هر از چند گاهی اگه آدم بتونه به گناهانش اعتراف کنه سبک تر میشه نه؟ فقط اشکال کار اینه چند تا آخری هاش یادم مونده. به هر حال می نویسم به امید آمرزش...
اعتراف اول: یه دوستهایی داریم اینجا که به شدت روی نخوردن گوشت خوک(Pork) تعصب دارند. یعنی مثلا پیتزا یا غذاهایی که یه ذره پپرونی یا بیکن توش داره رو نمی خورن.بعد یه جوری هم اه و اوه می کنن که انگار یه خوک درسته الان نشسته روی پیتزا....و همیشه هم توضیح می دن که خوک حیوونیه که مدفوع خودشو می خوره و اصلا گوشتش بهداشتی نیست و میگن که ما اگه بخوریم خودبخود حالمون بد میشه و اینا ...خلاصه ماجرا از اونجا شروع شد که من چند وقت پیش بین اینهمه کالباسهای متنوع یکی رو که مزه اش به نظرم خیلی خوب و "نزدیک به مزه کالباسهای ایران" بود پیدا کرده بودم و صد البته که از گوشت خوک بود. روزی که این دوستان خونه ما بودند اتفاقا از این کالباسها داشتیم. همه خوردند و خیلی از طعمش خوششون اومد. حالا اونا هی می پرسن مارکش چی بود این کالباسه !!! من می گم بسته شو نمی دونم چکار کردم. کار به اونجا رسید که تلفنی بعدا دوباره پرسیدند فهمیدی اسمش چی بود و من مجبورشدم هی طفره برم از ترس این که بخوان بخرن و بفهمن! خدایا منو ببخش.
اعتراف بعدی: این مورد مربوط میشه به یه خانواده ای که کلا گیاه خوار هستند. یعنی به هیچ وجه محصولاتی که توش گوشت اعم از گوسفند و مرغ و ماهی و میگو و جانور در کل باشه نمی خورن. اونا هم -به جز علت مذهبی که دارند- میگن ما حالمون بد میشه اگه بخوریم و پلو خورشت هایی با سبزیجات و قارچ خوراکشونه. چند وقت پیش مهمون ما بودند و من کلی ماهیچه پخته بودم برای باقالی پلو بقیه مهمونها. بعد به فکرم رسید خورشت مهمونهای گیاه خوار رو با آبگوشت این ماهیچه ها درست کنم خوشمزه تر میشه!! خلاصه آب اون ماهیچه ها رو کردم خورشت قرمه سبزی با قارچ. شب اینا هی خوردن و گفتن وای که چقدر خوشمزه است. خیلی وقت بود که غذاهای ما این مزه رو نمی داد!!! بنده های خدا نمی دونستند مزه گوشته! خدایا منو ببخش!!
موردهای بعدی زیاد مهم نیستند مثلا ریختن یه ذره تکیلا در چای مادر بزرگی که از ایران اومده بود و در پیک نیکی که در بهار گذشته داشتیم تیک و تیک دندوناش به هم می خورد.(بعدش کلی در مورد اینکه چای " از داخل" آدمو گرم می کنه حرف زد بنده خدا). حالا که فکر می کنم یه مورد هم شیر دوشیده شده یه مامانی رو خوردم که به همراه نی نی گذاشته بودند پیش من تا در ساعاتی مادر نی نی نیست بهش بدم.
اینقدر از آب قند خوشش اومد نی نیه!