۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه

clawn

دوستی که به تازگی از ایران برگشته از آرایش خانومها در ایران تعریف می کرد: اولا که کلاه گیس مد شده !! دخترها از جلوی روسری موهاشونو اندازه یه هندونه بیرون میزارن و یه تل هم روش!! و ابروهای تاتو شده رو به آسمون( تقریبا متمایل به نود درجه!!) و کلی گل و بته روی ناخنهای مصنوعی و مانتو قرمز (وااای نه اینو تو رو خدا یکی بهم بگه دروغه ).. کسی عکس از این موی مدل هندونه ای نداره ما ببینیم؟ هر چی فکر کردم آدم اگه ابرو رو بتراشه یکی دیگه بالاتر نقاشی کنه و لباس قرمز هم بپوشه رنگ و روغن هم زیاد بماله به سر و روش میشه که میشهClawn:))

۱۹ نظر:

ناشناس گفت...

vai are, manam delam mikhad bebinam,baezi vaght ha ba khodam fekr mikonam, migam ke age man beram iran, chon araiesh nemikonam va kheili sade mipoosham, hame migan in aghab moonde dige ki hast

مریم گفت...

شایا جون تویی؟ :)) دستختت مثل شایاست:)

شایا گفت...

مریم جون اون بالایی من نیستم :)) ولی راست میگی چقدر شبیه منه :))
اول اینکه اومدم مبلهاتون رو دیدیم خیلیییی هم خوشگل بود و مبااارک باشه یه عالم. ایشالا میزتون هم که برسه دوباره بیام ببینم :دییی عکسش که خیلی خیلی خوشگل بود.
بعد هم که نفهمیدی چی ها شد که!!! تو راه که برمیگشتم اول که یکی از همکارهام رو دیدم با زنش پیاده روی میکرد کلی لبخند و سلام و این حرفها :))
بعدش هم وسط راه بودم همین دوستم ایفی زنگ زد که کجایی که میخوایم بیایم خونت!!! گفتم تو میلنیوم!! گفت همونجا واستا میایم دنبالت :)) خلاصه که از وسط راه به بعد راید داشتم :))

بعدش هم این عکس کلونه که گذاشتی خیلی بامزه است :)) فکر کن دخترا اینجوری باشن :))

ما و کانادا گفت...

هاهاها... نه بابااینقدرا بد هم نمیشند بیچاره ها

مانا گفت...

آره مریم جون دوستت درست گفته
جالب اینجاست من که تو دبیرستان درس میدم بیشتر بچه ها صبح زود پا میشن و موهاشونو به قول شما هندونه ای درست میکنن یا مثلا مدل آفریقایی که من خیلی بدم میاد می بافن
منم مثل پیر زنا بهشون غر می زنم که لااقل یه مدلی موهاتونو درست کنین که بهتون بیاد !!!!!!آخه جای این کارا تو مدرسه نیست!!!!

ناشناس گفت...

؟ مثل اينكه تو ايران هر جوري هم كه باشه باز شما با يه چيزيش مشكل دارين ... چرا؟ يا قبول دارين هركس آزاده هرطور دوست داره بپوشه و سر و تيپش رو درست كنه يا نمي تونين تحمل كنين كسي غير از اونكه شما مي پسندين باشه ! بالاخره كدومش ؟ من خودم خيلي ساده لباس مي پوشم و بخاطر اهميتي كه به سلامت پوستم ميدم آرايش نمي كنم . تهران هم زندگي مي كنم . اين روزها هم بله يه همچين مدي رو درتهران مي بينم كه بيشتر بين دخترهاي 18 تا 24 رواج داره ...اتفاقا خيلي شيك و وقتي من مي بينمشون خوشم مياد ، همونطور كه وقتي شبكه هاي مد جهاني رو مي بينم خوشم مياد هرچند كه اونطور لباس نمي پوشم ... ولي بنظرم اين تشبيه شما و عكسي كه گذاشتين كار و رفتار قشنگي نيست و يه چيزيه تو مايه هاي همون گشت ارشاد !

ناشناس گفت...

وايستا يه عكس از اين مد مثلا جديد ببيني بعد درباره دخترهاي جوون هموطنت اينجوري قضاوت كن ... كاناداييها هم همينجوري درباره تفاوت تيپ و پوشش همديگه حرف ميزنن و نظر ميدن ؟ حالا اگه تو كانادا همچين چيزي ببينه ايروني جماعت ، اسمش رو ميذاره آزادي و ازش كلي تعريف و به به و چه چه مي كنه

از دیار نجف آباد گفت...

اونوقت بعضی از همین ایرانیها به من گیر میدند که یه وقت دین و ایمون و حجابت به باد نره!!! البته من که حجابم از همون قدیم به باد رفته بود و منظورشون زن و بچه ام است... و از همه جالبتر که هیچوقت جامعه ی داخل ایران رو در حال تغییر نمیدانند و در عوض هرچه بدی و فساد و .... است توی آمریکا جمع شده و لابد آدمها هم به محض پا گذاشتن توی آن فاسد میشند.
ای خدا فقر فرهنگی و خریت بعضی ها ما را کـُشـت... نیستند ببینند که حتی «عروس» امریکایی را ندیدم که آرایش کرده باشد؛ و یا چقدر در لباس پوشیدن راحتند؛ ولی در عوض مردم ما برای رفتن به بازار هم باید به اسم خوش تیپی صدجور مـُد را رعایت کنند... ببخشید که خیلی حرف زدم... تلافی این چندتا پستی که به روز خوندم و هیچ نظری ننوشتم... ضمناً هرچه بود برای نوشته ی قبلی ات من به هیچ وجه نتونستم فونت را فعال کنم و نظری ثبت کنم.... ولی الان همه چیز عالیه و باز هم قالب تغییر کرده... این شد سومین قالب... خوبه شما تجربه کسب کنید و بعد به ماهم بگویید که چه خوبی ها و بدیهایی داره
پیروز باشید....ارادتمند حمید

لاله گفت...

وا مریم جون مانتوی قرمز مگه چشه؟ رنگه دیگه؟ هرکسی یه رنگی رو دوست داره، سلیقه ست دیگه.
موی مدل هندونه ای و آرایش تند رو قبول دارم که ضایع است ولی به خدا اونا هم آدمن، دوست دارن مثل همه جای دنیا دامن بپوشن، تابستونا تاپ و شلوارک بپوشن با صندل. فکر میکنی اگه میتونستن اینطوری آزاد بپوشن هیچوقت موهاشون رو هندونه میکردن بالای سرشون؟ اما اینقدر محدودیت هست اونجا که مناسب بودن و چی باید کجا باشه رو فراموش کردن. برای همین هم هست که تا به یه کشور آزاد میرسن فکر میکنن باید با بیکینی دوچرخه سواری کرد، اما ترا خدا مسخره شون نکنیم، ندیدن، نمیدونن، محدودن، از زنانگی همون یه قرص صورت و ناخون هاشون براشون مونده، معلومه که هرچی از هرجا کم دارن اونجا جایگزینش میکنن. امیدوارم از صحبتم دلگیر نشی من با اینکه سرم رو بزنن حاضر نیستم اون مدلی لباس بپوشم اما دوست ندارم رفتارهاشون و که در نتیجه نداشتن ابتدایی ترین حقوق هست رو مسخره کنم.

مریم گفت...

شایا جان
جدی؟ من فکر کردم تویی اون بالا نوشتی:) این شهر اینقدر کوچیکه که همه همدیگرو زیاد می بینن.

ما و کانادا
می دونم. دخترا که کاری نمی کنند زشت بشن:))

مانا جان
درس دادن و بیشتر از اون ارتباط برقرار کردن با اون سن به نظرم خیلی سخته نه؟ فکر کن حتی ظاهرشون هم برامون غیر عادی گاهی.

ناشناس اول:
والله من با هیچ چیز ایران مشکل ندارم. خودمم هم خیلی وقت نیست از ایران اومدم. اگه هم میگین قشنگه حتما قشنگه. هیچ کس هم از قشنگی بدش نمیاد ولی باور کنید هیچ جای دنیا هر چی هم آزادی باشه خودشونو این شکلی نمی کنند. مثلا فرض کنید برای یه خرید ساده یا توی روز کسی آرایش نمی کنه. یا موهاشو اونجوری نمی کنه.

ناشناس دوم:
کانادایی ها هم وقتی مدلی عجیب و غیر عادی باشه ممکنه به روش نیارن ولی پشت سرش بهش می خندند. اینجا هم تک و توک جوونا خودشونو عجیب و غریب می کنند ولی بیشتریا خیلی ساده اند. آخی گفتی دخترای جوون هموطنت یه جوری شد دلم. نههه تورو خدا من من بچه های هموطنمو خیلی دوست دارم و من هم که ندیدم ..این تصور من از اون حرفها بود خوب !

از دیار نجف آباد- آقا حمید عزیز
کلا اینجا خانومها آرایش نمی کنند. جز عربها و ایرانیها..هییچ چیز خاصی هم مد نیست. ولی مثل اینکه از مطلب من خانومهای ایران خوششون نیومد و اینو یه جوری توهین آمیز دونستند. من همچه قصدی نداشتم به نظر شما مدهای مسخره ای که همه هم خودشونو میندازن وسطش چه بهشون بیاد یا نیاد به خاطر احترام به آزادی پوشش نباید چیزی در موردشون نوشت؟

لاله جان
آره درست میگی... هر رنگی خوبه:) احتمالا این مدها برای دخترهای خیلی جوونه. من تصور دیگه ای داشتم. اصلا قصد مسخره کردن نداشتم ولی کاشکی اینقدر محدودیت نبود.

لاله گفت...

عزززیییزم، معلومه که قصد مسخره کردنشون رو نداشتی دختر مهربون، خیلی وقتها خودم عکسهای ایران و مد ها جدید رو که میبینم تعجب میکنم و یه وقتایی خنده ام هم میگیره یه وقتایی هم میگم چه خلاقیتی دارن بعضیهاشون، اما تا یادم میاد که اونها الان تو چه محدودیتی دارن زندگی میکنن و با همین محدودیت ها میخوان تو لباس پوشیدن و آرایششن تنوع ایجاد کنن دلم میگیره، به قول خودت کاش اینقدر محدود نبودن. کاش نتیجه محدودیت ها فقط تو ظاهر و لباس پوشیدن خودش رو نشون میداد متاسفانه محدودیت ها اثرات وحشتناک تری تو روابط و سلامت جونها گذاشته که به ظاهرا دیده نمیشه اما وجود داره :(

ناشناس گفت...

مطلب خصوصي براي نويسنده عزيز اين وبلاگ و لاله خانوم : دوست عزيز ... من معمولا يكساعت از اوقات فراغتم رو وبلاگ مي خونم . بنظرم مطالعه وبلاگها مي تونه يه تجربه متفاوت از شناخت آدمها و روحياتشون، دغدغه ها و نگرانيهاشون ، خوشيها و روياهاشون باشه بدون اينكه لازم باشه اسمشون رو بدوني ! همين كافيه كه مي دوني نويسنده وبلاگ يك انسانه با دغدغه هاي انساني و وقتي فارسي مي نويسي پس ايرانيه با دغدغه هاي ايروني ! يا اهل يه جاييه همين دور و ورها ... بهرحال سعي مي كنم بصورت دوره اي روي يك موضوع خاصي متمركز بشم و وبلاگهاي مرتبط رو بخونم تا به يك نتيجه گيري نسبي درباره اون مساله برسم . حدودا دوماهيه كه وبلاگهايي كه بيشتر متمركز رو مساله مهاجرت مي خونم...من هم يه روزي رفتم تا بيرون از ايران زندگي كنم و اين روياي بزرگي بود و شايد مهمترين انگيزه و دليل همان بحث محدوديتها و ازادي بود ! برخلاف اينكه شرايط خوبي رو تجربه كردم ، برگشتم ! برگشتم و مهمترين درسي كه ياد گرفم اين بود كه واژه ها رو درست براي خودم تعريف كنم ... خصوصا درباره واژ ه هاي تعيين كننده ! خيلي ساده بگم من ديگه اينجا تو ايران احساس محدوديت نمي كنم !مثال ساده برات مي زنم : بنظر من اينكه بعد از سه سال كار و زحمت در كانادا بخواي پاس كانادايي بگيري ولي مجبور باشي به وفاداري به ملكه ... سوگند بخوري خيلي نشانه آزادي نيست !خصوصا اگر ادم حساسي باشي...ازاين دست مثالها زياده . بنظرم شما و لاله جون اگرچه مدت زيادي نيست كه رفتين و ظاهرا برخلاف اكثرايرونيهاي كانادا ، اونجارو مدينه فاضله آزادي مي دونين ، خيلي رو نكات منفي اينجا حساسين و يك كمي تلخ درمورد اينجا مي نويسين . درحاليكه اينطور نيست ... همين امروز جمعه من با دوستام كه اتفاقا يكيشون از كانادا اومده رفتيم سينما و بعدش شام رو دريك رستوران وسط پارك خورديم و بعدش دوستم ساعت ده شب با اتوبوس رفت سمت منزلشون و من ( دختر )تنهايي يه نيم ساعتي رانندگي كردم تا خونه و دوست ديگه هم گفت ميخواد كمي پياده روي كنه ! خوب؟ محدوديت ؟ امنيت ؟ يك كمي نسبت به مسايل ميشه منصفانه تر نگاه كرد... ضمنا اگر خواستين ميتونم ايميلم رو براتون بذارم و شخصي تر درمورد تجربه هامون صحبت كنيم

مریم گفت...

ناشناس عزیز
در مورد امنیت که خوب شاید یک بار دو بار چیزی اتفاق نیفته ولی خودتون هم می دونید که ایران زیاد امن نیست... من که هرگز حاضر نبودم تنها و در شب بدون ماشین در جای خلوت پیاده روی کنم. تو روز روشن هم خیلی وقتها دختر ها در امان نیستند. قسم به ملکه هم فکر می کنم یه کم تشریفاتی باشه و نشونه پایبندی و احترام به قوانین کشور کاناداست. به هر حال مهاجرین تابعیت کشور دیگری رو "انتخاب" می کنند و حتما مزیتهایی براش متصور هستند. هیچ اجباری در این نیست . مدینه فاضله جایی است که دل آدم خوش باشه حالا هر جای دنیا می خواد باشه. راستی من کجا در مورد ایران تلخ نوشتم؟

Golbarg گفت...

Salam Maryam joon, oon nashenas e avali man hastam ke alan moshakhasatam ra vasat mizaram

شایا گفت...

مریم جون ببخشید کامنت قبلیم رو اشتباهی ناشناس فرستادم....

ناشناس گفت...

مریم جون چه بحثی شد داستان این مد ایران.
منم به ناشناس چند کلمه:
هرکسی هرجای دنیا رو برای زندگی انتخاب میکنه حتما موقع سنجیدن و مقایسه ی وطنش با اون جای جدید، کفه ی ترازو بیشتر به سمت اونجایی بوده که انتخاب شده. همه ی ما مهاجرا یه جورایی دلمون رو تو وطنمون گذاشتیم و اومدیم و برای رسیدن به چیزی که میخواستیم یه چیزی رو هم ایران جا گذاشتیم. همون که میگن باید از دست بدی تا بدست بیاری! حالا دیگه انتخاب با شخصه که میخواد چی رو از دست بده برای بدست اوردن چی؟ حالا ما هم اینجا از دست دادیم و اومدیم و حداقل همینم میتونه باعث بشه که اینجا رو ابدا مدینه ی فاضله ندونیم. ما وقتی میشینیم پیش هم به قوانین گاها زیادی کانادایی ها میخندیم و به بعضی از چیزا بد و بیراه میگیم. حتی اگر توی وبلاگی یه نفر خیلی به به و چه چه کنه از ته دل مطمئنن از خیلی چیزا بازم راضی نیست! ولی خوب بازم اینها رو ترجیح داده به چیزایی که ایران داشته. به نظر من مریم خیلی ساده و سبک چیزایی که میبینه و فکر میکنه رو مینویسه و نه جایی قصد خوب گفتن از کانادا و بد گفتن از ایران رو داره یا نه حتی برعکسش!
شما میگی قسم خوردن به ملکه، آزادی رو زیر سوال میبره؟ به قول مریم خود کانادایی ها هم به ملکه ی انگلستان کاری ندارن و فقط نمادین است! ولی من کاری به این ندارم!میخوام منم یه مثال بزنم. من دلم خیلییی برای ایران تنگ شده و خیلی چیزایی که دوست دارم واقعا اونجاست. ولی دو تا چیزی که همیشه از بچگی دوست داشتم کسب تجربه ی متفاوت و درس خوندن بوده. بخاطر رسیدن به این دو تا بود که رفتم هند لیسانس گرفتم. بعد تصمیم گرفتم که تجربه ی کافی ای بود و میخوام برگردم ایران ادامه بدم! بعد چی شد؟ گفتن نمیتونی بری فوق لیسانس! چرا؟ چون قوانین کنکور فوق لیسانس جوری است که تو که از هند فارغ التحصیل شدی هیچ کاریت نمیتونیم کنیم! معدلت تبدیل نمیشه!خلاصه که باهم جور در نیمد! البته نه به همین سادگی ها!! یک سال دویدم! کلی پول دادم. حتی کنکور خوندم و امتحان دادم گفتم شاید فرجی بشه و بگن قبولت میکنیم!ولی نشد. خوب منم الان اینجام! با اینکه دلتنگ ایرانم ولی راه برگشتی برام نیست! چون درس خوندن و دوست دارم و ایران هرگز نمیتونم این کار رو کنم! سوالم اینه که بین همین دو تا مثال کدوم بیشتر آزار دهنده و مانع آزادی و انتخاب منه؟ قسم خوردن تشریفاتی به یه ملکه یا اینکه همه ی آرزوهام رو بزارم کنار برای اینکه کشورم قانونی تو سیستمش نیست که بتونه من رو تو دانشگاههاش جا بده؟

سين گفت...

چه گفتگوي داغي شد اين مساله مد و پوشش !
مريم جان چون اينجا وبلاگ شماست فكر كنم مودبانه تر كه فقط درباره نوشته ها و نظرات خودت كامنت بذارم اگرچه با مثالي كه درباره ملكه زدم كلا مثل اينكه جهت گفتگو عوض شد و كلي سوال در پي اين مثال مطرح شد.
1 - هر خواننده تمام شناختي كه از يك وبلاگ داره محدود ميشه به نوشته ها، با اين وصف من به نويسنده اين وبلاگ احترام مي ذارم ، نويسنده اي كه از فروغ فرخزاد ، زن دوستداشتني مورد علاقه من ، صمد بهرنگي ، مردشرافتمندي كه هميشه مورد احتراممه مي نويسه ، فرهاد و فريدون فروغي و شازده كوچولو رو دوست داره، ولحن ساده و صميمي و خودموني و به عبارت بهتر بي شيله پيله نوشته هاش منو جذب مي كنه و حالا مي بينم كه خانوم خوش قلبي هم هست كه نميخواد هيچكسي حتي از نوشته هاش ناراحت بشه ...
پس نظرم رو گذاشتم كه اميدوارم شما اگر لحن دوستانه اي نداشته ببخشين
2 - من شخصا چه در ايران و چه در بيرون ايران كاملا به سليقه شخصيم لباس مي پوشم البته در ايران با توجه به ملاحظات اجتماعي !و طرفدار هيچ مدي نيستم . اگرچه قبلا هم گفتم تماشاي شبكه هاي مد برام جذاب ... ولي يك توضيح : با توجه به ديده ها و شنيده هاي من اتفاقا در ايران نود و نه درصد افرادي كه طرفدار مد هستن و هر چند وقت يك بار يك مدل جديد ازشون مي بينم در محدوده سني پاييني قرار دارن ! و عموما تجربه سفرهاي زياد به كشورهاي مختلف البته با پول باباجان رو دارن ، بعبارتي خيلي هم با محدوديتهاي روزمره اجتماعي اينجا سركار ندارن . پس اين حرفها كه بيچاره ها نديدن و محدود بودن و هيچ جا نرفتن يه خورده اظهار نظر عميقي درباره ريشه يابي علت رواج چنين مدهايي نيست ... خصوصا اينكه خودت خيلي پست قشنگ و خلاصه و مفيد از رواج مدهاي عجيب در كشورهاي ديگه گذاشتي .
اون مثال من هم درباب اينكه آزادي در همه جاي دنيا نسبيه مثال واقعيه ! شايد بنظر بعضيها ربطي نداشت !
براي پاسخ به شاياي عزيز چون ممكنه باز باعث طرح مسايلي بشه كه ربطي به اين پست نداره ، خوشحال مي شم اگر آدرس سايتش رو بده تا بتونيم گفتگوي دوستانه اي درباره مثالي كه زدم و پاسخي كه داده و سوالي كه پرسيده داشته باشيم
3 - وبلاگ نوشتن و كامنت گذاشتن فرصتيه براي درد دل و ... يا فرصتي براي طرح انديشه ها ، و از وراي هردو رسيدن به ارامش و يا كسب انديشه اي بهتر و ارزشمندتر
4 - همدلي از همزباني بهتر است : و اگر خوب همه نوشته ها مرور كنيم ، مي بينيم ماها هممون همدليم
5 - ارادتمند همه شما

مریم گفت...

دوست عزیز؛ خانم "سین"
اولا تشکر می کنم که خوشحالم که خیلی از علایق و گاهی نوشته هامو دوست داشتین. همونجور که خودتون گفتین اینها نوشته های انسانی هستند با دغدغه های انسانی.. و هر انسانی ابعاد و احساسات مختلفی داره که ممکنه در هر لحظه ای که می نویسد یا حرف می زند سعی در بیان یکی از اون وجوه داشته باشه. شاید روزی از چیزی بنالد شاید یاد گذشته ای دوست داشتنی یا برعکس بیفتد. ممکن است از روزمرگی بنویسد. همه نوشته ها شاید خوشایند نباشند و همه هم شاید مفید نباشند ولی به هر حال اون چیزی است که از ذهن اون نویسنده( یا گوینده مطلب) گذشته به اضافه اینکه من خودم رو از خانمهای ایرانی جدا نکردم که بخوام به دیگری توهین کرده باشم.اون حرف خیلی سبک تر از این بحثها نوشته شده بود .
آدرس وبلاگ شایا سمت راست وبلاگ من هست به اسم " ان سان".
براتون آرزوی موفقیت و شادی می کنم .

سين گفت...

معلومه خانوم مهربون و گلي هستي ... بيشتر بنويس ... من خودم از اين به بعد بخاطر اين اخلاق خوبت طرفدار پر و پا قرص وبلاگتم ... منتظر نوشته هاي جديدم ...
راستي امروز يه نسخه جديد از ترجمه شازده كوچولو رو براي يكي از دوستانم خريدم و نمي دونم چرا بي اختيار ياد شما افتادم ! شايد بخاطر اون مطلب قشنگت درباره گل من !اميدوارم باغچه خونتون هميشه پر از گلهاي تازه و خوش عطر باشه

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...