۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

ایگلوی ما هم درست شد

توی اون تپه های برفی که هفته پیش درست کرده بودیم سوراخ کردیم. راه ورودیش کمی باریکتر و داخلش بازتر بود جوری که دو سه نفر می تونستن توش بنشینند یا بخوابند. معلممون توضیح داد اگه روزی روزگاری توی بیابون در سرمای وحشتناک گیر کردین این تنها راه زنده موندنه. داخل ایگلو هواحدود صفره و بوی رطوبت زمین و خاک آب خورده رو میشه حس کرد.






۱۶ نظر:

Diary Of A Stranger گفت...

مبارکه! خسته نباشید :)

علی گفت...

اینجا کجاست که اینهمه برف اومده. تورونتو که یک سانت هم برف نیومده.

مریم گفت...

Diary of a stranger
مرسی عزیزم

علی
تورنتو رو خبر دارم امسال زمستونش بهاره:)) اینجا استان آلبرتاست. چهار درجه مونده به 60 درجه شمالی:)

از دیار نجف آباد گفت...

سلام و درود مریم خانم عزیز و محترم
بجا دیدم مجددا ً خدمتتان برسم و افتخار قلبی ام را از اینکه نویسنده ای به خوش ذوقی شما، خواننده ی دسنتوشته های نیمچه وبلاگ اینحقیر هستند؛ ابراز نمایم.
جا دارد ذکر شود به تازگی دست به قلم برده ام و طبیعتا ً نیازمند شنیدن نقطه نظرات بزرگانی چون شما و دیگر خوانندگان عزیز هستم. هرچند هنوز در چیدمان و اضافه کردن لینک وبلاگ شما و دیگر دوستان عزیز، دچار مشکل هستم. پیروزی و موفقیت روزافزون را برای همه ی هموطنان و همزبانان عزیزم آرزو میکنم.
ونیز تشکر مجدد که اجازه استفاده از یکی از نوشته هایتان را دادید.
اراتمند..... حمید

محمد گفت...

اقا عجب چیزی شد. چند نفری ساختیدش؟ وااای چه کیفی میده بری با دوستات اون تو یه دیزی سنگی با یه چایی داغ بخوری و بعدشم یه چرت !)

sunshine1276 گفت...

سلام مریم خانوم
امیدوارم قبراق و روبراه باشید.از دسامبر که اولین نوشته و افتتاحیه وبلاگتون بود رو خوندم تا الان و بخاطر همین خیلی احساس خودمونی بودن میکنم . آخه عیب یا مزیت وبلاگ نویسی همینه ادم حس میکنه با وبلاگ نویس زندگی کرده و تو خوشحالی هاش مسرور و تو غمهاش ماتم زده میشه .از روزهای اول که کمی پر استرس و ناراضی بنظر میومدید تا امروز که با روحیه و شاداب در حال تحصیل هستید .در هر صورت آرزومه که کنار همسرتون و دخترهای گلتون شاد باشید این مرزها را انسانها درست کرده اند هر جا بقول عامی ها بهتون حال میده باید زندگی کنید همه هم انسانن از چینی تا هندی و روس و امریکایی و..... ما هم داریم میایم کانادا اما تو خرداد 89 که اولا هوا بهتر باشه و شوک نشیم از سرما و ثانیا مدرسه دخترم تموم بشه .جالبه تو این همه وبلاگ از همسرتون کم مینویسید و برای من سواله شغل ایشون چیه ؟ در ضمن پروسه مهاجرت شما چطور بود ؟ ثالثا آیا حالا راضی هستید ؟ آیا به من که با همسر و دختر 8 ساله ام داریم میایم میگید بیایم یا نه؟
چرا تورنتو را ترک کردید ؟ حالا این همه سوال رو مطرح کردم بی اجازه و انتظار دارم حتما شما پاسخ بدید نه اصلا
اگه شما دوست داشتید برای کمک به یک هموطن پاسخ بدید.
و اما من زمین شناسم بعضی از واحد های درس شما رشته منه و توش کار کردم اگه راجع به اونا سوال داشتید خوشحال میشم کمک کنم. دروسی مانند زمین شناسی ، آرک ویو ، سورفر ، جی ای اس ، تا حدودی ابتدایی نفت ، کانی شناسی و سنگ شناسی ، رسوب شناسی ، آّبشناسی ، خلاصه از این جور چیزها .... خیلی هم شیرینه این درسها .
راستی برای زمین شناس تو شهر شما کار گیر میاد البته ما سابقه کار کانادایی نداریم ها ؟؟؟؟
میتونم بپرسم آقاتون تو همین رشته ها کار میکنه یا نه و در آمد زمین شناسا در هفته چقدره ؟؟
ما هم یک وبلاگ حقیرانه داریم که هم خاطراتمونه و هم مطالب مفید برای هموطنامون که قصد مهاجرت دارن خوشحال میشیم به ما سری بزنید و اگه دوست داشتید ما رو لینک کنید. البته ما شما رو با اجازتون لینک کردیم.خدا رو چه دیدی شاید یک روزی خانواده ما با خانواده شما کنار همون پوند خونتون یک مهمونی دوستانه داشتیم و از باربیکیوتون هم استفاده کردیم.
خوب خانمی هههههه......شوخی کردم چون میدونستم از این کلمه متنفرید خواستم سر به سرتون بذارم . مریم خانم پیروز باشی و سر بلند هر جای این کره خاکی هستید در پناه حق
http//sunshine1276.blogfa.com

شانتمیس گفت...

وای چه جالبه

مریم گفت...

از دیار نجف آباد
خواهش می کنم . آقا چقدر خجالتمون میدین:) شما استاد زبان فارسی هستین:) به هر حال از آشنایی باهاتون خیلی خوشحالم و مطالب خوبتونو دنبال می کنم.

محمد عزیز
چهار نفر بودیم اونروز. من که کار می کردم نگفتم کسی عکس بگیره :( در مورد چای و دیزی موافقم.

SunShine1276
سلام . واقعا خیلی هیجان زده میشم وقتی میبینم یه دوستایی مثل شما دارم ندیده و نشناخته:) به هر حال از آشنایی با شما خوشحالم.
در مورد همسرم پرسیده بودین : اون دکترای مهندسی متالورژی داره و در صنعت نفت کار کرده بود و درضمن تجربه کاری در شرکتهای خارجی هم داشت. به همین خاطر بعد از چند ماهی که تورنتو بودیم به اینجا که مرکز نفت کاناداست نقل مکان کردیم. برای زمین شناس اینجا خیلی کار هست. هم تو زمینه mining و هم geologyو کار آزمایشگاهی در آزمایشگاههای خاک. می تونین خودتون سرچ کنین. به وبلاگتون حتما سر می زنم. قربان شما

شانتمیس جان
:)) مرسی عزیزم

shaya گفت...

واااای مریم جون چقققدر خوشگل شدن! دلم میخواد برم این تو!!!!! وااااقعا دلم خواست! یه عالمه هم هوس برف بازی کردم! من عاااشق برفم ولی هیچکی نمیاد باهام برف بازی :( هیچوقت :(
یه لحظه دلم خواست تو بیابون تو سرما گیر کنم و از اینا بسازم برم توش! دیوانه شدم انگار :))
جدی تورنتو برف نیمده امسال؟! چه جالب! خدا رو شکر دوباره هوا داره گرم میشه این چند روزه.

مریم گفت...

شایا جون
جدی میگم خیلی باحال بود:)) من خیلی دوست داشتم اون خونه برفی رو. کیف داشت . مخصوصا بوی خاک و رطوبت که فکر کنم 100% بود اون تو:)

مریم گفت...

مریم جونم...من این عکس هات و می بینم..یاد اون
کارتون ها و فیلم های قطب می افتم...:****

محمدرضا گفت...

همیشه تو جاهای تنگ که نتونم دستهام رو کامل باز کنم احساس خفگی میکنم. همون زهر ترک شدن که چیزی از داخل بدن انسان میترکه و خلاص!
نمیدونم...از عکسهای این ایگلوها که همچین حسی بهم دست داد. خوب شد اسکیمو نشدم من!

امير حسين گفت...

يادش بخير بچه كه بوديم توي اراك زياد برف ميامد . خونه پدر بزرگم بعد اينكه برفا رو پارو ميكرديم جلوي در خونه يك كوه برف جمع ميشد . ما هم توش يك خونه برفي ميساختيم و چقدر صفا داشت ....
راستي ما هم آلبرتايي شديم ... ايشالا تابستون ميايم .

hamid گفت...

چه قد قشمگه مستر. لامصب يه برفم لاهيجان نمياد ما برف بازي كنيم...

sunshine گفت...

salam kojaeen baba chera post nemizarin??? omidvaram salem va salamat bashine

مریم گفت...

مریم جونم
فکر کردی پس فیلمهای قطبی رو کجا میسازن:)

محمد رضا عزیز
نه به اون ترسناکی که فکر کنی نیست. اتفاقا خونه های کوچیک که آدم به زور جا بشه آدمو یاد بچگیا میندازه.

امیر حسین عزیز
جدی؟ می خواهین بیایین آلبرتا؟ کدوم شهر؟کلگری؟

Agh Hamid
مستر؟ کو کجا کیو می گی؟

شانتمیس جان
وای که چقدر ذوق کردم برای این پیغام تو:) مرسییی عزیزم:)) یه نفر تو این دنیا پیدا شد که نگران منه!

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...