۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

Avatar

دیشب برای اولین بار از وقتی اومدیم کانادا رفتیم سینما. فیلم Avatar . فیلمی تخیلی بود که با تکنیک سه بعدی می تونستی ببینی. و پر بود از صحنه های عظیم و عجیب وغریب. کارگردانش James Cameron کارگردان فیلم تایتانیکه.ولی تایتانیک کجا و این کجا. تنها شباهتشون صحنه های عظیم و نفس گیره. ماجراهای فیلم در کره ای دیگر اتفاق میفته . موجوداتی که در اون کره زندگی می کنند بزرگتر و قویتر از انسانها هستند با دم و موی بلند بافته وپوستی آبی رنگ و گریمی که یه کمی اونا رو شبیه سرخپوستها کرده. اصلا این آمریکایی ها وقتی می خوان بگن خیلی عجیب و غریبه جز شکل سرخپوستی شکل دیگه ای نمی تونن تصور کنن انگار.آدمها برای اینکه برن تو قالب اون موجودات از دستگاهی به اسم Avatarاستفاده می کنند.خلاصه آدمها با شبیه سازی اون موجودات با اونها ارتباط برقرار می کنند ، فرهنگشونو یاد می گیرند و عاشقشون می شن. و در نهایت هم باهاشون می جنگند و اون موجودات به یاری بعضی آدمها که دوست دارند تا ابد در قالب اون موجودات باقی بمونن پیروز میشن.
سه بعدی بودن فیلم و صدا گذاری و موسیقی فیلم برای من خیلی جالب بود .
فیلمهای دیگه ی که رو اکران بود شرلوک هلمز و Alvin بودند. و به زودی قسمت آخر شرک هم رو اکران میاد.

۱۵ نظر:

محمدرضا گفت...

ندیدمش ولی جالب شد برام. همین چند ساعت پیش یه مطلب میخوندم از این فیلم.
حتما اینجا هم اومده سی دی فیلم!! حتی قبل از اونجا! تو این یه قلم دیگه آنلاینیم و جلوتر از خیلی از جاهای دنیا! پیداش میکنم بینمش.
8-9 ماه بعد از اینکه فیلم 88 دقیقه رو دیدم، جایی خوندم که داره اکران میشه تو آمریکای شمالی!!

محمدرضا گفت...

راستی این یادم رفت بگم خوش به حالتون که سه بعدی هم پخش میکنن براتون. اینجا از این چیزها نداریم ما. تازه بعضی از سینماها بعضی فیلمها رو دالبی پخش میکنن!!
ظاهرا شما خوشت نیومده و یا زیاد خوشت نیومده ولی این مجله که کلی تحویل گرفته بود و اینکه 12 سال فیلم نساختن می ارزید به ساختن این فیلم. هر چند من اگه ببینمش احتمالا خیلی جذبم نکنه. چون کلا از فیلمهای علمی تخیلی خوشم نمیاد.

مریم گفت...

محمد رضای عزیز
راستش منم از فیلمهای تخیلی خیلی خوشم نمی یاد.سه بعدی و سیستم صداش برام خیلی جالب بود . صحنه های قشنگ هم زیاد داشت ولی داستان نداشت. خیلی هم طولانی بود . من که از دیدن این صحنه ها واقعا حوصله ام سررفته بود و دلم می خواست زودتر تموم شه. پایانش هم کاملا می تونستم حدس بزنم.

محمد گفت...

من که کلا از فیلمای فضایی و قدرتای ماورایی و نابودی زمین و این حرفا حالم بد میشه! نمیدونم این امریکاییا با این خرجای هنگفت چی رو میخوان ثابت کنن. این همه قصه تو دل خود مردم زمین هست اونوقت میرن سراغ موجودات عجیب و غریب و بعد سوم و اینا! راستی از بعد سوم اصلا خوشم نمیاد. وای چقدر این نظرم منفی شد.)

ناشناس گفت...

مریم جان خوشحالم که بالاخره یکی از نظرات من رسید خدمتتون. تو سینماهای ایران که از این خبرا نیست , اگر هم باشه من از فیلمهای تخیلی و فضایی و کلا سینما خوشم نمیاد

Diary Of A Stranger گفت...

خوش به حالت هیییییییییی من عاشق سینمام. اینجا که همش فیلم های مزخرف رو سینما هست. بعد از چند سال یه فیلم خوبچند ماه پیش اومد رو پرده ( درباره الی‌) همین. من اگه اونجا باشم هر هفته میرم سینما.

مریم گفت...

محمد عزیز
اینجانب هم ایضا:) اون جور فیلمها که گفتی دوست ندارم. همه اینا یه طرف غر غر بچه ها که کاشکی مارو برده بودی Alvinیه طرف. هرچی هم میگفتم ببینید سه بعدیه!! ببینید اینجوریه:)) اصلا فایده نداشت. صد بار وسطش دستشویی رفتن و آب خواستن .آخر سر این کوچیکه می گفت چشمهای منو بگیر من میترسم..حالا الکی می گفتا:)

ناشناس
راستش من هم زیاد سینمایی نیستیم این یه بار هم از دستمون دررفت فکر کنم.

Diary of a strangar
بالاخره یکی از دوستانمون اهل هنر و سینما از آب دراومد:)اتفاقا با اینکه این فیلمه خیلی باب میلمون نبود ولی ما هم تصمیم گرفتیم بیشتر بریم سینما. شرک که بیاد حتما میرم.

شایا گفت...

سلام مریم جان. خوبی؟ ممنون بابت شماره. خیلی خیلی لطف کردی.
نمیدونم چیکار کنم اعصابم خورده خورده! قرار بوده که 10 دسامبر آدرس و محل خونه هامون رو ایمیل کنن! ولی هنوز خبری نیست! من فردا میام و هنوز نمیدونم قراره کجا برم!!! :( هرچی زنگ و ایمیل میزنم فایده نداره. ایمیلهام رو جواب نمیدن ( از سه روز پیش شروع کردم ایمیل زدن! ) امروزم که زنگ زدم میره رو پیغام گیر! پیغام هم گذاشتم ولی خبری نشده. :( حالا باز منتظر میمونم!

شایا گفت...

راستی منم خیلی دلم میخواد این فیلم رو ببینم. یه هفته است به مامان اینا میگم بیاین بریم گوش نمیدن! حالا شاید امشب بردمشون :))

مریم گفت...

شایا جون نگران نباش مطمئنم مسئول هماهنگی هنوز مسافرته و از تعطیلات برنگشته:) فردا ساعت 9 شب بیام دنبالت؟ مطمئن باش درآخرین لحظه بهت ایمیل می ده. اگه هم نداد میای پیش ما:))
تقریبا ما هم که اومدیم همینجوری شد:) ما اومدیم با دو تا بچه ! و درست در همچه روزهایی سال پیش(15 ژانویه) قرار بود آدرس رو ایمیل کنه که نکرد و وقتی اومدیم از فرودگاه شوهرم به موبایل اونی که باهاش مصاحبه کرده بود زنگ زد و اون با اون خانومه که مسئول هماهنگی برای خونه و اینا بود زنگ زد و تلفنی آدرس رو گفت و خیلی هم معذرت خواهی کرد! تو موبایلی از هیچ کس نداری؟ تلفن یکی دیگه رو؟

شایا گفت...

مرسی مریم جون. واقعا اینم به دلشوره ام اضافه کرده! شماره موبایل که ندارم. حالا فردا که رسیدم اول ایمیل چک میکنم اگر باز ایمیل نزده بود دیگه به هر شماره ای که دستم برسه زنگ میزنم ببینم چی میشه! جالبیش اینه که یکی از ایرانی هایی که میشناسم هم داره میاد. زیاد باهاش ارتباط نداشتم ولی هرچی از دیروز بهش زنگ میزنم ببینم اون میخواد چیکار کنه جواب نمیده! براش هم ایمیل زدم هم اس ام اس و هم زنگ! هیچ خبری نیست! فردا صبح هم قبل از راه افتادن دوباره زنگ میزنم.
یه عالمه ممنون از لطفی که داری. امیدوارم که لازم نشه مزاحمت بشم. ببینم چی میشه اگر لازم شد بهت زنگ میزنم.

شایا گفت...

بالاخره یه نفر پیدا شد یه جوابی به ما بده! البته بازم مطلع نبود. فقط گفت که به احتمال زیاد من جزو دانشجوهایی هستم که به Cartier Street حالا این چطوره؟ یعنی معلوم میشه که کجاست؟ گفته میتونی بری تو اینجا تو آفیسشون و بپرسی و اگه بازم این نبود دوباره باهام تماس بگیرم ببینم چیکار میتونم بکنم. خدا رو شکر که تو هستی :(( وگرنه الان دیوونه میشدم :(( یه عاااالمه ممنونتم.

مریم گفت...

Cartier road سه تا خیابون با ما فاصله داره ولی کجاش؟ یه خیابون عریض و طویل؟ شماره ساختمونشو نگفت؟

مریم گفت...

شایا جان وبلاگت وارد نمیشه.ایمیلت هم فکر نمی کنم داشته باشم. فکر نمی کنم با Cartier roadبدون اینکه شماره پلاک رو داشته باشی بتونی جایی رو پیدا کنی. من پیشنهاد می کنم یه راست بیا اینجا فردا برو سینکرود ازشون مستقیم آدرس کامل بگیر.

مریم گفت...

الان گوگل کردم Cartier Dr درستشه . همون چند تا خیابون قبل از ماست . ولی هرچی سینکرود سنتر یا سینکرود بیلدینگ زدم چیزی نیاورد. اون جایی که فکر می کردم بهتون جا بدن تو میلینیوم درایو یه خیابون بعد از اونجاست.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...