۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

گردشهای علمی ما

این روزها همچنان دارم در میان "کوییز" و" میان ترم" و پروژه های جورواجور غلت میزنم. دو تا درس هم داریم که معلمهاش هی دوست دارند مارو ببرند بیرون. هنوز پامون نرسیده به کالج میگن یالا بریم نمونه بیاریم . حالا یا از آب رودخونه های اطراف یا از خاک وسنگ و کوه و کمر. من که دیگه یه کاپشن و بوت گذاشتم تو کمد کالج بمونه برای این غافگیری ها. اصلا این کانادایی ها مثل ما که نیستند هفت تا جون دارند به خدا. هوای سرد و برف و بارون و اینا براشون معنی نداره . همین دیروز همچین بارونی میومد-هوا گرمتر شده ولی همش بارون میاد- معلمه ماروراه انداخت برد بیرون. نتیجه اینکه سرتا پا خیس شدیم اتوبوس هم که شد پر از گل وشل.آخه سنگها که آوردیم گذاشتیم کف اتوبوس.بعد هم چند نفر -من جمله خود معلمه- داوطلب شدند اتوبوس رو تمیز کردند. منم کمک کردم... اینم یه عکس از بچه ها در اون روزبارونی در حین بیل زنی
بچه های کانادایی ساده اند یعنی به نظر من خیلی از از نسل جوون ایرانی ساده ترند. یه کارایی رو بدون غر زدن می کنند که عمرا بچه ها در ایران زیر بارش برن. مثلا چند روز پیش یه مشت جایزه الکی گذاشته بودند برای هرکی که بیشتر بطری و شیشه نوشابه جمع کنه ببره تحویل بده. و شعار برنامه این بود که
Don't be a Tosser .
خلاصه این بچه ها همچی با یه ذوق و شوقی توی آشغال پاشغالا دنبال شیشه نوشابه می گشتند که نگو.یا با هم همکاری می کردند یکیشون جایزه ببره که من با خودم گفتم آخی بمیرم برای اینا:)

۱۴ نظر:

ناشناس گفت...

وای خوش بحال جوونهای کانادایی. من عشق جمع کردن در شوشه نوشابه هستم. تو ایران که ما از این امکانات نداریم :(

مریم گفت...

پس آخی بمیرم برای تو یکی هم.. در نبود ایمکانات چی می کشی.
البته اینجا که امکانات هست هم درشو جمع نمی کنن گفتم که یه وقت غصه نخوری.

شایا گفت...

اینا توی بعضی چیزا اینقدر با ما متفاوتن که گاهی خیلی مشهود میشه که اصلا همدیگه رو درک نمیکنیم!
جالبه که هی میرین بیرون. ولی توی وضعیتی که آدم کلی امتحان میان ترم و درس داره یه ذره استرس بر انگیزه :))
منم آخر این هفته دو تا امتحان میان ترم سنگین دارم!

Diary Of A Stranger گفت...

سلام پست جالبی بود. بله به نظر ممنم بیشتر جوونای ایرانی کمی سوسول هستن :)

محمدرضا گفت...

يكي از دوستام ريست شناسي ميخوند
دم به دم تو كوه و دشت بود دنبال نمونه ميگشت
ياد اون افتادم. پس شما هم همه‌ش تو دشت و كوهي!

فكر ميكنم كاناداييها از اين جهت ساده هستن كه مثل ما كلاس الكي نميذارن! تا اونجايي كه من شنيده‌م از بچگي كار ميكنن خيليهاشون، بعدا اين چيزها براشون آسونتر و قابل قبولتر ميشه. نميدونم تا چه حدي درسته اين حرف درست من!!!

محمد گفت...

اقا واقعا این خارجیا با ما فرق دارن. اینجا اگه بگن برید تو اشغالا دنبال شیشه نوشابه بگردید واقعا بچه ها چی فکر میکنن.به نظر من با هم متحد میشن که زیراب اون معلمه رو بزنن. اخه نمیفهمه ما تحصیلکرده ایم!)
اصلا مریم راز موفقیت اونا همین عقل جمعی و کار گروهیشونه.

ناشناس گفت...

مريم جان ،چه رشته خوبي ميخونيد ، آدم هوس ميكنه تغيير رشته بده. ممنون از پست هاي جالبي كه تو اين مشغله درسي مينويسيد.

مریم گفت...

شایا نازنین
این بیرون رفتنها خودش خیلی هم بد نیست ولی گزارش نویسی بعدش خیلی بده. الان وقت میان ترم هاست .برات بهترینها رو آرزو می کنم. می دونم از پس همه چیز به خوبی برمیای.

Diary of a sranger
کاش می دیدی دخترا چقدر ساده اند . توی عکس همون دختره که داره بیل میزنه-جولیا- قبلش تو اتوبوس داشت می گفت این کاپشن بارونیه مال باباشه پوشیده!بعدشم تا گفتن کی دوست داره این سطلها رو پر کنه داوطلب شد.. این کاراشونو دوست دارم.

محمدرضای عزیز
درسته خیلی زود دوست دارند مستقل بشن. حتی تو سن مدرسه. الان توی مدرسه دخترم بچه های کلاس 7-8 که میشه مثلا دوم-سوم راهنمایی رو می خوان چند ماه دیگه چند روز ببرن مسافرت.بچه ها برای اینکه خرج سفرشونو در بیارن تو مدرسه کار می کنن باورت میشه؟

مریم گفت...

محمد عزیز
اینجا به نظرم راز موفقیتشون داشتن سیستم برای هر کار جزییه. هر چیزی روش مکتوب و درست داره بعد این روشها و قانونها که واقعا هم درستند و براساس واقعیت بنا گذاشته شده اند خوب اجرا میشه.

کارنو نازنین
مرسی از شما که وقت میزارین می خونین.امیدوارم هرچه زودتر کار شما هم درست بشه .

فريبا گفت...

سلام دوست عزيز منم مهاجر كانادا هستم و در 5 ماه آينده انشالله ميايم كانادا وقتي تعريفهاي شما بچه هاي خوب را مي خونم قند توي دلم اب ميشه كاش زودتر ما هم بيائيم .

شب گفت...

واقعا" درست گفتي مريم جان.اونجا براي جزئي ترين كارهاشون سيستم دارن ولي ما در كشورمون براي كلي ترين كارهامون سيستم نداريم.
هر كاري با پشتوانه خوب و قانوني به بهترين نحو اجرا ميشه.
اميدوارم در امتحانات ميان ترم موفق باشي مريم جان.چون شنيدم اونجا از تقلب اينا كه خبري نيست و خلاصه شيطونيهاي سر امتحانم كه بدرد نميخوره .
پس خيلي موفق باشي

خورشید گفت...

سلام مریم جون خسته نباشی با درس و تمرین .
میدونی منم که اوایل دانشگاه بودم خیلی ذوق داشتیم و جو گیر بودیم که کارای تحقیقاتی کنیم و ... بی رو درواسی حاضر بودیم به قول خودت بریم تو آشغالا و دنبال شیشه نوشابه بگردیم بدون جایزه .فقط چیزی بهمون نگن و گیر و گور ندهند که حجابتو درست کن و ... و پسر دخترا هم با هم باشند .همینطور که الان توی گروهی به نام طبیعت یاران همینگونه عمل می کنند و جایزه شون اینه که فقط دختر پسرا با هم میرن تو دشت و کوه و آشغال جمع می کنند و با هم خوشند .
نه اینکه مثل دوره ما فقط بزنند تو سرمون و ذوقمون رو بکشند . اینقدر که حالم بد می شه برم دانشگاهمون رو ببینم یا تحمل کنم .

ناشناس گفت...

سلام مريم جان
ميشه بپرسم شما در چه رشته اي تحصيل مي كني؟ من مهندسي منابع طبيعي_محيط زيست خواندم و سابقه كار مرتبط با رشته ام دارم. آيا جايي كه شما رفتي شانسي براي من كه در شرف مهاجرت هستم وجود دارد؟ به لحاظ كاري و تحصيلي؟
ممنون ميشم راهنماييم كني

ناشناس گفت...

همین فرهنگ هست که باعث می شه من و تو از ایران فرار کنیم و بیاییم اینجا. اهمیت دادن به کار وظیفه محیط زیست و همشهری

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...