۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

اینجا ترس را مسخره می کنند!

نمی دونم چند سال بگذره یا چی بشه که من از این جشنهای کانادایی خوشم بیاد. فعلا که اصلا حال نمی کنم.مثلا فردا هالوینه.. ازشونصد روز قبل که فروشگاهها شروع کرده اند لباسهای عجیب و غریب و چیزای ترسناک وپامبکین-کدو تنبل- بیارن.همه هم از چند هفته قبل پیشواز میرن.مثلا این همسایه ما چند هفته است یه قبر گذاشته تو باغچه جلوی خونه اش لابدخیلی هم از این کارش داره کیف می کنه! اون یکی هم دو تا آدمک سیاه آویزون کرده باد که میاد تکون می خورن آدم جیگرش کباب میشه. میری بانک میبینی خانمه یه رطیل چسبونده رو لپش! یا کارمند کالج کلاه جادوگری سرشه یا چه می دونم دم داره یا شاخ داره .البته بچه ها خیلی دوست دارند . بچه های ما یکیشون شد شیطون!! با لباس قرمز ریش ریشی وشاخ و یه چنگال اندازه قدش دستش! اون یکی شد سفید برفی آخی.. امروز این شکلی رفتند مدرسه.یکی از معلمها شده بود نی نی فسقلی با کلاههایی که لبه ش چین چینیه و یه پستونک دهنش .یکی دیگه هم شده بود کیک تولد! البته در ابعاد غولی.. خلاصه این چیزا هنوز به گروه خونیه من نمی خوره.تنها نکته ای که می تونه این هالوین داشته باشه به نظر من تمسخر ترسه!یعنی میشه به این نتیجه رسید که ترس از یک دید میتونه خنده دار هم باشه.
پانویس1: بچه ها و خودمون واکسن آنفولانزا زدیم پارسال هم که تورنتو بودیم زده بودیم.چند روزه واکسن آنفولانزا H1N1هم اومده شاید فردا بریم بزنیم.
پانویس 2: بعضی ابرانیها رو که باهاشون آشنا میشی فوری ازت میپرسند تهرون خونتون کجا بوده ! یه جوری متراژش هم از زیر زبونت می کشن بعد هم فوری با سرعت نور ذهنی یه ضرب چند رقم در چند رقم برای محاسبه مایملکتون انجام میدن! آخه چرا؟؟

۱۲ نظر:

karno گفت...

مريم جان ،اينجا حتي واكسن هاي اوليه رو كه هر بچه ايي ميزنه رو نمي زنن. من هنوز تو شوك ام از كار اين مردم.تعطيلات آخر هفته خوبي داشته باشيد.

Diary Of A Stranger گفت...

سلام مریم عزیز. یه تکته جالبی که این جشن داره اینه که خلاقیت مردم رو به کار می گیره. مردم فکر می کنن چه شکلی باشن!‌یه چیزایی با دست خودشون درست می کنن و خلاصه خلاقیت و هنررو وارد زندگیشون می کنن.

محمد گفت...

علیرضا پسرم عاشق این جنگولک بازیهاست.مطمینم اگه اونجا بودیم یه ماسک شاخدار میزد و میرفت بیرون.خودمم چون از خیلی چیزا میترسم اصلا جرات ندارم ترس رو مسخره کنم.)

راجع به پ.ن: آخه به نظر خیلی ها ارزش ادما به متراژخونشونه! یعنی احتمالا اینو ازت میپرسه که نوع رابطش رو باهات تنظیم کنه.متاسفانه!

شب از خورشيد شب مهاجر گفت...

سلام مريم جان.
جالب ترين نكته اي كه اشاره كردي.برعكس ما در كشورمون مرتب سعي بر ايجاد شكلي از ترس براي كودكانمون هستيم.اگه اين كار و بكني ........ لولو مياد ميخوره و يا گربه و .....
با تمسخر ترس ،فكر كنم كمتر كسي ترس را بدلش راه بده
اينكه در كدام منطقه تهران و يا حالا هرجا زندگي ميكردين از ديد خيلي ها كلاس محسوب ميشه.كه به نظر من كاملا" اشتباهه. حالا شايد شخص ميخواد يه نوع برتري را در روابط دوستي جديدش ايجاد كنه و در كل خاله بازيه .زياد خودتو ناراحت نكن.اكقر جامعه ما اينطورين.اگر به كسي برخورد كردي كه اينطوريه سعي كن رابطه اي كه داره شكل ميگيره ايجاد نشه.چون با اين اخلاق كه طرف مقابل داره مرتب مسائل ديگري رو برات ايجاد ميكنه.

حسام گفت...

هالووین یکی از اون جشن های خاصه که فقط برای مردم خودش - با فرهنگ خاصی که دارن - جا افتاده و برای ما بیشتر حالت مسخره بازی داره تا جدی. مثلا فکر اینکه معلم مدرسه یه روز با لباس بچه نی نی ها بره مدرسه اصلا در مخیله هم نمی گنجه!

ایرانی ها هم ماشالله هر جا باشن می خوان از همه چیز هم خبر داشته باشن و بدونن با کی طرفن. با محاسبه متراژ و مایملک شما در ایران می خوان بفهمن وضع مالی شما از اونا سرتر بوده یا نه... اونوقت بدونن چه نوع رفتاری رو در نظر بگیرن!

محمدرضا گفت...

كلي خنده‌م اومد از كارمند رطيلي ِ بانك و كارمند كالج!!
اينها بيشتر خنده‌دارن تا ترسناك! هموني كه شما ميگي..خنده بر ترس!
باز هم خوبه...يه تنوعيه اين كارها.

باران گفت...

سلام مریم جون ! تازه با وبلاگت آشنا شدم! وای حرف دلمو زدی! تا یه ایرونی به من میرسمه مگه خونتون در کجا بوده! منم میگم با خونه من میخوای دوست بشی یا با خودم! امان از دست بعضی ایرونی های اینجا!

مریم گفت...

کارنو عزیز
چرا واکسن نمی زنن؟ شاید می گن عوارض داره! اینجا هم از این موجودات پیدا میشه .

Diary od a sranger
آره هرکس یه جوری هنر و خلاقیتشو بکار می گیره.به نظر من در همه مراسم و جشنها اولین نکته ای که میاد وسط سلیقه و خلاقیت و ذوقه ..همین سفره هفت سین خودمونو فکر کن چقدر هرکسی یه جور درستش می کنه اون یه نمونشه.

محمد عزیز
بچه ها عاشق این کارهان. خیلی دوست دارند.

شب از خورشید شب مهاجر
آره ایجادو القا ترس و خجالت به نظر من برای بچه مضرند.ند تو فرهنگ ما گاهی بچه ها خجالت می کشند اسمشونو بگن یا همش می ترسونیمشون نمی گیم این بچه چه جوری می خواد تو زندگی آینده اش جرات تصمیم گیری یا تغییر یا ارائه خودشو پیدا کنه.

حسام عزیز
الان تو ایران هم هالوین رو اجرا می کنن؟ یه چیز خیلی جالب بعدا یادم افتاد که تو یه کتاب به اسم مازیار از صادق هدایت خونده بودم در زمانهای قدیم در ایران سنتی بوده که مردم معتقد بوده اند که ارواح در یک روز مشخص از سال به خونه هاشون بر می گردند برای همین برای ارواح شیرینی می گذاشتند و بر سر خونه ها علامتهایی نصب می کردند این دقیقا همین اعتقادیه که اینجا برای هالوین دارند . اینا میگن ارواح بدجنس میان در خونه ها و مردم برای فراری یا گول زدن ارواح تغییر چهره می دن. سنت ما قشنگتره نه؟ ما با ارواح هم مهربون بودیم.

محمد رضای عزیز
اغلب قیافه ها بیشتر خنده دار بود تا ترسناک. آره فکر کن کارمند بانک با یه تل که دو تا گوش خرگوشی بهش چسبیده خیلی جدی نگات می کنه و کارتو می پرسه!!

باران نازنین
خیلی خوش اومدی من قبلا به وبلاگت سر زده بودم و گاهی هم کامنتاتو جاهای دیگه می دیدم. الان لینکت می کنم که گمت نکنم. خیلی از آشنایی باهات خوشحالم.

شایا گفت...

من با کلیت هالووین مشکلی ندارم بدم نمیاد ولی حوصله لباس پوشیدن و شرکت کردن توش رو اصلا ندارم. وااای این جمله آخرت! خداییش راست میگی من همین دیروز یکیش رو داشتم :))
امروز یه ایمیل داشتم تاریخچه و علت هالووین بود خیلی جالب بود که سرچشمه اش اعتقاد به آخرت و وجود و حضور مردگان بوده و این کارها خوش آمد گویی به مردگانه که طبق این اعتقاد روز 31 دسامبر میان روی زمین!

شادی گفت...

سلام مریم جان.
والا ما هم تازگی ها تو ایران دارایه هالوین شدیم فقط ماله ما ماسک نمیزنن و صورته واقعیشونه و ابزارای مختلفی هم دستشونه ولی آدم که هیچ عزاییل هم از دیدنشون سکته میکنه.
بعضی از ایرانی ها به محل زندگی افراد خیلی دقت می کنن.ما به خاطر مهاجرتمون چند وقتی اومدیم پیش مامان بزرگم باورتون می شه دوستام باهام قطع رابطه کردن؟؟؟به نظره من این آدما ارزش هیچی رو ندارن.
و لینکتون کردم.

مریم گفت...

شایا نازنین
آره تاریخچه هالوین رو من هم شنیدم بعد هم تازه پی بردم توی جشنهای ایران قدیم شبیهش بوده. جالبه نه؟

سارا عزیز
مرسی از لینکتون. حتما بهتون سر می زنم.آره اون آدمها خطرین باید ازشون فرار کرد:)

فرزان گفت...

salam tazeh webloge shoma ro mikhonam(be khanomam ham tosie kardam bekhone dashtam etelaat dar morede canada va mohajerat be onja jom mikardam residam be weblog shoma etelaat khobi darin midin ma momkene emsal ya sale dighe karemon dorost she biaeem onja fekr mikonin alan kar khasi hast ke ma anjam bayad bedim baraye amade shodan (chon tajrobasho darin miporsam..)
alan ma dar Moscow zendezi mikonim tajrobe barkhord ba hamvatanamoon hamintore ke goftin

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...