۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

این زنها

نمی دونم چرا زنها هیچ وقت نمی تونن منظورشونو صاف و پوست کنده بگن! واقعا درد بزرگیه ها.. مثلا وقتی خانمی می پرسه من چاق شدم نه؟ منظورش اینه که بگی نه عزیزم به نظر من خیلی خوبی! خانمها اونوقت اصلا نمی خوان جواب صادقانه بشنوند . یا وقتی نیاز به توجه دارند و نمیبینن قهر می کنن. یا وقتی دلشون تنگه دعوا راه میندازن تا بتونن آخرش گریه کنن.
آخه یکی نیست بگه خدا دو تا جنس آفریدی خوب دستت درد نکنه! اینقدر متفاوت آفریدی .. خوب حتما خواستی قدرتتو نشون بدی! باشه باز هم عیب نداره ..ولی دیگه اینقدر نیازمند به هم آفریدی که حال مارو بگیری؟

۱۳ نظر:

Diary Of A Stranger گفت...

:) آره واقعا خیلی متفاوت آفریده شدن!

محمدرضا گفت...

قدرت نمایی خدا جالب بود!
شما خانومها رو بیشتر از ماها میشناسید. دلایل این رفتارشون و هم میگفتی!

شایا گفت...

سلام مریم جان
شرمنده بابت اینکه برات نفرستادم. راستش هرچقدر گشتم آدرس سایتشون رو پیدا نکردم. اسمش میدونم صبا است توی گوگل هم گشتم ولی هیچی نبود! ایمیل رو هم جواب نمیدن گفتم شاید اصلا بسته شده باشه! ولی این لینکها رو برات پیدا کردم که آموزش مجازی هستن:
http://www.iranschools.com/
http://www.kashiha.com/
http://www.e-noor.org/

Farhood گفت...

Lolllllllllllllllllll
Khayli baa haal bood

ناشناس گفت...

بابا زنها
واقعا خودشون
هم نمیدانند چی میخواهند

به سوی کانادا گفت...

سلام
مریم خانوم ان جمله اخرتون رو نفهمیدم منظورتون از اینکه حال ما رو بگیری یعنی ما رو دیگه ما رو میگم نه!!!
شاد باشید

محمد گفت...

نمیدونم چرا اکثر مردا فکر میکنن به دنیا اومدن برا جنگیدن!
و طرز فکرشون اینه که هر کی بیشتر زجر بکشه موفق تره!
تازه خیلیهاشون خودشون رو جنس برتر هم میدونن و فکر میکنن واقعا جانشین خدا رو زمین فقط اونان!
...))

اصلا مریم به نظر من این تفاوتاست که باعث میشه اون دو تا خلقت متفاوت به هم نیاز داشته باشن.
راستی بگم قبل از مرد و زن عشق آفریده شده و عشق اختراع بشر نیست بلکه یه کشف بزرگه که هر روز میلیونها نفر تو سراسر دنیا اون رو کشف میکنن.
منم گاهی فکر میکنم خدا ما رو آفریده که هی معما حل کنیم.

RS232 گفت...

سلام دوست عزیز.
خیلی زیبا و جذاب مینویسی. من وقتی رفتم خونه شروع میکنم به خواندن همه پستهایت.
من در مورد زن و مرد یک داستان شنیده ام که میگوید اول خدا انسان را فقط از یک جنس آفرید. بعد دید که انسان دارد در کار خدا فضولی می کند و می خواهد سر از کارهایش در بیاورد. برای همین او را به دو نیم تقسیم کرد که همواره دنبال هم بدوند و به پر و پای یکدیگر بپیچند و کاری به کار خدا نداشته باشند.

ناشناس گفت...

این شرایط اجتماعی است که پدر ما زنارو درآورده. از بدو تولد اینقدر بکن نکن بگو نگو شنیدیم که همش توی رل و نقش هستیم. کی جرئت داره نظرشو بگه؟ اگر راحت و مستقیم حرفتو بگی کسی هست برات تره هم خورد کنه؟

ناشناس گفت...

مریم عزیز سلام

میخواستم ازتون درخواست کنم با توجه به اطلاعات ذیقیمتی که دارید ممکنه یک ایده کلی در مورد زندگی در البرتا بخصوص ادمونتون و کالگری و یک مقایسه کلی بین انها و تورنتو بمن مرحمت کنید؟ ممنونم شهرام

مریم گفت...

Diary of a stranger
می دونی هر سلول بدن زن با سلول بدن مرد متفاوته؟ دلیل اینهمه فرق شاید این باشه

محمدرضا عزیز
آره ما خانوما خودمونو بیشتر میشناسیم ولی آقایونو فقط خدا میشناسه:)

شایاجون
مرسی عزیزم چقدررر لطف کردی .فدات شم

فرهود عزیز
وای شما کجا اینجا کجا؟

ناشناس
آره والله

به سوی کانادا
حال هردوطرفو دیگه:)

محمد عزیز
شوخی نکن! مردا آفریده شدن برای جنگیدن؟؟؟ این بامزه ترین جوکی بود که تا حالا شنیده بودم:))))

RS232
جدی جدی می خواهین همه پستهای منو بخونین؟ نکنین این کارو:)))

ناشناس
دقیقا موافقم و می دونم چی میگین. خیلی حد و مرز برای دخترها تعیین میشه که یک درصدش برای پسرها نیست. زنها جرات نمی کنن حرفشونو درست بزنن.

شهرام عزیز
راستش من اونقدر دید کلی در مورد کل آلبرتا ندارم. ولی سطح زندگی در استانهای مختلف زیاد فرقی نداره.آلبترتا درآمدها بیشتره و مالیات کمتر.خوب شرایط زندگی کمی بهتر از اونتاریوست

محمدرضا گفت...

نکته بینی خوبی بود

از دیار نجف آباد گفت...

مریم خانم
باور کن اصلاً هم رنگتون پریده نیست.چاق هم نشدید. مو و پوست بدنتون هم روی فرمه. اصلاً باورم نمیشد فکر کردم که توی سن بیست تا سی سال هستید و حتی باور نمیکردم که شوهر داشته باشید؛ چه برسه به اینکه دختردار هم باشید.... بی زحمت اون دور و برا یه تیکه تخته پیدا کنید و بزنید بهش که چش نخورید ایشاالله.

خوب شد یا بازم بگم؟ حس دعوا راه انداختنتون رفع شد یا هنوز گریه میخواهید.... خب اگه بازم راهگشا نبود میتونم به مناسبت این ایام محرم، براتون یه روضه ی مشتی بخونم.... آخی!!! .... یه قدم بریم صحرای کربلا...

مریم خانم ترا خدا ببخشید ولی مثل اینکه قرصام رو سروقت نخوردم و خواستم شادتون کنم.... حالا اگه گریه ای هم کردید؛ عوضش دلتون سبک شد.... مگه نه؟
ارادتمند حمید

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...