۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

در این صحرای بی پایان، به روی ماسه های سرنوشت خویش می بارم

سالها قبل کارتونی رو دیدم به اسم " مولان" ..  داستان درروستایی در چین اتفاق میفتد .چین در جنگ  است و همه خانواده ها بایستی  حداقل یک " مرد" را به جنگ بفرستند... مولان تنها دخترخانواده ای روستایی است که پدری مریض دارد...دختر خودش را به جای پسر جا می زند و به جای پدر به جنگ می رود...در جریان آموزشهای سربازی و جنگ  از آنجایی که بایستی مانند پسرها رفتار  کند روی زمین تف می کند؛ آروغ می زند ؛ گشاد گشاد راه می رود ؛ با پسرهای دیگر شوخی  می کند یا به پشتشان می کوبد.. در نهایت  با اینکه چین به خاطر ابتکار عمل مولان پیروز می شود وراز مولان هم بعد از زخمی شدنش برملا می شود...آنچه که باعث شد این داستان  و آن تلاشهای مولان برای وانمود کردن به اینکه مذکر است  به یادم بیاید کارو بار این روزهای من است... کارم خیلی مردانه است بیشتر از اونی که بتوانی تصورش را بکنی و من با همه توانم سعی می کنم آن باشم که  نیستم... لباس کار سرتاسری می پوشم و پوتینهای ایمنی و  خودم رانندگی می کنم تراک فورد 350! اولها به زور سوار می شدم الان راحت شده برام..کفشهایم کثیف و گلی هستند و من اهمیتی بهشون نمی دم... ناخن هایم لاک ندارد و صورتم بدون آرایش است ... فکر می کنم توضیح کارم و پروسه استخراج نفت در این گوشه دنیا در حوصله شما نباشد ..ولی همینقدر گفتم که شما عزیزترین هایم در جریان حال و روزم باشید..راستی نازنینم گفتم تمام امروز باران بارید؟ باران در این غربتی که هیچش کششی در درونم به یادگار نمی گذارد

۹ نظر:

مانا گفت...

سلام عزیزم من عاشق کارتم..خوش به حالت..من هم خیلی دوست دارم محیط زیست بخونم آخه با رشته من مرتبطه و نفت رو هم که عاشقشم...اه خاک بر سر این آفیسرهای اداره مهاجرت بکنن که ویزای ما رو نمیدن...منتظرم باش یه روزی میام پیشت
دخترای گلتو ببوس و به همسرت هم سلام برسون.

مریم گفت...

مریم جونم...این نوشته ات و دوست داشتم...تصورت کردم..

مژده گفت...

مريم جون با همه ي سختيش اما آدم حس بودن داره... درسته؟ اميدوارم هميشه شاد و موفق باشي

ناشناس گفت...

salam dokhtar amooyeh pesar nama!
:-) Reza-BC

امیر حسین گفت...

شرکتتون راننده نمیخاد ؟مولان رو خیلی دوست داشتم . حالا تصور شما با تراک و کلاه و پوتین ایمنی نماد کار خانمها توی این کشوره . باور کنین بار اول که یک خانوم رو دیدم که راننده اتوبوس شهریه و همچین تند میره که گرد هیچ مردی بهش نمیرسه ، یا خانومه با لباس کار نقاش ها و لقمه توی دستش در حال برگشتن به خونه ، پیش خودم گفتم واقعا بین زن و مرد هیچ فاصله ای نمونده . این توانایی خانومها رو البته نشون میده . ایشالا که کارتون رو دوست داشته باشین و با علاقه پیش ببرینش که در غیر اینصورت کار کردن عذاب مضاعف میشه .

غزلک گفت...

خسته نباشی مریم جون

فرزان گفت...

سلام
بابا شما کجا بهو از دسترس خارج شدین هاااا...
الان خیلی خوشحالم که دوباره برگشتین
البته مثل یه مرددددددددد اومدین ها... ما که حسابی ماست ها رو کیسه کردیم(تراک فورد 350- پوتین ایمنی و ....) وقت شد از طرف من یه بار بوق بزنین :)
از شوخی کذشته خیلی خیلی خوشحالم که دوستم سرگرم کاری شده که اینقدر هم مشغولش کرده ولی میدونم که از عهدش بر میایی این ____ این هم * (یعنی نشون)
از ویلاگ نوشتن که سخت تر نیست که... :)

قوی باش دوست جون و تند تند بنویس

لاله گفت...

مریم جونم میدونم که کارت رو دوست داری و اتفاقا به نظر من این چیزهایی که گفتی شاید کمی غیر معمول باشه (که البته خودت بهتر میدونی اینجا خیلی هم معمولِ) اما در عین حال کلی هیجان انگیز و پر از تجربه های جدیدی هست که هر کسی فرصت و موقعیت تجربه کردنش رو نداره. پس تا میتونی از این موقیعیت و تجربه جدید استفاده کن و برای ما هم تعریف کن :)
موفق باشی همیشه دوست خوشکل خودم.

مریم گفت...

مانای عزیز و مهربانم
بازار کار جیولوژی و زمین شناسی خیلی خوبه اینجا.. کلا اگه سابق کاری در صنعت نفت داشته باشی عالیه. تجربه کاری که این شغل بهم می ده برام مهمه. شما هم کارتون درست میشه.. چه عجله ای داری؟

مریم جان
ممنونم... یعنی با اون لباس آبی سرتاسری وقتی فرز از ماشین شاسی بلند میام پایین منو تصور کردی؟ :))

مژده جان
"حس بودن" چقدر فهمیده ای تو.. کیف کردم از این اصطلاح.. یه حس دیگه هم این روزها دارم.. حس اینکه جزیی از یک کار یا پروژه دسته جمعی هستم.

رضا جان
یهو می گفتی سلام پسر عمو راحتم می کردی دیگه:))

امیر حسین عزیز
کارمو دوست دارم.. محیط کاریش خیلی دوستانه است و خیلی همه چیز تعریف شده است و دستورالعمل داره.. مهمترین چیز ایمنی فرده و هرروز صبح اول وقت یه جلسه ایمنی در مورد خطرات احتمالی و نحوه برخورد با اونها داریم. اونهایی که هی مرد و زن می کنند و مرز برادو جنس قائل می شند همون مذهبی های خودمونند وگرنه هر کی اگه توانایی هر کاری رو داشته باشه می تونه انجامش بده حالا چه مرد باشه و چه زن.

فرزان عزیز
خوشحالم که بعد کلی وقت می بینمتون.. کجایی؟ اون یکی وبلاگ پرشین بلاگم آدرسشو نداری مگه؟ اون فیلتر نیست... تراک فورده دنده اش فرمونیه (البته دنده اتوماتیکه ها) یعنی دنده اش بغل فرمونه.. امروز ماشین خودمونو سوار شدم نزدیک بود برف پاکن رو از جا در بیارم:)) بعد یه چیز دیگه بگم .. رانندگی در داخل سایت نفتی قوانین خاص خودش داره.. مثلا همیشه باید بک وارد پارک کنی یعنی سر ماشینت رو به بیرون باشه ( که مثلا در صورت بروز خطر بتونی سریع محل رو ترک کنی و موقع دنده عقب باید با دو تا بوق به کسانی که ممکنه پشتت باشند اخطار بدی. موقع حرکت رو به جلو یک بوق و دنده غقب دو بوق!

لاله جون
آره خیلی هیجان انگیزه.. و خوب تا حدی تحرک هم داره که برای من بد نیست.. ولی خودمونیم ها این مهاجرت هم از اول تا حالا برای من فقط هیجان داشته.. هرچند وقت وارد یه فاز جدید شده ام... این چند ساله همش چیزهای جدیدی تجربه کردم که قبلا اصلا فکرشو نمی کردم.
.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...