۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

از مکزیک2

حالا که بحث این شد مکزیکیها چند تا باشن چکار می کنن ( لینک) و تا اینجا هستم و یادم نرفته باید بگم به کل فکر بانک زدن و تیراندازی و دوئل و این چیزا رو بزارین کنار!! اینا هر چند تا باشن فقط میشینن و تکیلا می خورن. جهت توضیح بگم این تکیلا م*ش*ر*و*ب ملی مکزیکه. وبی نهایت هم خطریه . یه چیزی تو مایه های ع*ر*ق سگی دو آتیشه:) از ریشه یه جور کاکتوس می گیرن. اینجا هر چی بخوری آخرش طعم تکیلا می ده. آب میوه.. سس غذا .. هر وقت هم ازت بپرسن نوشیدنی چی می خوری منظورشون اینه که تکیلا رو با چی مخلوط کنیم برات بیاریم .با توت فرنگی؛ شیر موز؛ قهوه و هر چی که دم دستشون بیاد مخلوط می کنن و به خورد خلق الله می دن. عکسهای زیریه کارخونه کوچیک تکیلاست که مارو بردن .

۱۰ نظر:

Diary Of A Stranger گفت...

عکسا خیلی قشنگن :)

مریم گفت...

Diary of a stranger
سلام عزیزم. خوبی؟ من پست آخرتو که خوندم کلی چیزا تو ذهنم بود برات بنویسم . که اون موقع وقت نشد.

Mary گفت...

سلام
اميدوارم مكزيك بهت خوش بگذره. عكس هاي جالبي گذاشتي. ديدم دوستهامون مشتركن ، همنام هم هستيم ، پس بهتره با هم دوست بشيم.نظر شما چيه؟

محمد گفت...

فکر کنم تا یه سال خواب تکیلا ببینی.)حالا خوش مزه بود؟)

RS232 گفت...

خوش به حالتون. من هم دلم می خواهد بروم مکزیک.

به سوی کانادا گفت...

سلام
سفر خوش بگذره.عکسها خیلی قشنگند.به خاطر ان تعریف های خاص باید یکسری به مکزیک بزنم.
شاد باشید

آوا گفت...

سلام
عالیه! همیشه به گردش. عکس ها خیلی خوشگله.
آوا

مریم گفت...

ماری عزیز
من حتما به زودی بهتون سر می زنم.از آشناییتون خوشحالم.

محمد عزیز
نه تکیلا خیلی خیلی بدمزه است.

Rs232
شما که خیلی نزدیکین به مکزیک! زمستون از اینجا که خیلی سرده وقتی میری یه جایی گرمی مثل مکزیک خیلی کیف داره.

به سوی کانادا
:)) اونجا همش از اون تعریفهای خاص بود:))

آوا جون
سلاااااااام کجایین؟خوبین؟ آوا جان بازم من برات کامنت میزارم میرم و میام میبینم نیست! یکی کامنتهای منو میدزده به خدا!!! تولد دختر گلتو تبریک گفته بودم ولی الان نیستش.

چنگ گفت...

میگن توی تکیلا یک کرم کوچولو هم هست!؟

مریم گفت...

چنگ جان
آره اینجا دیدم توی تکیلاها کرم هست ولی تو مکزیک نه! کرم نداشت تکیلاهاشون.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...