۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

جای مارو در این اسفند عزیزخالی می کنین؟

من اسفند ماه رو خیلی دوست دارم. جنب و جوشی که داره رو دوست دارم.. انتظاری که داره رو دوست دارم.. اسفند که میشه از فکر بهاردلم غنج میره. دوست دارم برم بازار تجریش.. دوست دارم برم جایی که سمنو و سبزه و ماهی و شاخه های بید مشک می فروشن. دوست دارم تو اون شلوغی بازارها راه برم و بوی عید رو حس کنم. بوی زمین بارون خورده اسفندی رو دوست دارم. دوست دارم خونه رو به هم بریزم به بهانه خونه تکونی.. بوی پرده ودیوارهای تازه شسته شده رو دوست دارم. می دونی.. اینجا دیگه آدم نمی فهمه کی عیده کی اسفنده ...
پانویس: عکسهای پست قبلی رو تو این لینک گذاشتم . کاش یه نفر ازایران بگه دیده میشه یا نه؟

۱۸ نظر:

مریم گفت...

ای عزیز دلم..جات و خالی می کنیم...
دلم نمی خواد...تصورهای خوب و قشنگ ات بهم بریزم..
این روزا تهران بیشتر از اینکه بوی بارون بده..بوی دود میده...جنبش و مردم در حدی که پیاده رو ها تا خرخره پر آدمه...وترافیک روان آدم صاف می کنه..
من که سعی می کنم این روزا سریع بپرم توی خونه..اما نمی تونم منکر این قضیه بشم...که واسه اومدن عید منتظرم...و یه حس خوبی نه به اندازه گذشته ها دارم...

Mary گفت...

سلام
ما دقيقا داريم بوي عيد را حس مي كنيم. خونه تكوني كرديم و خريد هاي عيد همه خيلي لذت بخشه. جاي شماها كه دوريد خالي...

محمدرضا گفت...

بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی ...

اسفند جزو دوست داشتنی ترین ماه هاست. وعده بهار رو میده

چشم. جاتون رو خالی میکنیم. انشاءالله اسفندهای بعدی خودتون اینجا باشید

این روزها همه ش با خودم زمزمه میکنم شعر بهمنی رو:
بهار بهار چه اسم آشنایی / صدات میاد اما خودت کجایی
وا بکنیم پنجره ها رو یا نه / تازه کنیم خاطره ها رو یا نه

پیشاپیش بهار مبارک!

مریم گفت...

مریم جان
مرسی:) من خیابونای تا خرخره پر آدم رو دوست دارم:) ولی ترافیک رو نه!

Mary عزیز
مرسی.. اینجا کریسمس که مال ما نیست و هیچ حسی آدم بهش نداره..عید هم هیچ خبری نیست..

مریم گفت...

محمد رضای عزیز
توپ چه بویی میده محمد رضا؟

محمدرضا گفت...

اونو دیگه باید از فرهاد بپرسی!
خودم هم همیشه سئوال بوده برام ولی چیکار کنم میخونه دیگه!

من هم قبلا میدیدم عکسها رو هم اینجا همه رو میبینم.

ناشناس گفت...

راستي بهار هم رسيدنش به شما خوش بگذره

ناشناس گفت...

سلام
من يكبار ديگه هم تو وبلاگتونن پيغام گذاشتم اما يادم نيست كي.
بهرحال ميشه بگين كجاي كانادا هستين و در چه دانشگاهي تحصيل ميكنين؟
ممنون
موفق باشي
ايمان

مریم گفت...

ایمان عزیز
منم یادمه شما کامنت گذاشته بودین ولی بعدا هرچی گشتم نفهمیدم برای کدوم پست بود تا جوابتون بدم.
من کیانو کالج(Keyano College) در فورت مک موری - آلبرتا میرم.

محمد گفت...

جنب و جوش مردم تو اسفند فوق العاده دیدنیه! مریم من تقریبا سه ساله که دقیقا شب قبل از سال تحویل بازار تهران رو میبینم. یعنی میرم اونجا!نمیدونی چه خبره! حراجیها و بوی عید ... واقعا برا من لذت بخشه و امسال هم جاتو خالی میکنم.)تو و امسال تو هر جای دنیا باشین عید نوروز متعلق به شماست.

انتظاری که داره رو دوست دارم..
این جملت رو واقعا درک میکنم.)

عکسات رو هم همه رو دیدم.)

Diary Of A Stranger گفت...

آره واقعا یه اسفنده و یه تجریش. تازه من همیشه دوست دارم روز قبل سال تحویل برم تجریش، اون موقع همه دست فروشا بساط پهن کردن و واقعا دیدنیه!
عکس هاتم از طریق این لینک همه دیده میشن. :)

jalinous گفت...

سلام مریم عزیز رسیدن بخیر امیدوارم خوش گذسته باشه.

sunshine1276 گفت...

سلام مریم جون یه نفر نظر ناراحت کننده ای در وبلاگ ما گذاشته و رضا در جوابش یه پست گذاشته ممنون میشم برای این نظر توهین آمیز نظرت را بدونم. سان شاین

ava گفت...

مریم جان من هم دلم پر میزنه برای همین روزهایی که ازش نوشتی. اینجا که خبری نیست.

مریم گفت...

محمد عزیز
جای من خالی:) شب عید.. بازار ..حراجی...

Diary of a stranger
پس شما هم روزای نزدیک عید تجریش رو دوست دارین؟

جالینوس عزیز
مرسی خیلی خوب بود جای شما خالی

Sunshine 1276
امروز خوندم نظر اون آدم رو و جواب شما رو . میام تو بلاگتون و مفصل می نویسم. شما خودتونو برای این جور آدمها ناراحت نکنین. اون یک سری حرفهای کلیشه ای که شنیده نوشته بود معلوم بود هنوز عقلش به خیلی چیزا نمیرسه. واقعا متاسفم.

آوا نازنین
واای آوا جون بیا با هم بریم تجریش:))

عماد گفت...

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مددخواهی،چراغ دل برافروزی
اغلب عکسهاتون باز نمی شه
وبلاگ خوندنی و جالبی دارید
نوروز پیشاپیش مبارک

آرش گفت...

جالبه که من اصلا این همهمه و شلوغی رو دوست ندارم.
همه عکسها رو تونستم ببینم. 10 تا.

sunshine1276 گفت...

سلام عزیزم من از ایران فعلا که این عکسها را دیدم حالا بعدش را نمی دانم چون دوسوته سایتهای آپلود عکس فیلتر میشه.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...