

ناشناس گفت...

خانم جان عزیز و مریم گرامی

میبینم که فلفل زرنگی شدی... آفرین ... نشونه ی اینه که امتحانات و استرسهای قبل و بعد از آن را پشت سرگذاشته اید و اهمیتی هم به سرما نمیدهید و با آرامش دوچندان و روحیه ای بسیار بالا، واقعیتهای زندگی را پذیرفته اید. امیدوارم که همیشه موفق و سربلند باشید.

وقتی داشتم عکسهای بچه هاتون رو میدیدم؛ که ماشاالله هر دو خوشگل و دوستداشتنی اند؛ دریاخانم، هزار باره به چشمم آشنا اومده و اینقده توی ذهنمه که باید همشکلش رو پیدا کنم و عکسش رو براتون بفرستم تا باور کنید. دیانا خانم هم که مشکلی نیست... اصلاً خودش رو بفرست بیاد اینورا.... هرچند خیلی با کانادا هم تفاوتی نداره؛ ولی عوضش با دخترای خودم جفت میشند و د حالا آتیش بسوزون که بیا و ببین.
بهرحال هر دو دخترت رو شدیداً دوست وداشتیم و لطفاً از طرف من و خانواده ام آنها را ببوس.

ببخش که دوباره بیشتر از سهمیه ام(کوپنم) حرف زدم.... موفق باشید و بدرود.... ارادتمند حمید

مریم گفت...

آقا حمید نجف آبادی
شما دیگه چرا ناشناس کامنت میزارین؟ مرسی چشمای شما همیشه عکسای مارو قشنگ می بینه. لطف دارین.
سرما دیگه در مقابل ما کم آورده و از رو رفته باور کنید:))

Unknown گفت...

الهی!! نفرستی Toronto مریم! بفرست Houston, قول میدم با " عکس و شرح ما وقع" برگرده پیشتون:) اتفاقا من یه فیلم چند وقت پیش دیدم Up In The Air که توش یه couple که نمیتونستن honeymoon شون رو afford کنن، همچین کاریو کردن و از همه فامیل خاستن کنار جاهای مختلف عکسشون رو بزارن و باخودشون روز عروسی براشون بیارن:) من آدرس رو برات میفرستم که اگه Diana Flat دوست داشت، بیاد پیش نیکا :)

شایا گفت...

سلام مریم جونم. خوبی؟؟
میبینم که خوبید و خوش میگذره و درس و مشقت هم تموم شده! من هنوز دو تا امتحان دارم!

خسته شددددم از درس خوندن اساسسسیییی

چقدر عکسهای خوشگلی بودن. مخصوصا از اسکی. واقعا ای کاش منم اونجا بودم و هر هفته میرفتم اسکی. اینجا که نه وقتش رو دارم و نه پولش :دییی

یه عالمه بووس

مریم گفت...

نسیم جون
مرسییییی:) ما فرستادیمش تورنتو! دیانا تقریبا کچلم کرده بود که بفرستیمش. حالا فکر کن دو روز دیگه خودمون داریم میریم تورنتو!! خودمون زودتر می رسیم فکر کنم. نیکا جون چطوره؟ صد تا ماچش کن از طرف من.

شایا جونم
سلااام چطوری؟ تموم میشه بالاخره این امتحانای کوفتی. هر کی منو میبینه میگه چرا این شکلی شدی!! زردنبو شدم از بس پدرمونو در آوردند.
اینقدر بچه ها اسکیشون خوب شده!! دیانا پیستهای بزرگو میره امسال:))

sara گفت...

age tahala jai nafrestadidesh ,mitoonid befrestidesh halifax.
behesh khosh migzare

مریم گفت...

فدات شم سارا جون
فرستادیمش تورنتو. دخترم تابستون که تورنتو رفته بود بهش خوش گذشته بود مخصوصا این برادرم برده بودش واندر لند و چند جای دیگه برای همین سخت معتقد بود این برادرم می تونه کاری کنه که به دیانا فلت خوش بگذره:)) خلاصه فرستادیمش.
مرسی از لطفت. معلومه که هلیفکس خیلی خوش می گذشت بهش اگه میومد. قربونت برم.

از دیار نجف آباد گفت...

مریم خانم عزیز
در پاسخ نظر نوشته ی قبلی فرمودید چرا «ناشناس» وارد شدم؟ والله این پیچ و خمهای نظرنویسی تو عالم اینترنتی، دیگه واسه ی من پیرمرد زیادیه... همینشم از سر ارادت به شما که نقش پیشکسوت و مشوق بنده را در عالم وبلاگنویسی داشته اید؛ مینویسم تا ابراز ارادتی داشته باشم وگرنه دیگه «مشاعری» نمونده و بیشتر هذیان نویسی دارم تا نظر نویسی.

متاسفم که فشار امتحانات و استرس های زندگی و سرما و ... باعث شد بود چندی به همریخته و زردنبو باشید. لطفاً اگر کاری از دست ما برمیاد بفرمایید که در خدمت گزاری آماده ایم. ایشاالله که سفری پر از خاطرات خوب و آرامش و خوشی را داشته باشید و اینجور که معلومه دیگه نمیشه توقع داشت که به ما سری بزنید. با اینحال اگه لطف کنید و تشکر مرا در نوشته ی آخر بپذیرید؛ منت گذاشته اید.... ووی که چقدر انشا نوشتم.
شب و روزتون خوش و خــرّم... ارادتمند حمید

Unknown گفت...

Mamnoon Maryam joon,Nika ham salam mirsoone va age Flat Diana ba'ad az Toronto akhlaghesh kharab nashode bood, hanooz ham hazere paziraee kone! Toronto khosh begzare va salam e mano be hame beresoon:*

امیر حسین گفت...

احتمالا اگه برای ما میفرستادیش میبردیمش وست ادمونتون مال چند تا عکس باهاش میگرفتیم ! شاید هم با بابا نوئل توی میدون چرچیل !

فاطمه اختصاری گفت...

اينبار آمده ام تا بيشتر از اينها در کنار هم باشيم...
سوغاتي اين روزهاي دوري
آدرسي براي
دانلود رايگان مجموعه «يک بحث فمينيستي قبل از پختن سيب زميني ها»ست
منتظرتان هستم
با دو تا شعر
و کلي خبر و لينک خوب
و غم هاي مشترکمان که هرگز تمام نخواهد شد
هرگز...

مانا گفت...

سلام به مریم عزیزم
من چند روزی تهران نبودم و از دست آلودگی هوا فرار کردم و رفتم وطن....امروز رسیدم تهران ولی خدارو شکر هوا خوبه.امیدوارم دیگه اونجوری نشه چون فاجعه بود.فکر نکنی دوست بی وفایی ام .به اینترنت دسترسی نداشتم.اینترنت پر سرعتم هم قطعه عکساتو نتونستم ببینم....
دست خطم رو هم بعدا واست می فرستم خوب روانشناسیش کنی ها!!!!

شایا گفت...

منم خوبم عزیزم.
امتحانام امروز تموم شد هییی! منم چاق شدم :)) از بس که موقع امتحانا میخورم :))

ایول چه عااالی که اسکیشون خوب شده! اگه بودم چه مزه ای میداد با دیانا کلی میرفتیم سر میخوردیم :))

تورنتو خوش میگذره؟ امیدوارم که خیلییی خوش بگذره. بووس

مریم گفت...

نسیم جون
مرسی عزیزم. الان تورنتو هستم و اتفاقا دیشب با شیرین یادت کردیم.

امیر حسین جان
مرسییی من خودم بیشتر از اون دوست دارم برم وست ادمونتون مال:) الان ما تورنتو هستیم و هنوز فلت دیانا نرسیده اینجا:)

مانا جون
سلاام چطوری عزیزم؟ ببخشید دیر جواب دادم . حتما بفرست دست خطتو منتظرم . اتفاقا حدس زدم مسافرت باشی!

شایا جون
تموم شد؟ آخیششش:) شایا جون من عمه شدم:) الان چند روزه دارم فقط نی نی بازی می کنم:))

رها میشوم گفت...

مریم عزیزم سلام.چه عکسهای قشنگی!:) ولی راستش با دیدن دمای هوا، خدا رو شکر کردم برا کانادا اپلای نکردیم و گرنه من تو سرما رسما میمردم :D
شاد باشی و شنگول!

مریم گفت...

رها جون
سلام عزیزم خوش اومدی:) همه جای کانادا اینقدر سرد نیست. بیا همین تورنتو مثالش! الان مثل بهاره.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...