۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

روز زمین،فرمال دی و آنفلونزای خوکی

بعد از Earth day که بچه ها همگی با معلمهاشون تو کوچه و خیابون رفته بودند آشغال جمع کنی!! یه روز فرمال دی داشتند که بچه ها با لباسهای رسمی رفتندمدرسه.. پسرها کت شلوار و کراوات و دخترها اغلب پیراهن .. جالب خود معلمها بودند با یه لباسهایی شبیه اون چیزی که ما بهش لباس شب میگیم اومده بودند :)یکی از معلمها لباس عروسیشو پوشیده بود فکر کنم.. اینجا تا دلت بخواد از این روزا هست همین چند وقت پیش یه روز مثلا بیچ دی بود بچه ها با عینک آفتابی و مایو دوتیکه و کلاه حصیری و صندل رفتن(البته بردن اونجا پوشیدند ) حالا قیافه اونایی رو تصور کنید که یه بلانکت هم آورده بودند زیرشون انداخته بودند وسط مدرسه و آب میوه می خوردند:)
ماجرای آنفلونزای خوکی هم که فعلا بحث داغیه.. آنفلونزایی که از مکزیک اومده .. اینا تا چار روز تعطیل میشن سرشونو میندازن پایین زرتی میرن مکزیک دیگه آخه هر چیزی حدی داره..بعدشم میمونن با این دردای بی درمون چکار کنن.. فعلا درجه چهار اپیدمی اعلام کردند مثل اینکه 6 درجه داره و درجه 6 دیگه همه گیر شده و همه به سلامتی ریق رحمتو سرکشیدند رفتند پی کارشون...
اما خودمونیم من دیروز که اخبار آنفلولانزا رو دنبال می کردم احساس کردم چقدر اینجا داره پوستم نازک میشه .. آدم تو ایران پوستش کلفته. از هیچی نمیترسه..اونجا آنفلونزای گاوی و مرغی و خوکی بی مفهومه ....احتمال زلزله و آلودگی هوا ومسمومیت سرب و هزارتا چیز دیگه هست ولی دیگه بهش فکر نمی کنی اصلا خنده داره فکر کنی به این چیزا.. ولی اینجا فرق می کنه...

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲, چهارشنبه

Diversity

یکی از چیزایی که کانادایی ها به داشتنش افتخار می کنن Diversity به معنی گوناگونی در مقابل Simulationبه معنی همانندیه . اینجا میگن کانادا برخلاف یو اس که هرکی میره توش یه شکل و با فرهنگ آمریکایی میاد بیرون ، هرکس میتونه فرهنگ خودشو حفظ کنه و کانادا این تعدد فرهنگها رو جزیی از فلسفه مهاجر پذیری خودش میدونه.
ولی شاید بیشترین مشکل رو خود مهاجرها با هم داشته باشند مثلا خود ما ایرانیها کلا طی حداقل سی سال گذشته عادت نکردیم هیچ خارجی و هیچ فرهنگ دیگه ای رو در کنار خودمون در ایران ببینیم و وقتی که میاییم اینجا که واقعا نمونه ایه از همه دنیا و از هر قوم وملیتی توشه نمی تونیم هضم کنیم این تفاوتها رو.
خود من تا مدتها اصلا از هندیها یا چینی ها خوشم نمیومد.. می گفتم هندیها چقدرسریشن ،چقدرنامفهوم و بد حرف میزنن وچقدرهمش با خودشونن، یاسیکها چقدر از خود راضی و متکبرن و چینیها عجب غذاهای بدبویی می خورن ، عین کولونی مورچه ای زندگی می کنن . روسها و اوکرایینی ها و اروپای شرقیا که نگو.. با اینکه خیلی خوشگل و خوش بر رواند چقدر گوشت تلخند اصلا بلد نیستد یه ذره لبخند بزنن ولی واقعا الان دارم به این نتیجه میرسم که چه خوبه که رو هیچ چیز تعصب نداشته باشیم.
ما ایرانیها تا ولمون می کنن میریم سراغ تاریخمون، اونم کاش مال صد سال و دویست سال پیش ،اووووه میریم رو 2-3 هزار سال پیشمون و کورش وداریوش ومنشور حقوق بشر کوروش و باقیمانده های تخت جمشید..آخ غذاهامون که از همه غذاها بهتره..بعد هم که از همه باهوشتریم و فرهنگمون هم که نگو، اند هرچی فرهنگه تو دنیا، بعد هم که اصلا کسی به دماغمون نمیاد. بابا یه خورده بیاییم پایین.. بخدا بقیه هم آدمن اونا هم خیلی از زیر بته عمل نیومدن فرهنگ ما هم از حدود یه 1300 سال 1400 سال قبل تا حالا خودمون دیگه می دونیم چه بلایی سرش اومده.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

هذیان

از اول قرار بود اینجا از دوست داشتنی هام بنویسم و هی مثبت باشم ولی انگار نمیشه .امروز یه کمی .. نه بیشتر از یه کمی مریض بودم گلوم درد می کرد و تب داشتم هر 4-5 ساعت یه تاینلول مینداختم بالا..بعد وسط همین که حالم خوب نبود یادم افتاده بودایران که بودم چقدررر از اینایی که آدم رو خانومی یا خانومم صدا می کردن بدم میومد این دوتا کلمه آمپرمو میبرد بالا...
اون موقع منشی واحدها ابروهای تاتو کردشونو میبردن بالا تو تخم چشم آدم نگاه می کردن وبا ناز می گفتن خانوووممم ...یا خانومی... زورشون میومد اسم رو بگن .. گاهی هم که می خواستن حال و احوال کنن می گفتن خانواده محترم خوب هستن؟!! نمی دونم هنوز هم همونجورین یا نه.. لابد هستن دیگه..
این فیس بوک هم عجب چیز خوبیه ها... چند روز پیش یکی از دوستای دبیرستانم اونجا پیدام کرد و برام پیغام داد.امروزهم زنگ زد کلی حرف زدیم نمی دونم چرا اینقدر از هم جدا افتادیم تو این سالها... آدم گاهی قدر دوستاشو نمی دونه وخیلی راحت از دستشون میده.
پانویس: یه تغییر اساسی در روند خود درمانیم انجام دادم بجای هر 4 ساعت یه تاینلول دو تا تاینلول می خورم میرم فضا میام پایین ...همچه ویروسی تا حالا ندیده بودم و عجیبه اینقدر هوا سرد بود اصلا ما مریض نشدیم حالا که هوا شده یه چیزی تو مایه های بهشت و اینا هی هممون دونه دونه مریض میشیم اونم از اون مریضیای خفن.

۱۳۸۸ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

ایستر دی

گود فرایدی و تعطیلات ایستر هم سپری شد :) تا اونجایی که من می دونم ایستر دی روزیه که مسیح بعد از مصلوب شدن دوباره زنده میشه و سه روز بعد از گود فرایدیه.. حالا گود فرایدی چیه نمی دونم.. لابد روز مصلوب شدن مسیحه..البته تو این ایستر دی همه جا پر از بانی و تخم مرغ رنگ شده بود وبنده هنوز کشف نکردم چه ربطی به زنده شدن و مصلوب شدن داره... همین چند روز پیش دو تا خانم مبلغ مسیحیت اومدن دم در خونه .اینجا چندبار با این مبلغها برخورد کرده ام. خلاصه کلی گفتمان کردیم وبعد ازدادن یه کتاب مذهبی تاکید کردند که حتما پنجشبه ساعت 7 شب برم کلیساشون.. گفتند این روز و این ساعت همه میرن کلیسا برای یک مراسم خاصی.. نمیدونن مابا سرعت نورازهر چی اسم مذهب داره در میریم.

۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

پات لاک پارتی

ترم کالج ما هم تموم شد . اینجا اغلب روزآخر کلاسهاهرکس غذا یا دسر یا نوشیدنی میاره و جشن میگیرن و چون همه از کشورهای مختلف اومدن طبیعیه که آدم با غذا و در اصل قسمتی از فرهنگ جاهای دیگه آشنا میشه. ناگفته نماند غذاهای ما ایرانیها خیلی طرفدار داره . من تا حالا پلوهای مختلف مثل لوبیاپلو و زرشک پلوو ته چین و کوکو و کتلت برده ام که همشون پر طرفدار بوده .امشب هم یکی از این مهمونی های به اصطلاح پات لاک باید برم توی این کلاسم با چند تا هندی دوست بودم که همشون وجترین هستن و گوشت نمی خورند به خاطر اونا کوکو می برم.
امروزبالاخره برای تبدیل گواهینامه ام از اونتاریو به آلبرتا رفتم که فقط یه معاینه چشم داشت و عکس برای گواهینامه هم دوباره گرفتند(وای که تو این عکسها چقدر آدم بی ریخت میفته) و 74 دلار هم شارژ کردند.
پانویس: عکس مربوط به چند روز پیش و تهیه کباب کوبیده روی باربیکیومی باشد !

۱۳۸۸ فروردین ۱۷, دوشنبه

کارنامه

ترم دوم مدرسه ها تموم شد و بچه ها کارنامه هاشونو گرفتند. این درسها توی کارنامه دخترم که کلاس پنجمه اومده بود :مهارتهای زندگی ، زبان فرانسه ، زبان و ادبیات انگلیسی ، ریاضیات ،علوم، علوم اجتماعی، هنر،بهداشت، موزیک و ورزش.
هر درس شامل یک سری زیر فصل بود وبرای بچه ها در همه اون زیر فصلها نمره ارائه شده بود چیزی که برای من جالب بود زیر فصلهای درس مهارتهای زندگی بود برای بچه در تک تک موارد زیر نمره و گزارش پیشرفت ارائه شده بود:

1-تمرین کنترل بر خود(Practice self control)
2- قبول مسئولیت کارها(َََAccepts responsibility for actions)
3- توانایی حل مشکلات (Resolve problems)
4-نشان دادن اعتماد به نفس(Shows positive self-confidence)
5-نشان دادن روحیه مثبت(Displays a positive attitude)
6-همکاری و تعامل با دیگران و نشان دادن توجه به دیگران(Co-operates with and shows consideration for others)
7-گوش کردن با دقت(Listens attentively)
8-درک کردن و پیروی از دستورالعملهای کلاس(Follows classroom procedures)
9-مواظبت از اموال(Cares for possessions and property)
10-استفاده مفید از وقت(Uses time efficiently)
11-توانایی کاربصورت مستقل(Works independently)
12-انجام دادن تکالیف(Completes assignments and homework)
13-مشارکت در فعالیتهای کلاسی(Participates in classroom activities)


من که فکر می کنم خیلی ازآدم بزرگها هنوزنمی دونن این مهارتها یادگرفتنیه و چقدر به تمرین اونا احتیاج دارند.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...