۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

دوره نقاهت

کلا من هر وقت از یک فشار کاری یا درسی خلاص می شم احساس سردرگمی دارم. یعنی کلافه و عصبی و کم حوصله هستم. الان هم همین حال رو دارم. طول می کشه تا به زندگی عادیم برگردم.
امتحانهای پایان ترم اینجا مثل کنکور می مونه. همین دیروز آخرینش Geotechnical Instrument بود. که یه درس تقریبا مهندسیه و من کلا تو این درس خوب بودم ولی امتحانش فکر می کنین چند صفحه بود؟ 30 صفحه به اضافه یه صفحه کاغذ میلیمتری برای رسم یک منحنی! همش هم تشریحی بود نه تستی نه جور دیگه! امتحانها همشون سه ساعته هستند. یعنی همش باید بنویسی تقریبا وقت فکر کردن نداره آدم. امروز صبح دقیقا ساعت شش صبح یهو از خواب پریدم چون یادم اومد یه چیزی رو کاملا اشتباه نوشتم..بعد جالبه که همون صبح تمام موضوع مثل روز برام روشن شد که چی باید می نوشتم و چی نوشتم. انگار یکی بیدارم کرد.. ولی خوب اون فرشته الهام بخش همیشه یه خورده دیر میاد سراغ من.. وقتی که کار از کار گذشته:))
می دونم کامنتها ایراد پیدا کرده و بنده متکلم وحده شدم. اینجور وقتا آدم فکر می کنه داره تو حموم برای خودش آواز می خونه نه؟

۱۱ نظر:

محمد گفت...

سلام مریم
بالاخره این کامنتدونیت درست شد!
امیدوارم زودتر بری یه کلاس ورزشی خوب ثبت نام کنی و کلی انرژی براش بذاری و بعدشم کوه پیمایی و یه چند تا کتاب خوب هم تو این مدت بخونی! اما از همش مهمتر به نظر من اون کلاس ورزشس! کلی روحیت عوض میشه!

دختر خوب زودتر برگرد ! آخه چقدر تو خرخونی و همش میخوای شاگرد اول شی!))

sunshine1276 گفت...

سلام یادگار عزیز
بابا چه امتحانات سختی ما که حداکثر امتحان دانشگاهمون بیش از 3 - 4 صفحه نبود خدا صبرت بده - تعطیلات خوش بگذره
رضا

از دیار نجف آباد گفت...

مریم گرامی
چه بخواهیم و چه نخواهیم؛ زندگی در غربت را برگزیده ایم و فعلاً همینی است که هست!!؟؟ پس انگار کن که در کشور خود و شهر خودت هستی و آنچه را که باید انجام داد؛ انجام دهید.
کلاسهای تابستانه ی بچه ها؛ انواع و اقسام کلاسهای ورزشی و هنری، پیدا کردن یه دوستی همدل و همنفس و برگزاری جلسات پربار «نخودچی خوری»(غیبت کردن) پشت سر ما مردان مظلوم ایرانی و ...
این عمرمان است که میگذرد؛ هرچند در این سوی آبها چه سریع و روان میگذرد !!؟؟ پس خوش باش دمی که زندگانی این است.
پیروز باشید.......بدرود...ارادتمند حمید

ناشناس گفت...

مریم گرامی
چه بخواهیم و چه نخواهیم؛ زندگی در غربت را برگزیده ایم و فعلاً همینی است که هست!!؟؟ پس انگار کن که در کشور خود و شهر خودت هستی و آنچه را که باید انجام داد؛ انجام دهید.
کلاسهای تابستانه ی بچه ها؛ انواع و اقسام کلاسهای ورزشی و هنری، پیدا کردن یه دوستی همدل و همنفس و برگزاری جلسات پربار «نخودچی خوری»(غیبت کردن) پشت سر ما مردان مظلوم ایرانی و ...
این عمرمان است که میگذرد؛ هرچند در این سوی آبها چه سریع و روان میگذرد !!؟؟ پس خوش باش دمی که زندگانی این است.
پیروز باشید.......بدرود...ارادتمند حمید

مریم گفت...

مریم جونم...30 صفحه...نوشتن...خیلی که...آدم از کت و کول می افته...حالا بماند حضور ذهن...
ایشالا که شاد و موفق باشی..
:****

محمدرضا گفت...

نه فعلا که کامنتها باز میکنه. آواز زیر دوش آب هم خوبه. بخصوص که صدا میپیچه و استریو میشه!

شاید چون روال اون روزهات همه ش خوندنه وقتی تموم میشه احساس میکنی یه چیزی تو زندگی کم شده!

این فرشته خروس بی محله؟ 6 صبح!!

نیلوفر گفت...

سلام. متوجه شدم منو لینک کردی و می خونی....
مرسی عزیزم. وب خوبی داری . خوشم اومد... خوچحالم که امتحانات رو تموم کردی. راحت شدی. می فهمم چه حسی داری عزیزم

Diary Of A Stranger گفت...

آره منم این حس رو بعد از امتحان دارم. چقدر تعداد سوال ها زیادهههههه

مریم گفت...

محمد عزیز
آره ورزش خیلی خوبه. تحرکم کم بوده این مدت و زیاد نشستم باید یه خورده تکون بخورم.

از دیار نجف آباد- آقا حمید عزیز
اون نخودچی خوری رو خوب اومدین. نمی دونم چرا هرچی پشت سر این مردای مظلوم ایرانی میگیم باز دلمون خالی نمی شه! نه که خیلی مظلومند مال اونه:))

sunshine1276-آقا رضای عزیز
تقریبا چیزی تو جزوه یافت می نشود که تو امتحان نیومده باشه. همه جزوه رو باید بنویسی. تازه اگه مسئله ای نباشه.

مریم جان
من بعد از امتحانهای میان ترم که به دست خطم و غلطهای گرامریم نگاه می کردم خودم می خندیدم :)) خوب کار عجله ای همین میشه.

محمدرضا عزیز
درسته:) بسوزه پدر عادت.. بیا تو که فلسفه بلدی در مورد این بنویس که زندگی و عشق هیچ چیز نیست جز عادت. وقتی اون چیزهایی که بهشون عادت کرده ایم رو ازمون بگیرن یا خواسته یا ناخواسته ترکمون کنند دچار خلا میشیم و احساس بدبختی می کنیم. حالا اون چیزی که بهش عادت کردیم ممکنه اصلا هم خوب نباشه یا حتی باعث عذاب هم باشه!!

نیلوفرجان
چه جوری متوجه شدی؟ :)) من که یواشکی لینک کرده بودم:) نوشته هاتو دوست دارم.

Diary of a stranger
یعنی تعداد سوالها یه کمی بیشتر از زیاده:)) و پایان ترم فقط 30 درصد نمره نهایی رو داره 70 درصد میان ترمها( دو تا میان ترم می گیرند) و کارهای کلاسی هست.

غزلک گفت...

چقدر زیاد اونوقت سوالا30 صفحه بود جوابش چقدر میشد؟!

مریم گفت...

غزلک جان
فکر کنم من خوب توضیح ندادم:) کل سوالها توی یه کتابچه 30 برگی بود و وسطهاش جا گذاشته بود برای جواب. یعنی تو همون جواب می دادیم فکر کنم 60-70 تا سوال بود. تقریبا تو هر صفحه 2-3 تا سوال بود ولی یکی دوتا سوال خیلی طولانی هم داشت که تو یک صفحه بودند.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...