۱۳۸۷ آذر ۱۲, سه‌شنبه

مهاجرت




مهاجرت برای خیلی ها آخرین راه حل زندگیشان نیست .مهاجرت فقط امکان رفتن به جایی که آزاد باشی نیست. برای این کارها می‌شه یه سفر خارج رفت. اما زندگی تو یک کشور دیگه خیلی فرق می‌کنه. یاد گرفتن زبون، خو گرفتن با فرهنگ، پیدا کردن دوست، پیدا کردن کار و درآمد مناسب… به اون آسونی‌ها هم که به نظر می‌رسه نیست!


مهاجرت "دلتنگی" دارد. دلتنگی مهاجرت واقعی است. بخش مهمی از وقت و انرژی آدم صرف اين مساله می شه کسایی که دوستشون داری خیلی دورمیشن وچیزهایی مثل اختلاف ساعت باعث می‌شه این فاصله عمیق‌تر بشه. وقتی بر فرض تو روز یک‌شنبه بعدازظهر دلت گرفته و می‌خوای با دوستی گپی بزنی خوب یک‌شنبه اصلا وسط هفته ‌ایرانه و واسه اون جمعه بعدازظهره که این حالت رو داره و… بی‌خیال می‌شی. اگه نشی هم چون حسی که انتظار داشتی رو نمی‌گیری پشیمون می‌شی و دفعه‌ی بعد این کار رو نمی‌کنی. حالا کلا تلفنی حرف زدن با صحبت چشم توچشم زمین تا آسمون فرقشه، ولی همونم دیگه بی‌خیال می‌شی. حالا باز کاری نداریم که همین تلفن هم به دلیل اقتصادی همیشه ممکن نیست و مجبوری به چت و امثالهم متوصل بشی که هی قطع می‌شه و صدا نمی‌ره و…


و بالاخره مهاجرت "بازگشت" دارد. قسمتی از توان فکری آدم صرف فکر در مورد اين مساله می شه.برمی گردم؟ اصلا می تونم دوباره در ایران زندگی کنم؟


ودر آخر مهاجرت ممکنه آن بخشی از "من" را به آدم بده که قبلا نمی‌شناختیش.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

ما ایرانیا عاطفی هستیم و براحتی نمیتونیم با همه چیز کنار بیایم ما ایرانیا با مهر و محبتیم و این ریشه در عمق وجودمون داره و ....
چقدر زیبا مهاجرت را تعریف کردی... ای ول
از طرف یه دوست آشنا

ناشناس گفت...

خدا نکنه آدم تکه ای از روحشو یه جا جا بذاره .مثل قضیه اون بابایی میمونه که میخواسته از مرز رد شه بهش میگن این کتابا رو نمیتونی با خودت ببری میگه باشه مشکلی نیست نمیبرمشون اما فکرو ذهنمو که نمیتونین ازم بگیرین(...)

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...