۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

خرسهای بریتیش کلمبیا


آخر این هفته می خواهیم برویم مسافرت..جایی که می گویند گرمترین نقطه کاناداست البته این موضوع اصلا تو این فصل سال حسنی نیست برای رفتن به  اونجا.. همین جا امروز سی درجه بالای صفر بود!! جایی در بریتیش کلمبیا به اسم اوکاناگن . مرکز شراب سازی کانادا همین شهره. چند تا عکس از اینترنت ازش پیدا کردم نمی دونم خودش هم به همین قشنگی باشه یا نه.شش شب کلا اونجا هستیم و من دوست دارم یکی دوشب هم توی چادر بگذرونیم .. نترسین نمی خوام مادر شوهر جان رو بدم گرگ بخوره :)) ولی خرسهای بریتیش کلمبیا معروفندها ما شنیدیم فقط!! ایران که بودیم پدر جانمان باغی در شمال داشت و سگ نگهبانی را هم در آن باغ نگه می داشت. یکی از دوستان من می گفت ببین من یه تیکه از لباس مادر شوهرمو یواشکی می دزدم میارم می دم به تو.. تو هر بار که شمال میری به سگه بده بو کنه هی بگو بخورش بخورششششش .. دیگه کارت نباشه. بعد از چند ماه من یه بار مثلا خیلی لطف می کنم مادر شوهرمو میارم شمال میاییم باغ شما .. البته باید تعارف کنم مادر جان شما اول از ماشین پیاده شین... بعد هم میگیم به ما چه!! سگه وحشی بود:)) حالا منم اصلا با خرسهای مادر شوهر خوار اوکاناگن قراری ندارم ها...
پانویس: راستی نگفتم آخر هفته میریم و من می خوام اگه اینترنت باشه هر شب تو وبلاگ عکس بزارم :)
بعدا نوشت: صحبت در مورد وبلاگها رو اصلا نتونستم ادامه بدم:(( یه جورایی شرمنده ام بابت حرفی که زدم و نتونستم عملی کنم.. دلم می خواست حداقل چند خط در مورد وبلاگهایی که در موردشون صحبت می کردم بنویسم که نشد نوشته هایم همه عجله ای هستند .. ساعتهای کاریم همانطور زیادند و تعطیلی ها کفاف کارهای خونه و مهمونداری رو نمی ده برای همین معرفی وبلاگها رو فعلا متوقف کردم تا بعد...

۱ نظر:

غزلک گفت...

مریم جون کجا رفتی؟اون وبلاگت چرا پاک شده؟دیگه نمی نویسی؟

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...