۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

پیشواز تعطیلی

دوشنبه آخرین امتحانم رو خواهم داد و بعد از اون چهار ماه تعطیلم. از الان دارم چشم می دوزم به تمام زوایای خونه که می تونم به جونشون بیفتم و تمیز کنم.یا فکر می کنم برم کندین تایر مواد شوینده جدید کشف کنم. گاهی هم فکر می کنم هی لاک بزنم و آرایشگاه برم و روزی یه ساعت هم پیاده روی.. شاید هم بیشتر.. اصلا شاید برم بدوم. نه که خیلی هم می تونم! الان 5 دقیقه که می دوم توی سرم صدای ششششششششششش میشنوم. نمی تونم اصلا. ام پری تری و هدفون آماده کردم برای پیاده رویم. اینجوری دیگه فقط قدمهامو نمی شمارم.

۶ نظر:

مریم گفت...

مریم جونم...من هر موقع تو رو تصور می کنم...با یه عالمه برف تصور می کنم...حتی تو ذهنم اومد داری بین برف ها می دوی...
ببین عزیزم...در ازای اینکه دو ساعت به خودت رسیدی..
یه نیم ساعت واسه تمیزی بزار....

ناشناس گفت...

hello... hapi blogging... have a nice day! just visiting here....

غزلک گفت...

خوش بگذره

شایا گفت...

عکسهات رو دیدم مرسی از لینک. خیلییییی خوشگل بودن یه سریهاش مال جاهایی بود که ما ندیدیم. جالب بودن حتما باید یه بارم تابستون برم :دییی

منم میام پیاده روییییی

مریم گفت...

مریم نازنین
اینجا برفا آب شدن و هوا بهاریه خیلی باحاله:) نسبت دوساعت به نیم ساعت هم عالیه...

غزلک جان
مرسی عزیزم

شایا جان
اون یخچال آتاباسکا همون آیس فیلد بود که شما رفته بودین؟ پیاده روی حتما:)) بعدش هم بریم بوستر آب میوه بخوریم:))

محمدرضا گفت...

آخش. دو روزه باز نمیکنه کامنتهای اینجا. اولش گفت مسدوده ترسیدم که بستن اینجا رو.

دارم به این فکر میکنم که چقدر پرفشار بوده ایت ترم که همچین نقشه هایی شاید در واکنش به اون کشیدی. موفق باشی و شاگرد اول کلاس.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...