۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

خرده جنایتهای من

هر از چند گاهی اگه آدم بتونه به گناهانش اعتراف کنه سبک تر میشه نه؟ فقط اشکال کار اینه چند تا آخری هاش یادم مونده. به هر حال می نویسم به امید آمرزش...

اعتراف اول: یه دوستهایی داریم اینجا که به شدت روی نخوردن گوشت خوک(Pork) تعصب دارند. یعنی مثلا پیتزا یا غذاهایی که یه ذره پپرونی یا بیکن توش داره رو نمی خورن.بعد یه جوری هم  اه و اوه می کنن که انگار یه خوک درسته الان نشسته روی پیتزا....و همیشه هم توضیح می دن که خوک حیوونیه که مدفوع خودشو می خوره و اصلا گوشتش بهداشتی نیست و میگن که ما اگه بخوریم خودبخود حالمون بد میشه و اینا ...خلاصه ماجرا از اونجا شروع شد که من چند وقت پیش بین اینهمه کالباسهای متنوع یکی  رو که مزه اش به نظرم  خیلی خوب  و "نزدیک به مزه کالباسهای ایران" بود پیدا کرده بودم و صد البته که از گوشت خوک بود. روزی که این دوستان خونه ما بودند اتفاقا از این کالباسها داشتیم. همه خوردند و خیلی از طعمش خوششون اومد. حالا اونا هی می پرسن مارکش چی بود این کالباسه !!! من می گم بسته شو نمی دونم چکار کردم. کار به اونجا رسید که تلفنی بعدا دوباره پرسیدند فهمیدی اسمش چی بود و من مجبورشدم هی طفره برم از ترس این که بخوان بخرن و بفهمن! خدایا منو ببخش.

اعتراف بعدی: این مورد مربوط میشه به یه خانواده ای که کلا گیاه خوار هستند. یعنی به هیچ وجه محصولاتی که توش گوشت اعم از گوسفند و مرغ و ماهی و میگو و جانور در کل باشه نمی خورن. اونا هم  -به جز علت مذهبی که دارند- میگن ما حالمون بد میشه اگه بخوریم و پلو خورشت هایی با سبزیجات و قارچ خوراکشونه. چند وقت پیش مهمون ما بودند و من کلی ماهیچه پخته بودم برای باقالی پلو بقیه مهمونها. بعد به فکرم رسید خورشت  مهمونهای گیاه خوار رو با آبگوشت این ماهیچه ها درست کنم خوشمزه تر میشه!! خلاصه آب اون ماهیچه ها رو کردم خورشت قرمه سبزی با قارچ. شب اینا هی خوردن و گفتن وای که چقدر خوشمزه است. خیلی وقت بود که غذاهای ما این مزه رو نمی داد!!!  بنده های خدا نمی دونستند مزه گوشته!  خدایا منو ببخش!!

موردهای بعدی زیاد مهم نیستند مثلا ریختن یه ذره تکیلا در چای مادر بزرگی که از ایران اومده بود و در پیک نیکی که در بهار گذشته داشتیم  تیک و تیک دندوناش به هم می خورد.(بعدش کلی در مورد اینکه چای " از داخل" آدمو گرم می کنه حرف زد بنده خدا).  حالا که فکر می کنم یه مورد هم شیر  دوشیده شده یه مامانی رو خوردم که به همراه نی نی گذاشته بودند پیش من تا در ساعاتی مادر نی نی نیست بهش بدم. 
اینقدر از آب قند خوشش اومد نی نیه! 

۴۱ نظر:

taraaaneh گفت...

این وسط دلم برای اون خانواده گیاهخوار سوخت یکمی.

ناشناس گفت...

هاهاهاهاها
خیلی باحال بود مخصوصا مامان بزرگت!!

ناشناس گفت...

ببین من اگر خدا باشم کلی از کارات کیف میکنم و میبخشمت و یک چند تا غلمان هم (با اینکه مال آقایون هست) بهت میدم. ولی برای آخری حسابت رو میرسم. :) آب قند برای نی نی خوب نییییییییییییییست.
مرضیه

Nastaran گفت...

paragraph e akhari akharesh bood dige :D ta bashe az in gonaha bashe ...

جلیله گفت...

وای که چقدر خنده دار بود همه موارد. البته تکیلاهه از همه با حال تر بود.
خیلی شیطونی ها!!!!!!!!!!!!!

ناشناس گفت...

Bebakhshid shireh nini bad mazeh nabood! chetori deltoon omad bekhorid akhe?

از دیار نجف آباد گفت...

خانممممم!!! اینجوری که نمیشه. شما باید تشریف بیارید معبد و به بقیه ی گناهانتون هم اعتراف کنید و صد البته یادتون نره که صد دلار «نیاز» بخشودگی گناهانتون رو نقداً به این بنده ی کمترین پرداخت کنید تا خداوند از سرگناهانتون بگذره.
در ضمن در این معبد «گناهبخشی ِحمید» گناهان دیگرتون رو هم میبخشیم و عوضش یه راست میرید بهشت.

مریم خانم
بیخوابی هم خوب چیزیه ها!!! هوس کردیم سری به سرای شما بزنیم و کلی خندیدیم. میگم از این چایی ها توی کدوم فروشگاه میفروشند؛ بدجوری مورمورم شد امـّا نه از سر سرما و بلکه از هوس نوشیدن «چایی» داغ دستپخت مریم خانمی ؟
دلت شاد و لبت خندان.
درود و دوصد بدرود... ارادتمند حمید از دیار نجف آباد

آبتین گفت...

اینایی که این بلاها رو سرشون آوردی , وبلاگتو نمی خونن ؟

The Godfather گفت...

همه گناهانت در باب خطیر شکمه.همشون یه جورایی به خوراکی مربوط میشه.یعنی از آشپزخونه شروع میشه و به WC ختم میشه.
پس نگران هیچی نباش چون تمام گناهات با صدای مهیب و سیل شدید سیفون شسته شدن و به فاضلاب پیوستن.
تا ابد شاد باشی

رحیم گفت...

گناهای بزرگی مرتکب شدی . ولی از همه بیشتر خوشبحال مامان بزرگت شد . ولی اون آب گوشتت واقعا کار زشتی بود . چون برادر من گیاه خوار هستش باید بگم اگه آشناهاتون بفهمن خیلی خیلی ناراحت میشن .
ولی عادت ما ایرانیاس که یه کاری رو اول می کنیم و بعد بهش فکر می کنیم و معمولا عذاب وجدان می گیریم .(می تونی بهش بگی چالش )
موفق و موید باشی .

راه نو گفت...

سلام
عزیزم خیلی بامزه نوشته .کلی خندیدم . بیچاره مهمونا .
ولی خیلی سخت نگیر به هر حال همه ما گاهی از این کارا میکنیم .
موفق باشید
باران

sara گفت...

ooooooo
che jenaiatai dahshatnaki.

مري گفت...

سلام مريم جون - من اگه جاي خدا بودم حتما مي بخشيدمتون ولي اميدوارم دوستانتون اين پست رو نخونن چون مطمئنم اونا مثل من بخشنده گناه ها نيستن و كلي ازتون ناراحت مي شن .
هميشه شاد باشين

مریم گفت...

ترانه جان
درست می گی! اونا از نظر مذهبی روی نخوردن گوشت تعصب دارند. حقش نبود همچه کاری کنم.

ناشناس عزیز
مادر بزرگ خودم نبود که!

مرضیه جان
ممنونم برای غلمانها:) من خیلی دلم می خواست بدونم مزه شیر آدم چه جوریه برای نی نیه یه ذره شیر گذاشته بودند( حدود 50-60 سی سی) یه قلپ خوردم دیدم نصفش رفت و بدتر اینکه دهنیش کرده بودم شیر بچه رو! به نظرت 30 سی سی ارزش داشت از شیر دهنی به بچه بدم؟

نسترن جون
مرسی. فدات شم.

جلیله جان
آره در مورد تکیلا زیاد احساس گناه نمی کنم. ثواب هم داشت از سرما نجات پیدا کرد.

ناشناس عزیز
نمیشه گفت بد مزه است بیشتر "بی مزه" است. شیرین نیست زیاد.

آقا حمید عزیز
خوبه می گید بیا معبد نمی گین بیا "باغ اناری" !! حالا ارزونتر حساب کنید مشتری شیم.

آبتین جان
اولین مورد شاید بخونه! بعدی ها نه. فکر کنم هیچ کسی دیگه خونه ما غذا نخوره از ترس اینکه مسمومشون کنم:)

گاد فادر جان
ده همین نیست دیگه!! با سیفون اگه تموم میشد که هر چیزی که حرومه می خوردی بعدش هم سیفون می کشیدی می رفت پی کارش! نخیر!

رحیم جان
در مورد دوم دقیقا درست می گی. اگه بفهمن واقعا ناراحت میشن... اونا یه جورایی گوشت خوردن رو با اخلاق و روحیه مرتبط می دونن. بچه های کوچیکشون با اینکه کم خونی گرفته بودند باز حاضر نبودند بهشون گوشت بدن. می دونم زیاد جالب نبود کارم. حالا هی چالش درست کن شما:) راستی برای مورد قبلی می خوام مفصل بنویسم.

باران جون
سلااام کجایی عزیزم؟ خوبی؟ ممنون که دلداریم دادی:) دعوام کرد این آقا بالاییه.

سارا جون
اینا خورده ریزاش بود. جنایتهای اصلی رو که نگفتم هنوز:)

مری جان
منم امیدوارم نخونن. یا دیگه خونه ما پا نمی زارن یا اگه هم بیان جرات نمی کنن چیزی بخورن.

از دیار نجف آباد گفت...

مریم خانم مریم خانم!!!
ووی ووی ووی.... نمیدونی وقتی که جوابتون رو خوندم؛ چنان پکیدم از خنده و ناگهانی از دهنم این واژه بیرون جست که«ورپریده!!» که همه ی اونایکه دور و برم بودند، سه گــز پریدند بالا و شروع کردند به ناسزا گفتن چرا که خنده ی ناگهانی من اونا رو ترسونده بود.

برام جای سوال بود که مگه توی شهر شما هم این اصطلاح به کار میرفته که میدونید یا اینکه با ما نجف آبادیها حشر و نشر داشته اید؟ حقـّا که دنیا دیده اید... نمیدونم چی بگم فقط خواستم بدونی که چقدر انرژی بخش بود این اصطلاحی که به کار بردید.

موفق و پیروز باشید وبدورد... ارادتمند حمید

مریم گفت...

اول خندیدید بعدش چی چی گفتین دقیقا؟ حالا خوبه همون معبد هم نیومدیم با شما وگرنه ببین چقدر فامیل می شدیم...

mihamad گفت...

raje be nazari ke be marzi dade boodi begam ke hala in hame nini too donya harshab shire dahani mikhoran.torii nemishe ke.)))))))))
baadeshamkhoshbehalet cheghad eterafat bamaz.
kolan yadam bashe pishet ke hastam chizkhoram nakoni.))))

مریم گفت...

محمد؟
واقعا که!! اینهمه وقت نظرننوشتی ننوشتی حالا ببین چی چی نوشتی؟ مونده بودم چکار کنم با این نظر! وای وای وای...
البته شیر دهنی رو واقعا اصلا فکرشم نمی کردم یکی بیاد همچه چیزی بگه!!! از خجالت مردم از این نوشته ام.دست مامان جونم درد نکنه با این پست نوشتنم!

shaya گفت...

واقعاااا این کارا رو کردی؟!
:)) خیلی باحال بود! باورم نمیشه! فکر کن! واقعا اگر بفهمن دیگه نمیان خونتون

ببینم نکنه اون ماهیچه ای که اوندفعه به من دادی و گفتی حلال است هم نبود؟
D:
:)) البته میدونی که من اونقدر برام مهم نیست ولی به هر حال الان باهات قهرم
D:

مریم گفت...

شایا جون
وای روم به دیوار!! شاید اونا هم حلال نبوده یادم نیست !البته خیلی وقته حلال می خریم ولی نمی تونم با اطمینان بگم اونا حلال بوده... نههههه من طاقت قهر ندارم.
یک مریم نادم و پشیمون با
آیکون بغض در گلو و نزدیک گریه

مریم گفت...

بازم برای شایا
آخه تو که همه پستهای منو نمی خوندی:(

sahar گفت...

مهم نیست بنده خوبم
در جایی به نام ایران ما سحر نامی را در بندگی داریم که اگر بشنوی او چه کارهایی کرده تو ادعای پیامبری میکنی....
پس عجالتا برو خوش باش و حالشو ببر

رینا گفت...

سلام مریم جون.امشب کلی خندیدم و از حال و هوای مریضی دور شدم .خدا وکیلی عین خودمی ومن هم گاهی از این کارها میکنم .البته فقط برای همسرم و پسرم چون خیلی ادا و اطوار می ریزن.ولی با حال ترین قسمتش مامان بزرگه بود.حال کردم و مرسی

نگاهی نو گفت...

اعترافففففففففف
من هم اعتراف می کنم که برای یه خانوم خیلیییییییییییی مسلمون غذای گوشتی درست کردم که گوشتش حلال نبود و اصلا هم صداش را در نیاوردم

گوشت خوک را یک بار خوردم و خیلی هم خوشمزه بود ولی ترجیح دادم دیگه لب نزنم. اصلا از خود خوک هم خوشم نمیاد اصلا چی معنی داره که وقتی خوکهای نر میرن سراغ خوک ماده که شوهر هم داره و باهاش آمیزش می کنند بعد خوک نر شوهر تمام مدت از شادی دور اونها می چرخه. اه ماشا.. غیرت

مریم گفت...

سحر جون
ممنون که دلداری می دی:)

رینا نازنین
خدا شکر که بهتری:) جدا تو هم این کارا رو می کنی؟ راستش چند تا مورد دیگه هم یادم افتاد ولی برای حفظ آبرو چیزی نگفتم.

مریم گفت...

نگاهی نو عزیز
مسئله گوشت خوک بیخ پیدا کرد! اگه قضیه حروم بودنش ناموسیه اصلا راه نداره! من هم غیرتی شدم الان شدییییید! والله به خدا چه معنی داره! اهه!

ما و کانادا گفت...

اون ناشناسه من بودم نمیدونم چرا اسممو ننوشت
پیرو اون فایل صداتون، به نظرم شما یک خانم ظریف ایرانی با موهای متوسط بسته شده در پشت سر بلوند شده(نه زیاد روشن) با قدی متوسط و وزنی کم با صورتی شیرین و لبخندی شیرین تر هستید!! درسته؟؟

شایا گفت...

ها مریم جون یه چیزی بهت بگم! من یا یه وبلاگی رو نمیخونم یا اگر بخونم همه ی پستهاش رو میخونم! ممکنه نظر نذارم ولی میخونم. گاهی مثلا میام میبینم از دفعه ی قبلی که اومده بودم 3 - 4 تا پست گذاشتی همه رو میخونم.
حالا گریه نکن. آشتی. عیب نداره. بووس
الان هم اومدم بهت بگم که با اجازه میخوام یه مطلبی یکمی شبیه مطلب پست قبلیت بنویسم و میخوام اگر اجازه بدی پست تو رو هم لینک کنم تو وبلاگم. اشکال نداره؟

banoo1984 گفت...

سلام
خیلا باحال بود
معلوم خیلی شیطونی ها :)
اما من خوشم اومد و کلی خندیدم.

امی از انگلستان گفت...

سلام مریم جان
با اینکه هنوز مطالب وبلاگتون رو به طور کامل نخوندم اما اومدم عرض سلام و ادبی داشته باشم و باز هم بگم خوشحالم از آشنایی با شما و ممنونم از اینکه در وبلاگم نظر گذاشتید.
این پستتون هم خیلی بامره بود نمی دونستم خانم ها هم اینقدر شیطون هستن ، کلی خندیدم!

مریم گفت...

ما و کانادا
مرسییی عزیز دلم ممنونم:) همه رو ول کن اون وزن کم رو بچسب!! الان مدتیه دور از جون دور از جون با خرسهای قطبی مسابقه گذاشتم بدجوری! حالا نمی دونم کدوممون ببریم:)) قد رو درسته! متوسطه ... موهامو از وقتی اومدم اینجا کانادایی شدم و نمی بندم! در مورد خنده هم درسته بیشتر مواقع در حال غش و ضعف و ریسه ام همینطوری الکی:))

شایا جون
حتما بنویس! خیلی خوشحال میشم منو لینک بدی. یعنی تو هم می خوای اهتراف!! کنی ؟

بانو جون
خوشحالم که دوست داشتین:) ولی اگه خود طرفهای مربوطه که این بلاها رو سرشون آوردم بفهمن فکر نمی کنم زیاد خوششون بیاد. مخصوصا مخصوصا مورد دوم!!

امی جان
سلااام. خوش اومدی:) خوشحالم که اینجا سر می زنی:) شیطونم؟ نمی دونم! از دستم در رفت این کارا رو کردم!

از دیار نجف آباد گفت...

ای خاک!!!
دیدی چی شد؟ جماعت نسوان دارند یکی یکی همدیگه رو پیدا میکند و دور هم جمع میشند و خدا برسه به داد ما مردان ماشاالله نون خدا مرددددد!!!

مریم خانم سلام و درود
فقط خواستم بدونی که اگه «امی» خانم معتقدند خوانندگان بسیاری واسه ی سراچه من آوردند و با آنکه شما اونجا حضور داشته اید؛ بازم بدهکارم... شما یکی دیگه نمیتونی حاشا کنی و لطفاً چوبخط رو یادت نره تا بعد.

در ضمن مواظب بقیه ی نسوان نحیفه ی مخدره هم باشید که با این جنایتهایی که شما داشته اید و تازه میگید اینها «خــُرده» هاشه؛ خدا رحم کنه و از راه به در نشند؛ جای شکر داره.

خدمت رسیدم تا آخرهفته ی خوبی را براتون آرزو کنم.... هرچند که ماهم در انتظار برف از نوع کانادایی هستیم.
بدرود.... ارادتمند حمید

سیاوش گفت...

سلام
جالب بود
البته من خودم گیاهخوارم
و فورا متوجه طعم جسد در غذا می شوم
مهمانتان یک خورده گیج تشریف داشتند

علیرضا گفت...

سلام
شیر دوشیده شده چه مزه ای داره؟
واااااااااااااااااااااااای
عجب آدم باحالی هستی تو
من با این جور آدم ها خیلی حال میکنم
دم شما گرم

شایا گفت...

مرسییی. نه عزیزم اهتراف نه! پست قبلیت! نسل من با دلتنگیهایش چه کرد؟ البته مطلب من ربطی به مطلب تو نداره یه قسمتش شبیه است که چون مطلب تو رو خوندم یادم افتاد که چندوقت پیشا میخواستم این رو بنویسم!

مریم گفت...

آقا حمید عزیز
الان کی باید چوب خط بزنه؟ من؟ شما؟ یا امی خانم؟ من هرچی فکر کردم دیدم همه باید یکی یه خط بزنن!!

سیاوش عزیز
وای یعنی میگین که طعم گوشت یا به قول شما جسد رو راحت متوجه میش گیاه خوارها؟ یعنی ممکنه متوجه شدند ولی نخواستند به روم بیارن؟ نگران شدم جدی جدی:( ولی فکر نکنم فهمیده باشند چون اگه فهمیده بودند به بچه هاشون نمی دادند بخورند! در هر صورت قبول دارم کار خوبی نبود اصلا:(

علیرضا عزیز
شیر دوشیده شده مزه آب می داد! جدی میگم خیلی بی مزه و کم شیرینی و آبکی بودو بعد اینقدر کم بود که مجبور شدم نصفشو بخورم بفهمم چی به چیه. ممنونم. اینقدرها هم که این کارا باحال نبود بابا!

شایا جان
آهاان.. عالیه. زود بنویس که ترم درست و حسابی شروع بشه دیگه وقت نمیشه..

ناشناس گفت...

مریم خانم
در مورد گیاهخواران گفتنی است که چندین دسته اند و مثلاً بعضی گروهها فقط از خوردن گوشت قرمز خودداری میکنند.
البته قابل ذکره که بعضی از ادیان هم بعضی گوشتها رو نمیخورند و شاید براتون پیش آمده باشه که دیده باشید افرادی قرمه سبزی را میخورند امــّا گوشتهای آن را از خورشت جدا میکنند.

این هم از افاضات آخربرنامه... تا بعد.... ارادتمند حمید

ناشناس گفت...

هاهاهاهاهاهاها

رها _میشوم گفت...

مریم شاهکاری تو!!خیلی باحال بود!مخصوصا مادربزرگه و کالباسه!

مریم گفت...

رها جان
چه خوب کردی سر زدی تو! من گمت کرده بودم به خدا...الان لینکتو بزارم.

اميرومونا گفت...

خييييلييييي ممنونم
آقا اين ملت چي ميگن؟
اصلا دور و زمونه عوض شده اين همه جنايت ريز و درشت کردي
ميان دست ميزنن يوهههههوووو خيلي حال کردم
يعني چي؟يعننننننييييي چي؟
خدا از سره تقصيراتت بگذره
اههههه اش اي عموي ابليس دور شو دور شو از من تو پدر من رو کشتي
ببخشيد يه کم تاتري شد تيکه از هملت بود قاطي شد
ولي نکن اگه ميخواي عاقبت ب خير بشي نکن خواهر من

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...