۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

تشکر

از همه دوستان خوبم تشکر می کنم. من خیلی خیلی بهترم و به سفارت هم مراجعه کردیم و یه سری فرم پر کردیم و مدارکی هم ضمیمه کردیم و نفری 50 دلار هم دادیم که ویزا برامون صادر کنند و وقتی رسیدیم کانادا برای کارتها اقدام کنیم.خیلی سعی می کنم این موضوع در ادامه مسافرتمون بی تاثیر باشه ولی یه جوری شدم که بیشتر ترجیح می دم تو خونه بمونم. بیرون احساس ناامنی می کنم.

۹ نظر:

The Godfather گفت...

مریم جان واقعا متاسفم که این اتفاق افتاده اما نباید باعث بشه که شما بعد از مدت طولانی که میای ایران از سفرت لذت نبری و غمگین باشی.
من خودم بچه شهرستانم و در جای دیگه ای الآن ساکن هستم اما همون سالی یه بار یا دو سال یه بار که واسه دیدن فامیلام میرم با وجود اینکه از اون شهر کوچیک و عقب مونده خوشم نمیاد سعی میکنم یه چند روزی بی خیال همه چی بشم.متاسفانه کیف قاپی چند وقتیه که دوباره تو ایران زیاد شده.همینطورم ماشین دزدی.
اما درد بزرگتر افزایش چشم گیر قاچاق مواد مخدر و مشروبات الکلی خطرناکه.که یه عده گروههایی که سرانشون فرمانده سپاه هستن میخوان مشکل بیکاریو حل کنن و به همین دلیل خیلی از جوونای معصوم رو به این راهها میکشونن.
با این همه ملت ایران یه وقتایی الکی خوش میشن و از حد اقل فرصتها واسه زندگی استفاده میکنن شما هم یه چند روز همین کارو بکن.

لاله گفت...

عزززیزم من الان پست قبلیت رو خوندم. نمیدونم چی بگم جز اینکه بگم خدا رو شکر خودت سالمی و ضربه ای بهت نزده. مواظب خودت باش عزیزم.
امیدوارم بقیه سفر براتون خاطرات خوش باقی بذاره.
میبوسمت.

shaya گفت...

سلام مریم جون. باور کن از اون روزی که وبلاگت رو خوندم همش تو فکرتم. میدونم که حتما کلی از نظر فکری ناراحتی. همه ی کارهایی که آدم برای جبران این داره یه طرف این مسئله که فکرش رو آزار میده یه طرف دیگه. ببینم توی کیفت کارت همتون بود؟؟ و یه عالمه هم پول واقعا؟! چقدر یعنی مثلا؟!!!! طلایی چیزی که تو کیفت نداشتی ایشالا؟! ببینم نکنه دزده میدونسته؟؟ جوری معلوم بود که توی کیفت خیلی چیز داری؟!:( وای خدا هنوزم یکمی باورم نمیشه که این اتفاق برات افتاده :( اونم همون اول که رفتی :( حالا فکرش رو نکن عزیزم بزار حداقل بقیه ی سفر بهتون خوش بگذره. یهو درش بیار بندازش دور و دیگه اصلا اصلا بهش فکر نکن تا برگردی. اینجا هم بیای راحت کارت پی آر جدید میگیری و حل میشه :)

درباره ی وبلاگت بازم شرمنده. نباید اصلا حرفش رو میزدم. ولی ازم آدرست رو نپرسیدن ولی اگر میپرسیدن هم نمیدادم که! بعد از اینکه فهمیدم نمیدونستن! حتی نمیدونستن که وبلاگ چیه؟ و من تازه براشون توضیح دادم که چی است و اینا و بعد گفتم که من خودم هم معمولا آدرس وبلاگم رو به کسی نمیدم هرچند که همه آخرش پیدا میکنن و میخونن ولی آزادی آدم رو میگیره :)) البته به شوخی بهشون گفتم. ولی الان خیلی هنوز ناراحتم از این قضیه :( ولی خوب آدرس ندارن دیگه امیدوارم یکمی جای امیدواری باشه :))

jalinous گفت...

سلام مریم عزیز ازشنیدن این واقعه بسیار متاسف شدم اما با لذت بردن از در کنار خانواده بودن کمتر دچار ناراحتی میشوی پس سعی کن بیشتر ار منزل خارج شوی

غزلک گفت...

امیدوارم از این به بعد دیگه همش خوش شانسی بیاری.

فرشيد گفت...

سلام مريم عزيز....
وب جالبي داري اميدوارم هرجا هستي سالم سرحال باشي ..

سعيده از وبلاگ بسوي شمال بلاگ فا گفت...

عزيز دل خدا رو شكر كه يارو دزده نزد خودتو درب و داغون كنه . دوست خواهر من خواست با دزده درگير بشه يك عدد تيزي نوش جان كرد .

از دیار نجف آباد گفت...

مریم خانم عزیز و گرامی
باورکن که اصلاً ناراحتت نیستیم....یعنی چه که هی هرکی میرسه یه نمک روی دلت میریزه.... اصلاً ننه دعا کن دست دزده بهت بیاد.... کی میدونه یه وقت دیدی یه صلاح و خیری توی این قضیه بوده... البته خیرش به آقا دزده رسید... اینجوری که شما میگید: شتر را با بارش میدزدند.... خدا را شکر که خودتون تندرستید و صدمه ای جانی ندیده اید.

بهرحال آرزو میکنم که باقی مانده ی سفرت رو خوش بگذرونی و بازم میگم« ننه این مرده شور بـُرده، حج سکینه با اون سق سیاهش، چشت کرده!!!» میدونم بی مزه بود؛ ولی چه کنم که خودم هم ناراحت حالت هستم
بدرود.......ارادتمند حمید

sunshine گفت...

سلام
مریم خانم نگرانتون بودم امیدوارم همه چی روبراه باشه
رضاو سان شاین

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...