۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

1-روزی روزگاری در این مملکت پسری زندگی می کرد که برخلاف همه پسرها دوست داشت لباس "صورتی" بپوشد. صورتی رنگ معمولی برای یک پسر نبود و هنوزهم نیست. ولی او "دوست داشت" اینجور لباس بپوشد. شاید می خواست "خاص " باشد . چند نفر از بچه های مدرسه به خاطر رنگ لباسش مسخره اش کردند و با واکنش پسر صورتی پوش به دعوا و کتک کاری انجامید.فردای آن روز  چند تا از بچه ها که می دانستند اعمال کردن سلیقه در لباس اشخاص "استبداد" است. می دانستند "کسی حق ندارد دیکته کند که دیگران چه بپوشند و چه نپوشند " دهها تی شرت صورتی خریدند و بین پسرها توزیع کردند. آن روز دیگر نه تنها کسی به خاطر رنگ صورتی لباسش کتک نخورد بلکه این سر منشا بزرگداشت روزی در کانادا شد به نام Anti-Bullying Day (روز مبارزه با زورگویی) .در این روز پسر و دختر و زن و مرد  لباس صورتی می پوشند تا یادشان باشد و بفهمانند که "آقا جان لباس مردم به خودشون مربوطه وهر جور دخالت در آن دیکتاتوریست"!!

2- بعضی میوه ها مثل "انار" میوه ای نیست که شما اینجا زیاد در فروشگاهها ببینید. بامزه این کاتالوگهای نحوه باز کردن اناره که به گردن دونه دونه انارها آویزون کرد ه اند که خریدار بدونه چه جوری باید این میوه رو بخوره :))


۹ نظر:

غزلک گفت...

چه جالب اونجا بچه مدرسه ایها این روز رو بوجود میارن اونوقت ما اینجا....

مصی گفت...

سلام وای فکرش رو می کنم پسر من با اینکه 7 سال بیشتر نداره اما از صورتی متنفره چه روز قشنگی اونجا دارین

sharifeh گفت...

مریم جان مثل همیشه مطالب جالب و جدید :*
ممنون

فرزان گفت...

سلام
اسم من فرزان است تمام وبلاگ شما را خواندم
چون سبک نوشته ها وتفکرات شما به نظرات من نزدیک است میخواستم در مورد خرید خانه در کانادا از شما سوال کنم،بنظر شما کدام شهر برای خرید خانه و زندگی مناسب است؟ چون من و خانواده در مرحله مهاجرت هستیم خواستم راهنمایی شما را داشته باشم
پیشاپیش از اینکه برای پاسخ وقت میگذارید ممنونم.
این هم آدرس ایمیل من است:
farzan_mansouri@yahoo.com

شایا گفت...

:D
پست قبلت بسیار جالب بود.
خیلیییییییییییییی بوووس و خیلیییییی دلم براتون تنگ شده

مریم گفت...

غزلک جان
به نظر من شعار اصلیشون آزادی فردی باشه.

مصی جان
پسرها اغلب این رنگو دوست ندارند. خوب یه جورایی خیلی دخترون است.

شریفه جان
لطف دارین عزیزم.

فرزان عزیز
محل سکونتتان را بگذرید محل کارتون تعیین کند. برای خرید خونه به نظر من وقتی اقدام کنید که از نظر کاری جایی تقریبا ثابت شده بودید. اگر اطلاعاتی داشته باشم خوشحال میشم در اختیارتون بزارم.

شایا جوون
به خدا امشب به یادت بودم. خوبی؟

محمدرضا گفت...

قهرمانهاي ملموس با كارهايي ارزشمند.

فرزان گفت...

مرسی از اینکه پاسخ دادین
نظرتون طبق معمول درسته ولی میخوام بدونم کدوم شهر رو شما بصورت جنرال پیشنهاد میکنین برای زندگی و کار؟
باز هم ممنون

مریم گفت...

فرزان عزیز
تقریبا نمی دونم چی بگم:) چون نمی دونم فیلد کاریتون چیه! به نظر من بعضی مشاغل همه جا تقریبا یه جوره مثلا مشاغل کامپیوتری برنامه نویسی و یا خدماتی. من به شخصه مثلا ونکوور رو برای تازه وارد مناسب نمی دونم چون شهری است که برای بازنشسته ها یا دانشجوها مناسب تره تا تازه واردی که احتیاج به کار و تطبیق با محیط داره.می تونید برای ورود شهری رو انتخاب کنید که دوست و آشنایی اونجا دارید. این خیلی کمک می کنه به حل مشکلات اولیه ورود.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...