۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

شب نداریم اینم شد زندگی؟

اینجا هنوز دو هفته دیگه مونده مدرسه ها تعطیل بشوند ؛ یعنی دقیقشو بخوای تا آخر جون بچه ها باید برن مدرسه ..حالا می دونی مشکل چیه؟ اینجا چون یه کوچولو!! همچینی چسبیده به قطب شمال این روزا دیگه شب نداره. یعنی واضح تر بگم مثلا یازده دوازده شب تازه یه ذره غروب میشه بعد دو صبح دوباره صبحه ...خوب تا اینجاشو داشتی؟ حالا این بچه ها مگه می خوابند ... به زووووور نصفه شب میرن تو رختخواب( و ایضا خودمون!) بعد صبح ساعت یه ربع 7 صبح که باید بلند شیم مثل گدای کتک خورده ایم هممون. یه شهر دیگه ای به اسم یلو نایف بالاتر از ما هست که تابستونا اصلا شب نداره همش روزه..اینجا فکر کنم 2-3 ساعت شب داره الان اونم تاریک تاریک نمیشه یه جوریه گرگ میشه مثلا...

۱۹ نظر:

Ako گفت...

البته من چون آرشیو رو نخوندم نمی دونم کدوم شهر هستید، منتها اینم واسه خودش سوژه ای ه دیگه، عوض اینکه لوله بترکه!! باز یه تنوعه،
راستی قشنگ تر شده قالب، هم تم ش ، هم سایز بندیش،
این سمت راست هم انگار خیلی انرژی بر شده، شاید به این خاطره که داره خاک می خوره...!

محمد گفت...

فکر کنم بعد چند سال عادت کنین! من یادمه اون اوایل که سنسورام خیلی به نور حساس بودن اگه یه همسایه یه لامپ کوچیک روشن میکرد من یه پتو میکشیدم رو پنجره که نورش اذیتم نکنه ولی الان سنسورام مثل اون موقعها نیست و شایدم خیلی خسته میشم! تو روز روشنم راحت میخوابم.)
راستی خب میتونید یکی ازاتاقا رو قشنگ بپوشونید تا خوب تاریک بشه و سلولای بدنتون بتونن خوب استراحت کنن.)

ترانه گفت...

پس یعنی زمستانها هم روز ندارین؟ شما الترتا هستین نه؟

Diary Of A Stranger گفت...

ببخشید اشتباه شد.
چه جالب که اونجا اینطوریه!‌ نمی دونستم. همینطوریشم که تورنتو ساعت ۹-۹:۳۰ تاریک میشه کلی تعجب میکنم.

مریم گفت...

آکو جان
نمی دونم فیلم شمال شصت رو یادته یا نه؟ ما الان در 57 درجه شمالی هستیم:)) شمال آلبرتا ...اسم شهرمون هم فورت مک موری(Fort McMurray). دارم یه کتابی می خونم از محمود دولت آبادی به اسم "روزگار سپری شده مردم سالخورده" ولی کند پیش میره انگار:)

محمد عزیز
اتاقها رو پرده کلفت زدیم هم برای سرما هم برای نور تابستونا ولی خیلی سخته بچه ها برسند به اون مرحله که برن تو اتاقشون.. همینطوری جفتک چارگوش میندازن اینور و اونور تا نصفه شب ... بعد صبحها دیانا رو که بیدار می کنم با بالش میره تو دستشویی اونجا دوباره می خوابه...

ترانه جان
بله شمال آلبرتا هستیم. اول زمستون فقط چند ساعت روز داریم. مثل الان که اول تابستونه و بلندترین روزها رو داریم.

Diary of a Stranger
اینجا باز چند ساعت روزهاش از تورنتو بلندتره.اینروزها تقریبا اصلا تاریک تاریک نمی شه. 11 تا 11ونیم غروب میشه صبحشو مطمئن نیستم ساعت دو تا سه روشن میشه فکر کنم. یه سایت هست به اسم تایم اند دیت. ساعت روز و شب همه شهرها توش هست باید برم ببینم ساعت طلوع و غروب اینجا چنده.

غزلک گفت...

برای آدم بزرگا سخته این شرایط چه برسه به بچه ها.
قالب هم که دیگه عالی شد.

مریم گفت...

غزلک جان
قالب خوب شد؟ اون یکی رنگش تو یه مانیتور دیگه دیدم خیلی بد بود. آره ما هم هرچی می گردیم شب نمیشه بریم بخوابیم!

RS232 گفت...

سلام مریم جان, خداوند وقتی که شب و روز را برای آسایش انسان آفرید لابد هیچوقت فکر نمی کرد که زمانی ممکن است کسی در آن جا زندگی کند اگرنه کره زمین را را استوانه می آفرید که شب و روز در تمام نقاط آن یکسان باشد.
وبلاگت خیلی بهتر شد و فضای نوشته آن هم پهن تر شد. در وبلاگ همسایه نوشتن هم برای خودش لذتی دارد.
شاد باشی

مریم گفت...

سلام مریم جان .
من که فکر میکنم با مزه است ولی نه وقتی که بچه داری . !
جالبه که هر وقت به شما فکر میکنم یاد شمال 60 می افتم .
از زندگی در اونجا راضی هستید؟ امکانات خوبه؟ آموزش چطور؟
موفق باشی.

مریم گفت...

RS232-آرش عزیز
حالا هرکی مرده بره تو یلو نایف روزه بگیره:)) یه چیزی یادم افتاد.حدس بزن قبله اینجا کدوم سمتیه.. به طرف قطب شمال! به خدا راست میگم.. نمی دونم چه جوری حساب کردن اونوری افتاده!

مریم جان
شمال شصت رو تو همون یلو نایف درست کردند که میگم همسایمونه. آموزش همه جا یه استاندارد داره . امکانات زیاد اونجوری که تو شهرهای بزرگ هست نیست.چون شهر کوچیکیه و تو چند سال اخیر خیلی رشد کرده.به نظر من امکانات همزمان با جمعیت زیاد نشده. ولی بد هم نیست. سطح درآمد بالاتر از جاهای دیگه کاناداست.

مریم گفت...

مریم جونم..من به این نتِجه رسیدم که تا کسی اولین
کامنت و نذاره...ادیتور کامنتت درست کار نمی کنه
حالا یه بار خودت امتحان کن..نمی دونم شاید مشکل از سیستم منه...
در مورد شب کوتاه...من سیستم بیدار شدنم با نور خورشیده..اگه خسته باشم خوابم می بره...اما با اومدن نور بیدار میشم.هر چند من روزای طولانی دوست دارم..اینجوری لابد زمستون ها شباتون خیلی طولانیه.به نظر سخت میاد..

Ako گفت...

من البته ندیدم اون سریال رو، از بچگی هم کلا تا الان ده تا سریال از تلویزیون ندیدم مجموعا!
اما تصورش جالبه اون طوری زندگی کردن،
تیکه آرش و شما هم باحال بود، از اون جالب تر جهان شمول بودن!! و وابسته نبودن دین مبین به زمان و درجه جغرافیایی و این چیزاست! حتی موقع صدور احکام به فکر اسکیموها هم بوده!!

مریم گفت...

مریم جان
در مورد کامنت می دونم ایراد داره. قبلا هم بعضی ها گفتند ولی نمی دونم چکار کنم. یه بار یکی گفت نمی دونم با اینترنت اکپلورر نمیشه با گوگل کروم یا فایرفاکس خوبه. من سواتم کمه مریم جون:)) اگه می دونی چه کار کنم درست میشه بگو:) منم به نور حساسم و زود بیدار میشم .الان مشکل اصلی من شبهاست که بچه ها به هیچ رقمی تو کتشون نمیره که نصفه شبه و باید بخوابند و صبحها اذیت می کنند.

آکوجان
همه فکر می کنند فقط اسکیموها در قطب (اونم درایگلو ) زندگی می کنند و با سورتمه اینور و اونور میرن و اونا که اهل نماز و روزه نیستند:)) اتفاقا ماه رمضون داره میاد طرف تابستون نه؟ باید بگیم یه فکری به حال اینجاها بکنند:))

مانا گفت...

وای من خیلی می خوابم اگه بیام اونجا و شب نشه کی بخوابم؟

مریم گفت...

مانا جان
نگران نباشین:) این مسئله در کلگری خیلی کمتره.

از دیار نجف آباد گفت...

مریم عزیز
خیلی هم ناراحت نباش که من یکی حتی اگه ساعت 5 بعد از ظهر هم غروب بشه، باید تا خود ساعت 12 یا 1 و 2 صبح(بعد از نصف شب) با خودم و کامپیوتر و وبلاگها و بالش و چشم بند روی چشم و... کـُشتی بگیرم تا اینکه شاید خوابم ببرد.

ولی در عوض تا بخواهی مشتری پر و پا قرص داروهای ضد سردرد و بروفن شده ام و فکر کنم از کلیه-مـُلیه دیگه چیزی نمونده باشه.

در ضمن در کامپیوتر من همان قالب اوّل هم بسیار قشنگ جلوه میکرد. هرچند که همین نیز پسندیدنی است.... پیروز باشید....بدرود ارادتمند حمید

Ako گفت...

البته من وقتی چند تا فیلم راجع به قطب دیدم فمیدم اون جوری ها هم نیست، وقتی هم راج به نروژ تحقیق میکردم کلی حال کردم با قطب!
دوس دارم یه سری قطب جنوب هم برم!!
--
راجع به روزه یه دعای مشهور هست که همه با هم باید بخونیم:
خداوندا، چه می شد اگر روزه را هم مثل جام جهانی قرار می دادی، چهار سال یکبار، آن هم هربار در یک کشور!! مارا هم در مقدماتی حذف می فرمودی. آمیــــــــــن

مریم گفت...

از دیار نجف آباد - آقا حمید عزیز
داروی خواب من تلویزیون نگاه کردنه. مثل دیازپام عمل می کنه:) قالب رو اون وسطها که شما نبودین یکی دوروز یه شکل دیگه کرده بودم . فکر کنم ندیدین:))

آکو جان
دعای خیلی خوبیه:)) الان تازه کشف کردم مدتی که میاییم ایران ماه رمضونه...

Ako گفت...

به پا خانوم ماه رمضون واقعا شهر مرده هاست مملکت

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...