۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

تلفن

یکی از چیزهایی که خیلی حال منو بد می کنه اینه که یکی زنگ بزنه و از همون اول شروع کنه به گله کردن که تو چرا کم زنگ می زنی و آخرین بار من بودم که بهت زنگ زدم و اینکه ما چند تا خونواده ایرانی که اینجا هستیم باید از حال هم خبر داشته باشیم!! به نظر من هیچ بایدی در هیچ چیزی وجود نداره. اگر اون آدم در اون لحظه فکر کرده دوست داره یا احتیاج داره با من صحبت کنه خوب زنگ بزنه و یا بیاد اینجا بشینیم حرف بزنیم. دیگه اینکه یکی بشینه حساب کنه نوبت کی بوده زنگ بزنه خیلی بده و بدتر از خودم ناراحتم که که مجبور شدم توجیه کنم و تمام روزهای هفته و همه گرفتاریهامو بشمارم که اون خانم متقاعد بشه بیکار نبودم... واقعیت این است که اشتیاق زیادی به بسیاری از دوستیهای اینجا ندارم.
عکسهای زیر مال روز یکشنبه است درمسیر رفتن پارکی نزدیکمون و کنار دریاچه پارک.





۲۴ نظر:

یک تبعیدی گفت...

تو چرا کامنت نمیدی
یادت باشه اخرین باری من برات کامنت گذاشتم
میدونی اینجا ما یه جماعت وبلاگ دار هستیم و باید هوای هم را داشته باشمیم. از هم خبر داشته باشیم
چرا فکر میکنی هیچ بایدی نباید باشد و الی اخر

دیدی که حتی بدون تلفن کردن هم میشود همین حرفها را زد انهم توی وبلاگ و کامنتدانی

Ako گفت...

هاهاهاها
تبعیدی قشنگ نوشته بود،
شاید دلیل اینکه هی ما مجبوریم بدبختی ها و سر شلوغی هایمان را بشمریم همین است، که مبادا گله گذاری ها شروع شود.

عکس ها هم فوق العاده بود، خیلی خوشم اومد

ترانه گفت...

چه عکسهای قشنگی.اونجا که شما هستین باید خیلی قشنگ باشه.
توی شهرهای کوچک روابط اینطوریه دیگه. منهم تجربه کردم. به هرحال اگر بخوای بازی کنی ناچاری که قوانینش رو هم رعایت کنی.اگر هم بازی نکنی که خیلی منزوی میشی .کاری نمیشه کرد معمولا.

RS232 گفت...

اخ گفتی مریم جان. من هم از این گله گذاریها خیلی بدم میاید. چقدر این عکسهایی که گذاشتی زیبا است. آدم هوس میکنه بپره توی آب.

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز !
منمنون از این که همه رو تو حس ها و اطلاعات محل زندگیتون سهیم میکنید.
من یه سوال داشتم : یه وکیل مهاجرتی گفت برای تحصیل تو کانادا باید سالی 28 ملیون پیاده بشین .راسته ؟
برای کالج زبان ویزا میدن ؟
ممنون و مرسی

shaya گفت...

wow!! golet 30 - 40 ta ghonche dade?:O yani hamash gol beshe cheghad khoshgel mishe ha!!! akh kheyli bahal mishe delam khas bebinam :D
in hamon daryache hast ke ye nim saati ba inja fasele dare? be nazar ke khoshgel miad!

مریم گفت...

تبعیدی جان
درسته:) این حرفها به خصلت آدمها برمی گرده وبلاگ نویس باشه یا نباشه. همون گله کردنها و رودوایسی ها و احتمالا چشم و هم چشمی ها میان تو وبلاگها.

آکو جان
یه دلیلش همینه و یکیش هم اینه که چشم نخوریم:)

ترانه جان
شهرهای کوچیک کامیونیتی های کوچیکی از جمعیتهای هر جایی دارند. بعضی آدمهای تو این محیطهای کوچیک میشن مثل دهاتی ها... اونم نه دهاتی های الان ..دهاتی های صد سال پیش..

آرش جان
یکشنبه اینقدر هم اینجا گرم بود که حتما باید می پریدی تو آب.

ناشناس
من از شهریه دانشگاهها خبر ندارم. ولی می دونم از کالج بیشتره. کالج که من میرم ترمی 2000 تا 3000 تاست شهریه است. ماهی حداقل 1500 تا 2000 تا هم خرج مسکن و خوراکه. جمع بزنی تقریبت همون میشه که وکیل گفته بود. برای زبان ترم تابستون خبر دارم این کالج ما پذیرش می داد ولی شک دارم از ایران با این پذیرش کالج بشه ویزا گرفت.

شایا جان
آره نشستم غنچه هاشو شمردم:)) این دریاچه گرگواره. یکشنبه یه دفعه دیدیم چقدرررر گرمه بعد گفتیم ما چرا خونه ایم آخه:))

ناشناس گفت...

سلام مریم گرامی !
چه قدر شما خوبین که جواب من رو دادین ! مرسی .
یعنی من نمی تونم بیام اونجا برم اول کالج زبان ...و بعد دانشگاه ؟ به هیچ وجه راهی نیست که بشه ویزا گرفت برای کالج زبان ؟
چه طور من برای لندن که پرسیدم گفتن میشه و سفارت ویزا هم میده ؟
ممنون و مرسی از این که پاسخ میدین

مریم گفت...

ناشناس عزیز
خواهش می کنم.. ولی من اطلاع چندانی ندارم ولی اینو می دونم که کانادا کلا سخت ویزا می ده برای تحصیل و مخصوصا اگر از ایران بخوای بیای خیلی سخت تر میشه.

محمد گفت...

اصلا بعضی ادما فقط تنهایی لذتبخش ادم رو به هم میزنن.من که اصلا اهل رفت و امدای دوستانه و تلفن بازی و این حرفا نیستم. کلا هم درست مثل تو فکر میکنم.زورکی به هیش کی زنگ نمیزنم.مثلن داداش من مقیده هر شب به بابا و مامانم زنگ بزنه و 15 ثانیه حالشون رو بپرسه و خداحافظ ولی من ممکنه 5 روزم دلم نخواد زنگ بزنم ولی وقتی زنگ میزنم که دلم بخواد و میشینم با مامانم مثل این پیرزنا 1 ساعت حرف میزنم.این لطفش بیشتره!)

محمد گفت...

این عکسا عجب خوشگلن.جای ما رو هم خالی کنین.)

مریم گفت...

محمد عزیز
اغلب در تلفن مشکل دارم من.. بعضی وقتها فکر می کنم ممکنه مزاحم بشم.یا وقت مناسبی نباشه. یعنی وقتی اولین کلمه ها رو در تلفن رد و بدل می کنم همیشه به طرز خیلی وسواسی دارم آهنگ صدای طرفو سبک و سنگین می کنم که خوشحال شده یا حوصله نداره. این تازه در مورد دوستای خیلی قدیمیمه.. برای جدیدها اضافه بر این حرف هم کم میارم. فکر کن برای اغلب حرفها باید یک پیشینه داشته باشی و یک سری چیزای مشترک . مثلا همین خانمه ب.ه.ا.یی هستند و می دونی که خیلی متعصبند و وجترین هم هستند یعنی گوشت نمی خورند. خوب این اشکالی نداره من هم مذهبی نیستم ولی فکر کن اون معتقده به بچه هاش گوشت نمی ده بهترین کار دنیا رو براشون انجام می ده یا یک سری تعلیمات سخت گیرانه. حالا اینم بگم اغلب خیلی هم منو دوست دارند دوستای جدید. گاهی فکر می کنم من خیلی بدم واقعا اونقدر که اونا منو دوست دارند من دوستشون ندارم.

از دیار نجف آباد گفت...

باسلام
تا وقتی توی ایران بودم، بیشتر بخاطر دیگران زندگی میکردم تا خودم و خانواده ام.... ااا بده....مردم بد میگند... اون بدش میاد....اون خوشش میاد و ...

امــّا بعد از مهاجرت بود که سفت و سخت مقاومت کردم تا اینبار زندگی کنم بخاطر خودم. اگر کسی بدش آمد که مشکل اوست و از خوشآمد دیگری هم خوشبختم.
بد نیست شما نیز که اینگونه دوری از هموطنان دلخواهت را تحمل میکنید؛ اهمیتی به اینگونه حرفها ندهید و اینبار آنگونه که میخواهید دوستی کنید؛ آمد و شد کنید و در یک کلام زندگی کنید.... حالا یکی نیست به من بگه کی از تو چیز پرسید؟(شوخی) چشم !!! میخوای کامنت بذار!! میخوای... خب کامنت بذار دیگه!! حالا میخوای بری ایران چی شده اینقده پـُز میدی و تحویل نمیگیری.... نه مثل اینکه من یه چیزیم شده؟؟؟ بدرود... ارادتمند حمید

آرش(هر وقت حوصله ...) گفت...

سلام
همیشه این مشکل رو با خیلیا دارم که میگن نوبت تو بوده که زنگ بزنی.گفتم مگه بازیه که نوبتی باشه و گفتن احترامه و الان یکم بازیگر و شاید محترم شدم

مریم گفت...

از دیار نجف آباد-آقا حمید عزیز
من ایران هم که بودم یاغی بودم و خیلی پر به پر این حرفها نمی دادم-یعنی سعی می کردم- همیشه هم همین طعنه ها رو می شنیدم ولی یه چیزی بگم ها شما هم از وقتی رفتین خونه جدید مثل اینکه خیلی قیافه گرفتین ها!! تحویل نمی گیرین:))

آرش عزیز
سلااااام :)اونو بی خیال :))شما کجا اینجا کجا؟

باران کانادا گفت...

وای مریم جون ! حرف دل منو زدی !!! من از گله خیلی بدم میاد.. بخصوص از آدمهایی که همش به نوعی انتظار دارند !! ای بابا اینجا آدم 24 ساعت هم وقت کم میاره !! من هم زیاد در قید و بند اینگونه معاشرت ها نیستم...

مریم گفت...

باران جان
سلام عزیزم
خوبی؟ بهتر شدی ؟ تو وبت خوندم مریض بودی نشد حالتو بپرسم بعد هم یادم رفت. آره اینجا نمی دونم چرا اینقدر وقت کم میاریم. به اضافه اینکه معاشرتها هم اغلب چنگی به دل نمی زنند.

محمدرضا گفت...

جالبه. من اصل مطلب اين پست رو نميفهمم. لااقل به حدي كه شما مدنظرت بوده. چون توي اين شرايط نبودم. ولي با وجود اين با خط آخرش "واقعیت این است که اشتیاق زیادی..." موافقم!

محمدرضا گفت...

اينجا مگه تاييدي نبود؟! حالا كه اينجوريه بذار يكي ديگه بفرستم و ببينم. كيف ميده!

مریم گفت...

محمد رضا؟ خوبی تو؟ این فوتبال تموم نشد؟
حالا من تا اون حد مد نظرم نبود:))
تاییدکامنتها رو برداشتم. خودم اینجوری بیشتر دوست داشتم از اول.ولی همیشه می ترسیدم یکی نخراشیده یهو پیدا بشه حرفای بد بد بنویسه:) ولی این اتفاق تا حالا نیفتاده پس احتمالش کمه بعد از این هم پیش بیاد. فقط عیبش اینه که اگه کسی برای پستهای قبلی چیزی بنویسه خبر نمی شم.

باران گفت...

نه مریم گلم ! خیلی مریض و صدام درنمیاد حتی گوشی تلفن را هم نمیتونم بردارم ! تا سه شنبه سرکار نمیرم چون حسابی واگیرداره ! درسته معاشرت در اینجا چنگی به دل نمیزنه !! وقتی که خوش باشی همه کنارت هستند ولی امان از اینکه کمکی بخواهی ! البته این در مورد همه صدق نمیکنه !

The Godfather گفت...

سلام دوست عزیز من کلا از تلفن متنفرم.!همین.و همیشه هم گله های دیگرانو میشنوم و فقط سرمو تکون میدم.

مهاجرت به کانادا و خاطرات ما سه نفر گفت...

بد نگذره مریم خانم
شاد یاشید و سلامت
رضا

محمدرضا گفت...

اينجا رو نميدونم ولي تو بلاگفا وقتي ميري توي بخش مديريت نشون ميده كامنت براي پستهاي قبلي رو
اينجا هم بايد داشته باشه. بعيده اگه نباشه همچين امكاناتي.

از فوتبال نيست. حسش نيست يه كم.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...