۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

خدایا این وبلاگو از ما نگیر

بهروز وثوقی در فیلم همسفر اونجایی که حال بسی خوشی دارد با لحن نیمه مست و نیمه لاتی خود می گوید:" خدایا این حالو از ما نگیر"   حالا ما که حالمان به خوشی او در آن شب مستیش نیست ولی باز به درگاه خداوند دعا می کنیم که " خدایا این وبلاگو از ما نگیر" . از بابت اینکه هر وقت دلمان رو به پوسیدن است اینجا جایی است که می توانیم کمی عز و جز کنیم  و چند تا دوست و آشنا هم پیدا می شوند که بیایند اینجا ونازمان را بکشند ماهم خوب بشویم و همه چیز تمام شود برود پی کارش...

**یه فایل صوتی درست کرده ام ولی الان نمی زارمش همین قدر که این غر غر ها را می نویسم بسه...


۱۳ نظر:

اميرومونا گفت...

بالاخره حالت خوبه يا بده؟
ميگي مثل بهروزي بعد ميگي همين قدر که غر زدم کافيه!!
خوب کو غر؟ من که غري نميبينم؟

مریم گفت...

:)) یعنی همین که بیایین بگین حالت خوبه یا بد من دیگه خوب میشم دیگه:)) بهروز هم اول بد بود بعد که مست کرد گفت خدایا این حالو از ما نگیر...

نیوشا گفت...

تو غرت رو بزن.اگه گوش مفت هم گیرت نیومد یه روزی گوش خودت بهش گوش میده .

فرزان گفت...

سلام
امیدوارم که حالت خوب بشه
البته مدتی است که از دانشگاه و عکس های زیبا از طبیعت هم خبری نیست...
زود زود زود خوب شو و
خوب خوب خوب بتویس
چی نوشتماااااااااااا :)
منتظریییییییییییم

ما و کانادا گفت...

آخه اینایی که شما میگی که غر نیست که!!!!!! غر پس ندیدی....!!! آدمو از زندگی بیزار میکنن

مانا گفت...

سلامعزیزم. .تو که خیلی دختر خوب و مثبتی هستی و من وقتی وبلاگتو می خونم انرژی می گیرم.
اینا رو هم گفتم که طبق معمول نازتو بکشم تا خوب شی!!!!!!!!
حالا خوب شدی؟!(آیکون چشمک)

taraaaneh گفت...

اینجا خونه تو هست. هرچی دل تنگ میخواد بگو.اگر کسی دوست نداشت خوب مشکل خودشه نخونه

ناشناس گفت...

please post your audio file

مریم گفت...

نیوشا جون
قربون شکلت آخه چه فایده داره یه روزی خودم بشینم پای غر غر هام و بهشون گوش بدم آخه؟

فرزان عزیز
یعنی باید بگم مررررسیییی:) گاهی بعضی کامنتها حال آدمو خوب می کنه در حد تیم ملی. بازم مرسی... من که همش از درس و طبیعت می نویسم. نمونه اش پست قبلی و قبلتریو.. بزار برم قبلیش هم ببینم ...اووه بععله قبل قبل قبلی همشون یا حرف درسه یا طبیعت.

ما و کانادا
ووی ووی می دونم چی میگین. اینجور غرها بخصوص بین هم وطنان نازنین حالا چه سال اول ورودشون به کانادا باشه و چه سال صدمشون دیده میشه در حد شدید. یعنی همش ناراضیند. آدم از زندگی سیر میشه پیششون بشینه.

مانا جون
آخیشششش. چه خوب بود:) بازم میشه بگی؟ لازم داشتم به جون خودم:))

ترانه جون
راست میگیا ولی راستش زیاد چیزی نیست یعنی مشکل اینه که نمی دونم چی می خوام که اینطوریم اگه فهمیدم حتما اینجا هم می نویسمش.

ناشناس جون
مرسی!! بیا برای صدایم طرفدار پیدا شد:)) تازه بگم شعر خوندم تو این فایله!! ولی جدا از شوخی راستش یه جوری احساس می کنم اصالت وبلاگ به نوشته هاشه. وقتی صدا یا تصویر اون کسی که می نویسه رو می شنوی یا می بینی اون تصورت از نویسنده مطالب خراب یا خدشه دار میشه.

ناشناس گفت...

سلام
من خواننده وبلاگ RS232 هستم
خیلی اتفاقی روی اسم شما کلیک کردم و به صفحه about me شما رفتم
متن جالبی بود ، تصمیم گرفتم نوشته های شما رو بخونم
پست هاتونو از لا به لای آرشیو وبلاگتون بیرون کشیدم تا به پست "از یک جهان سومی " رسیدم
فوق العاده بود
همین!
خوش باشید و قدر زندگیتونو بدونید
قدر آزادیتونو
قدر همه بدی هایی که دیگه تو زندگیتون نیست
نمیگم خوش به حاتون که رفتید ، بد به حالمون که موندیم
"بدون نام"(از وبلاگ RS232)

مریم گفت...

خیلی خوشحالم که نوشته ای از من رو دوست داشتین و خیلی دوست دارم باز هم اینجا ببینمتون. ممنونم

فرزان گفت...

بازم سلام
خوشحالم که به اندازه یه اپسیلون انرژی مثبت دادم...:)
در مورد مطلب های مربوط به دانشگاه هم ، من اون پستی که در مورد معدن و عکس هاش بود و خیلی پسندیدم ... اصلا راحت بگم رفتم تو معدن و اومدم بیرون...

به قول کامپیوتر من ها... waiting...

مریم گفت...

فرزان عزیز
خوشحالم که بعضی نوشته و عکسها رو پسندیدی. از اون عکسها تا دلت بخواد دارم. حالا که اینجوری شد برای همه پستها عکس معدن میزارم:))

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...