۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

پاییز رو باید حس کرد

درسها باعث شده که اصلا نتونم به این وبلاگ برسم. واقعا شرمنده دوستانی هستم که کامنت گذاشتن و نتونستم جوابی بنویسم.الان همه رو سعی کردم جواب بدم.هفته گذشته باید دو تا گزارش در مورد مسافرت جاسپرآماده می کردم یکی برای درس رایتینگ و یکی برای درس جیالوجی و چند تا کوییز و تکلیف هم برای بقیه درسها داشتم و این برای من خونه دار و بچه دار یعنی خیلی.
اینجا هم هوا حسابی خنک شده .گاهی هم بادهای پاییزی ... درختهای رنگ به رنگ... بارونهای شبانه ...برگهای زیر پا و تنهایی...
پاییز به تقویم کاری ندارد . جوری میاد که همه حسش می کنند.
پانویس1: یه چیزی می خوام بگم راجع به تقویم ایرانی.. واقعا بنازم بهش. شروع هر فصلی اول ماهه. مثلا پاییز اول مهر شروع میشه با تقویم اینجا فکر کنم 22 سپتامبر اول پاییز بود و چقدر هم جالبه تا پاییز شد هوا از اینرو به اونرو شد.
پانویس 2: یه تیکه از یک آهنگی رو رادیو فردا میزاره خیلی دوست دارم همشو بشنوم و شعرش اینه: "می خوام از دست تو گهواره بسازم "می دونین کی خونده؟


۱۲ نظر:

محمد گفت...

با این همه مشقی که داری همینقدر حضورت هم واقعا خوبه!
چقدر حسمون راجع به پاییز مثل همدیگس! من همیشه پاییز عاشقانه دوست دارم ولی از اون ور هم توش به شدت احساس تنهایی میکنم.یعنی همش دارم دنبال یه چیزی میگردم.انگار گمشده ای دارم.
غروبای پاییز هم خیلی عالیه.
باهات موافقم که پاییز عزیز رو باید حس کرد.))

محمدرضا گفت...

پس حسابي بچه درسخون شدي و رفت!!

موفق باشي

اون آهنگه اسمش "ناجي" از آلبوم "راه عشق" هست كه فرمان فتحعليان خونده

http://mp3128.blogtak.com/post-35293.html

مریم گفت...

محمد عزیز
پاییز نمی تونم بگم غم انگیزه ولی واقعا حس برانگیزه.

محمد رضا عزیز
آره والله این بچه از دست رفت ..
مرسی چقدر لطف کردی بابت اسم آهنگ مخصوصا که لینکش هم گذاشته بودی بازم مرسی.

برگ افرا گفت...

با سلام
با نظر شما در رابطه با تقویم ایرانی کاملاً موافقم. شروع هر فصل با شروع ماه، به ترتیب بودن تعداد روزهای ماه های سال، شروع سال با اولین روز بهار از مزیت های این تقویم می باشد.
تقویم ایرانی یکی از معدود چیزهای ایرانی است که می تونم بهش افتخار کنم.

برگ افرا گفت...

این خبر شاید براتان جالب باشد

شایا گفت...

سلام مریم خانم
برگ افرا لطف کرد و لینک وبلاگ شما رو برام گذاشت.
شما در کدوم شهر آلبرتا هستین؟ من ساکن ونکوور هستم و ترم دیگه برای کار Co-op میام آلبرتا. دارم از ترس سکته میکنم! اونجا خیلی سرده؟!!
چقدر ولی عکسهای قشنگی! من خیلی دوست دارم یکی از فیلد تریپهای دانشگاه رو شرکت کنم ولی نمیدونم ما هم میتونیم بریم یا بستگی به رشته داره؟! امیدوارم که توی درسها و مشقها موفق باشی.

مریم گفت...

شایا عزیز
ما فورت مک موری هستیم.راستی چرا ترس؟ آلبرتا که ترس نداره:)در مورد سرما باید بگم آره سرده من یه سری به وبلاگ شما زدم ولی گذاشتم سر فرصت بیام.چه رشته ای خوندین؟ می دونین برای کوآپ می خواهین بیایین کدوم شرکت؟ به نظرم اسم سینکرود رو دیدم نوشته بودین. فیلد تریپها رو اگه اینجا بودین شاید میشد صحبت کرد بیایین.
هر اطلاعاتی خواستین در خدمت هستیم.

شایا گفت...

ااا چقدر باحال شما هم همون شهرین؟!! چقدر هیجان انگیز! همه میگن پشیمون نمیشم! خدا کنه واقعا اینطور شه! به هر حال امروز نامه قبول کردن آفر رو پست کردم!

شایا گفت...

من الان جواب کامنتم رو دیدم!
ممنون از لطفت. ترسم هم برای سرماست و هم برای اینکه خوب خیلی از اینجا دوره نمیدونم میترسم دیگه! هیجان هم دارم. رشته کامپیوتر خوندم. شرکت رو هم که فهمیدی همون سینکرود است. میتونم یه لیتر سوال ازت بپرسم! ولی باشه یکی یکی! فعلا به عنوان اولیش اینکه از اونجایی که من زمستون میرسم اونجا فکر میکنی لباس گرم از اینجا بخرم یا بیام اونجا؟ چون میگن لباسهای ونکوور به درد سرمای اونجا نمیخوره؟ مثلا بهتره با همین پالتوها و لباس گرمایی که دارم بیام و اونجا بخرم یا برم یه چندتا پالتوی گرم و اینا بگیرم اینجا؟

مریم گفت...

شایا عزیز
به نظر من هم خوب کردین آفر سینکرودرو قبول کردین.
در مورد لباس می تونی از Mark wear house(clothes that works) بخری اینجا هم فقط همین فروشگاه برای لباس خیلی گرم هست. وقتی می خری روی لباسها-یاکفشها- نوشته که تا چند درجه زیر صفر رو می تونی باهاش بری بیرون. ولی زیاد نترس از سرما چون در واقع آدم زیاد بیرون نیست مگر چند دقیقه ای که باید منتظر سرویس وایسی و یا از پارکینگ فروشگاهها تا بری تو. ما پارسال وسطهای ژانویه اومدیم این شهر و در واقع مثل اینکه سرمای خیلی سختش گذشته بود راستش از اون موقع که ما اومدیم خیلی بد نبود.
موفق باشی

only canada گفت...

سلام ....( عکس از کانادا ) به این(www.aks_az_canada.mihanblog.com) ادرس تغییر کرده لطفا این ادرس رو در سایت (لینک روزانه) خود قرار بدین. مرسی

شایا گفت...

ممنون مریم جان از کمک. میشه بگین برای چی به نظرتون خوب کردم قبول کردم؟ آخه هنوز استرس دارم! امروزم فهمیدم که حقوقش رو اشتباه دیده بودم و نصف اون چیزی است که فکر میکردم ( هنوز خیلی بیشتر از حقوق شرکتهای داخل ونکوور ) ولی به هر حال اینقدر دوست دارم که چیزها و جاهای مختلف رو ببینم که هیجان زده ام از تصمیمم. برای راهنمایی خرید لباس هم ممنون

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...