۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

ایران

می خواهیم بریم ایران. البته الان الان که نه وسطهای مرداد میریم و وسطهای شهریور برمی گردیم چون مدرسه های اینجا اون موقع باز میشه. "یکی" میگه وقتی بری ایران و برگردی قدر آرامش اینجا رو بهتر می فهمی.نمی دونم والله.. از الان داریم برنامه های ایران رو تو ذهنمون مرور می کنیم .برنامه ها با کوه رفتن و یکی در میون کله پاچه و کباب خوردن پر میشه.. یعنی "اند" آرزوی ما اینه ها ! حال می کنی؟ حالا چله تابستون و کله پاچه!! اه اه
دیروز اینجا 20 درجه بالای صفر بود من چند ساعت بیرون بودم ووقتی برگشتم احساس کردم گرمازده شدم! چند تا یخ در بهشت خوردم فکر می کنی؟ 4 تا !!و بعد با اون حجم یخی که تو معده ام بود تنها کاری که تونستم بکنم این بود چار دست و پا خودمو برسونم به تخت و بی حال بیفتم و بخوابم. و وقتی بچه ها هم از مدرسه برگشتند دیدم اونا هم همین حال رو دارند.فقط آب و آب میوه می خوردند . شوهر جان میگه سوسول شدین شماها...
دندانپزشکی رفتم.. نه اینکه دندون خراب داشته باشم ها! فقط چند تا دندون پرکرده از قبل داشتم که باآمالگام پر شده بود اونا رو عوض کرد با سفید پر کرد که دیگه معلوم نیست ؛بیکاریه دیگه...اینجا تا بری دندونپزشکی اول یه عکس OPG از فک و دندونها می گیرند (تو همون دندونپزشکی ) بعد هم با یه دوربین کوچولو عکس ظاهر دونه دونه دندونها رو میگیره و اینجوری تشکیل پرونده میده براتون. یعنی برای هر دندونی هم عکسی رادیولوژی و هم عکس ظاهریشو دکتر میبینه و بعد تصمیم به کاری می گیره. کنار یونیت دندوپزشکی یه کامپیوتر هم هست که دکتره عکسها رو میبینه و در ضمن کارهایی که انجام میده تو فایلتون می نویسه. یه کمی هم نحوه کار کردنشون فرق داشت با ایران موادشونو نمی دونم. هزینه پر کردن هر دندون فکر کنم حدود 1000 تا1200 تا هست. البته ما برای دندونپزشکی بیمه 100 درصد گرفتیم و من مبلغی پرداخت نکردم. وقتی صورتحسابشو برام فرستادند بهتون می گم دقیقا چقدره پرکردن هر دندون.
اینم عکس پاند روبرویی که مرغابی هاش برگشتند . البته الان از همین جا که نشستم گرفتم مبادا یه ذره جم بخورم!! از الان کاملا معلومه ایران چقدر کوهنوردی خواهیم رفت:)



۱۳ نظر:

RS232 گفت...

خوش به حالتون که میرید ایران. راستی اون مرغابیهای من اونجا چیکار می کنند. الان چند وقته که نیستند و دربدر دارم دنبالشون می گردم!

Golbarg گفت...

Khosh begzare

مریم گفت...

RS232
مرغابی ها خیلی مودبند به نظر نمی رسه که از USاومده باشند:)

گلبرگ جان
مرسی:)

Diary Of A Stranger گفت...

چه عککس های خوشگلی! اگه با ۲۰ درجه گرما زده میشید گرمای اینجا رو چطوری تحمل میکنید؟

مریم گفت...

Diary of a stranger
نمی دونم ..واقعا یه کمی گرم میشه خیلی حالمون بد میشه بچه ها بدتر از منند.

مریم گفت...

مریم..جونم...اینجا که هوا قاطی کرده...نمی دونم تا مرداد چه اتفاقی بیافته...هوا دم کرده شده..فقط یهو می بینی یه بارونی می زنه کمی نفس می کشیم..
چه اتفاق جالبی..من هم فردا دارم می رم دندونپزشکی..یه دندون پر کرده مو درست کنم..اما ماله من..قبلیه.کنارش دوباره پوسیدگی پیدا کرده..

محمدرضا گفت...

به به!! مریم خانوم قهرمان / خوش آمدی (می آیی) به ایران.
بازگشت شکوهمندانه شما را گراکی میداریم!

حال و هوایی عوض میکنید حسابی. خوش میاید! خوش خواهید آمد!

بااااااید ظهیرالدوله هم برید! فروغ... باااااید!!

من جات بودم یه کم جم میخوردم. خوشمزه به نظر میرسند!!

محمد گفت...

گول تبلیغات این یانکیها رو نخوریها! ایران الان بهشته ! از هر گوشه ش یه هنری میریزه! همه چی امن و امانه! مردمم همه یا دنبال اینن که کدوم کوه برن بهتره و گوشت مرغابی نرم تره یا بوقلمون! خوشی زده زیر دلشون!
پاشو بیا! خاک وطن منتظرته!)

راستی اومدی فقط برو درکه! بهشت روی زمین!با کلی خاطره.)

مریم گفت...

مریم جان
اینجا خیلی گرم شده و مخصوصا آفتابش خیلی می سوزونه. خدا کنه تابسون امسال خیلی گرم نباشه.

محمدرضای عزیز
حتما ظهیرالدوله رو میرم. باید لیست جاهایی که می خوام برم رو بنویسم یادم نره و همینطور چیزهایی که می خوام بخرم. راستی جهت اطلاع بگم شروع کردم به ورزش هم پیاده روی و هم دوچرخه سواری:)

محمد عزیز
باشه درکه هم میرم. وپارک جمشیدیه وکلک چال و فشم و میگون و شمشک و دیزین :)البته امیدوارم بتونم:)

غزلک گفت...

امیدوارم وقتی میاین هوا گرم نباشه وگرنه اینجوری که شما میگین باید همش یخ بهشت بخورین ;)

شایا گفت...

ایول پس کار دندونهات تموم شد؟ :) مبارکه.
اتفاقا منم انگاری دارم تصمیم میگیرم برم ایران!!! دارم روش فکر و بررسی میکنم. احتمالا 15 آگوست برم تا 15 سپتامبر!
امروز بهت زنگ میزنم :دییی

از دیار نجف آباد گفت...

سفرت بخیر اما
تو دوستی خدا را
به شکوفه ها به باران !!! برسان سلام ما را...
سلام مریم خانم
خوش بحالت. نمیدونم سفر اوّلتونه یا نه؟ ولی خیلی خوشحال میشم اگه از احساس و تجربه هاتون در سفر به ایران هم بنویسید.
بخصوص اینکه مردم تا چه حدّ تغییر کرده اند و آیا دیگران که هیچ، نزدیکترین کسانتان را درک میکنید یا درکتان میکنند؟ آیا سخنی مشترک برای گفتگو پیدا میکنید؟ و آیا.....؟
در ضمن اگر اشکال ندارد برایمان یک مطلب هم بنویسید ببینیم بالاخره با این رسم روح خراش «سوغات و سوغاتی بردن» به چه نتیجه ای رسیده اید؟
آخه هرچی باشه باید از شما مهاجران پیشکسوت درس هجرت بیاموزیم... پس بنویسید که سخت نیاز به خواندن دارم.
پیشاپیش سفری پربار و پرخاطره برای شما و بخصوص فرزندانتان دارم....پیروز باشید...ارادتمند حمید

مریم گفت...

غزلک جانه غزلک
باید این یخمکهایی که اینجا به اسم بچه ها می خرم بعد همشونو خودم می خورم با خودم بیارم ایران. خییلی خوشمزه اند اینا:))

شایا جان
نه هنوز کار دندونم تموم نشده باید چند جلسه دیگه هم برم. جدی تو هم می خوای بری ایران؟

از دیار نجف آباد-آقا حمید عزیز
از "رسم روح خراش سوغاتی" چی بگم که دلم خونه:) هیچی.. از صبح تا شب تو این فروشگاه و اون فروشگاه می چرخیم- کاری که عمرا برای خریدهای خودم بکنم- و یک لیست بلند بالا دستمونه که اسامی روش نوشته شده . بعد هی اسمها رو خط می زنیم.ببینیم این قصه کی تموم میشه. آخی چقدر اون شعر به شکوفه ها به باران رو دوست داشتم مرسی:)

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...