۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

هوش عاطفی

نمی دونم شما چه تعریفی برای هوش افراد دارین؟ تا حالا شده به کسی بگین باهوش؟اون چیزی که واضحه اینه که هوش جنبه های مختلفی داره مثلا یکی در زمینه ریاضیات بهره هوشی بالایی داره اما در زمینه یادگیری زبان های خارجی استعداد چشمگیری در او مشاهده نمیشه ویاحتما افرادی رو دیدین که در زمینه کارهای فنی یا هنری خیلی استعداد دارند ولی در موردهای دیگه چندان ازشون تیزهوشی نمیبینید.
یک جنبه از هوش،هوش عاطفی یا احساسیه.
هوش عاطفی یعنی توانایی شناخت احساسات خود ودیگران و توانایی برقراری روابط اجتماعی.. اینکه انسان تا چه حد نسبت به احساسات خود همچنین موقعیت های خـُلقی دیگران حساس باشه و دیگران را درك کنه واینکه تا چه حد از میزان تأثیر رفتارخود بر دیگران آگاه باشه.
همونطور که می دونین هر چی می گذره و آدمها ازبچگی به بزرگسالی پا میزارن میزان دانش جای هوش رو میگیره و آنچه آدمی از محیط آموخته بیشترمطرح میشه .هوش عاطفی هم مستثنی نیست یعنی گرچه خیلی ممکنه ذاتی باشه ولی مسلما درصد زیادی هم آموختنی است.افرادی که هوش عاطفی خودشونو ارتقا داده اند از لحاظ روابط اجتماعی بسیار موفق هستندو به راحتی با دیگران رابطه برقرار می کنندودر روابط خود راحت و خونگرم عمل می‌کنند. افرادی ‌که دارای هوش عاطفی پائین‌تری هستند، در روابط ، سرد و خشک ارزیابی می‌شوند و اغلب روابط آنها در همان مراحل اولیه با شکست مواجه می‌شه. حالا خودتون می تونید حدس بزنید وقتی مهاجر باشی چقدر ممکنه این توانایی در ارتباط با اجتماع و افراد و بالا رفتن احتمال موفقیت در محیط جدید مهم باشه.
پانویس: چند تا ازانواع تفکیک شده هوش رو می نویسم: هوش ریاضی و درک فضایی،هوش مکانیکی، هوش هنری،هوش کلامی،هوش حرکات بدنی ،هوش احساسی،هوش نوشتاری و حافظه


۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبه

اوباما

امروز نوزدهم فوریه باراک اوباما به کانادا اومد این اولین سفرخارجی پرزیدنت جدید یونایتد استیته .
همونطور که می دونین عمده نفت کانادا از طریق ماسه های نفتی(oil sand) واقع در شمال استان آلبرتا تولید میشه ولی اوباما در این سفربا آلوده ساز خواندن این صنعت خواستارتغییراتی درجهت ارتقا تکنولوژی استخراج نفت شد.
این در حالی است که صنعت نفت آلبرتا در نظر داشت ظرف ده سال آینده تولید خودشو از 1.3 میلیون بشکه در روزبه 3.5 میلیون بشکه در روز برسونه.
جهت اطلاعات بیشتر می تونین به لینک زیر مراجعه کنید.

۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

اسفند

اسفند داره نزدیک میشه.این اسفند همیشه یه حالی داشت برام ... وقتی که هوا ملس میشد ،صبحها آفتابی .. عصرها بارونی... این اسفند ماهی، اسفند دوست داشتنی..
عاشق هوای اسفند و حال و هوای اسفند بودم همیشه..
بهم ریختن خونه وشستن هرچیزی که بشه تصورشو کرد ، آخر سر هم کم آوردن و منت کشی کارگرا و تاقچه بالا گذاشتن اونا... عجله مردم برای خرید،قرار با دوستا برای در رفتن از اداره و با مترو بازار رفتن تو اون شلوغی روزای دم عید، جورکردن وسایل سفره هفت سین،گلهای سوسن ، چارشنبه سوری..
به نظرم سخت ترین چیزدور بودن این باشه که حس کنی از جریان زندگی اونجا خارج شدی و هنوز همه چیز به همون شکل ولی بدون تو ادامه داره .
پانویس: فکر کنم خیلی عجله دارم من الان تقویم ایرانمو دیدم فهمیدم اولاهنوزاسفند نیومده در ثانی احتمالا تا 12-10 اسفند که صفر تموم نشده زیاد خبری نیست .. برای سال جدید هم دیگه تقویم ندارم .

۱۳۸۷ بهمن ۲۸, دوشنبه

پاتیناژ یا اسکیت؟

امروز بچه ها رو بردیم سرسره و برف بازی . یه تیوپ بزرگ از Canadian Tireبراشون خریدیم کلی سر خوردند و بازی کردند نزدیک همون شیبی که بچه ها بازی می کردند یه راه پیاده روی در کنار جنگل پیدا کردیم چند کیلومتر تو اون مسیر پیاده روی کردیم البته مسیر همش پوشیده از برف بود خیلی ها هم با اسکی توی اون مسیر اومده بودند. بعد از کلی راه رسیدیم به منطقه مسکونی و یه پیست خیلی قشنگ هاکی رو یخ و پاتیناژ (اینجا به اون چیزی که ما میگیم پاتیناژ میگن آیس اسکیتینگ ) یه کم هم اونجا وایسادیم و بازی بچه ها رو تماشا کردیم. فکر کنم بتونم ازسایتKJIJIکفش پاتیناژواسکی با قیمت مناسب پیداکنم.
پانویس: نمی دونم عکسها نمایش داده میشوند یا نه میشه لطفا برام بنویسید؟

۱۳۸۷ بهمن ۲۶, شنبه

روز خانواده

هنوزهمه جا پراز گل وشکلاتهای قلبی و قرمز رنگ ولنتاین بود که روز خانواده سررسید.
سومین دوشنبه ماه فوریه به نام "روز خانواده" یک تعطیل رسمی در استان آلبرتاست.در واقع آلبرتا اولین استانی در کانادا بوده که به خاطر تاکید بر اهمیت خانواده و برای اینکه بشه بیشتر با خانواده وقت گذروند این روز رو از سال1990 تعطیل رسمی اعلام کرده. ساسکاچوان، منی توبا و اونتاریو هم در سال 2007 این روز رو تعطیل عمومی کردند.
اینجا همه تعطیلی ها از نوع جشن و شادیه و کیه که از این جور تعطیلی ها بدش بیاد.

۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

برف بازی

دیشب باز هم کلی برف بارید. صبحها وقتی بچه ها منتظر اتوبوس مدرسه هستند همیشه از پشت پنجره نگاهشون می کنم تا اتوبوس بیاد و سوارشن. بچه های دیگه هم هستند . ده دوازده تا بچه همینجا سوار میشن. چیزی که امروز برام جالب بود برف بازی بچه ها بود .
بچه ها مثل برف ندیده ها !!!توی برف غلت می زدند و بعضی هاشون بادست برفها رو مثل صندلی و خونه درست می کردند و بعضی ها خوابیده بودند روی زمین و دستها و پاهاشونو حرکت می دادند تا شکل پروانه ای روی برف ایجاد کنند و اینها همه با سرعت باور نکردنی اتفاق میفتاد از ترس اینکه مبادا اتوبوسه سر برسه ...

۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه

ریسک

هر تغییری در زندگی یک ریسکه و مهاجرت شاید یکی از بزرگترینش....
هرریسکی احتمال شکست رو در دل خودش داره.. اصلا ماهیت ریسک اینه!
در عشق احتمال دوست داشته نشدن متقابل..
در آرزو احتمال ناامیدی..
در تلاش احتمال شکست..
ودر زندگی احتمال مرگ.....
کسی که در زندگیش جرات ریسک نداشته هیچ نیست و هیچ کاری نکرده.از سختی حذر کرده ولی فرصت یاد گرفتن رو هم از دست داده . همینطور فرصت عشق را ..وفرصت زندگی را...
در اصل اون اسیر ایمانش به این موضوعه که " بهترازاین نمیشه" و تاوان این اطمینان آزادی اوست.
فقط آدمی می تونه آزاد باشه که قدرت ریسک کردن در زندگی رو داره .

۱۳۸۷ بهمن ۲۰, یکشنبه

باز هم ایرانیا!!!

چند تا پست قبلی خاطرتون هست در مورد وست ادمونتون مال نوشتم ؟این مرکز خرید زمانی بزرگترین مال دنیا بوده و در لیست رکوردهای گینس به عنوان بزرگترین مرکز خرید جهان ثبت شده بوده برام جالب بود که متوجه شدم این مال توسط چهار برادر ایرانی به نام آقایان قرمزیان که در سال 1960 به کانادا آمده اند ساخته شده . عین مطلب و کلیپ مربوطه اش رو ببینید:
Canada's biggest mall
Broadcast Date: Nov. 10, 1985
Once promoted as the "Eighth Wonder of the World," West Edmonton Mall is one of Alberta's primary tourist attractions. The men responsible for the monster size mall are the four Ghermezian brothers, who emmigrated from Iran in the 1960s. This colossal monument to conspicuous consumption has seen its share of controversy but the brothers stand behind their mall. "When I walk through the centre here in Edmonton... 10 to 15 people, they jump at me, hug me, thank me for what I did and some of them even kiss me... people are happy," says Nader Ghermezian in this clip.
The brothers behind Canada's biggest mall• The four Ghermezian brothers, Eskandar, Nader, Raphael and Bahman, rarely grant interviews. Little is known about the family including their father, Jacob, who founded the Ghermezian real estate dynasty, Triple Five. Jacob Ghermezian was a Jewish rug salesman born in Azerbaijan in 1902. He immigrated to Canada in the 1960s in part to escape the rising tide of Islamic fundamentalism in Iran. • The West Edmonton Mall was designed by Maurice Sunderland Architects Inc. and built in four phases. Construction began in 1981 and was completed in 1998. • With eight major department stores, seven amusement parks, a chapel, a bingo hall and a NHL-sized hockey rink, occasionally used by the Edmonton Oilers, the West Edmonton Mall covers the equivalent of 104 football fields. • With a total area of 5.3 million square feet, the WEM cost $1.2 billion to build. WEM is North America's largest shopping mall (2005). • West Edmonton Mall was listed in the Guinness Book of World Records for the "largest shopping centre in the world" as well as the "world's largest parking lot" but a retail center in Beijing has replaced WEM as the world's largest. Currently there are malls claiming to be bigger than WEM being built in China, Dubai and the United Arab Emirates. • The Ghemezian brothers' second monster mall, the Mall of America opened its doors in 1992. • Despite promises of Mall of America being twice the size of WEM, it is in fact smaller. Located in Bloomington, Minn., the 4.2 million square foot complex cost $800 million to build.
The brothers behind Canada's biggest mall
http://archives.cbc.ca/economy_business/consumer_goods/clips/12015/

۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

چند اتفاق

مگه من طاقت میارم ننویسم اینجا؟:)
خدمتتون بگم چند تا راهنمایی خوب داشتم در مورد رزومه ام یه قرار هم دوشنبه دارم با یکی از معلمام برم پیشش اصلاحش کنه. امروز هم می خوام برم یه Job Fair که تو کالجمونه و خیلی شرکتهای به درد بخور توش شرکت می کنن و پوزیشنهایی که اصلا آگهی نکردن رو اونجا ارائه می دن چند تا ورژن از رزومه ام که هر کدوم رو یه قسمتی بیشتر تکیه داره برای اونجا حاضر کردم .
تو کلاس Improving pronunciation یه آقای مهندسی هم کلاسمه که تو شرکت Shell کار می کنه وقتی گفتم برای شرکتشون اپلای کردم گفت احتمالا رزومه ات میاد دست من:) بعد هم یه کمی ازم توضیح خواست در مورد سابقه کاریم و قرار شد برای خودش هم دوباره رزومه ام رو جدا بفرستم.
راستی بالاخره یه خونواده ایرانی پیدا کردم زودی هم دعوتشون کردم تا از دستم در نرفتن:)

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

رزومه پراکنی

این روزها دارم روی رزومه ام کار می کنم و برای شروع چند جا فرستادمش... به نظرخودم هنوزخیلی جای کار داره باید به نحوی از این مدلی که صرفا نوشتم در چه زمانهایی چه مسئولیتهایی داشتم خارجش کنم وبتونم بگم در اون مسئولیتها چقدر تونستم مفید باشم یا بهبود ایجاد کنم و موثر باشم و این برام خیلی سخته...آخه در یک شرکت دولتی در ایران جز انجام دادن مسئولیتهای محوله چقدرامکان خلاقیت یا تاثیرگذاری پیش میاد؟ حتی اگه واقعا موثربودم چقدر باور می کردم واقعا بهبود ایجاد شده؟ تغییراتی که ایجاد می کردم در محدوده کوچیک مسئولیتهای خودم بود وعلتش هم این بود که در جریان خیلی مسائل کاری اصلا قرار نمی گرفتم... شاید هم انگیزه نداشتم چون امکان رشد رو صفر می دیدم...
به هر حال باید روی تک تک کلمات و جملات رزومه ام باز فکر کنم و فکرکنم . یعنی ممکنه این رزومه منو به مصاحبه برسونه؟
البته به نظر میاد وضعیت کار زیاد جالب نیست اغلب شرکتها (حتی شرکتهای بزرگ) فعلا نیروی جدید نمی گیرند و سعی می کنند از نیروهای داخلی خودشان استفاده کنند. ولی من همچنان ادامه می دم غیر از اون سایتهایی که خودشون پوزیشن های مناسب رو ایمیل می کنن خودم هم سایت شرکتها رو دارم می بینم که چه پوزیشن های مرتبط به کار من رو خالی دارند و مسئولیتهای اون موقعیت و کلمات کلیدی مرتبطش چیه (برای انتخاب اولیه از بین رزومه های ارسالی اغلب از کامپیوتر استفاده می کنن که ببیند کلمات کلیدی مرتبط چقدر وجود داره تو اون رزومه )واینکه چطور می تونم رزومه امو برای اون پوزیشن موثر بنویسم .
ولی به هر حال درس خوندن هم عالمی داره شاید دیگه هیچ وقت مثل الان پیدا نکنم و بعدا حسرت از دست دادن این روزها رو بخورم.
پانویس:دارم ازفقط نوشتن در مورد مسائل مهاجرت خسته میشم انگارنوشته هام یه جورایی محدود شده فکر می کنم شما هم خسته شدین دیگه از این به بعد شایدهر چیزی بنویسم از هر دری سخنی !اصلا شاید مدتی چیزی ننویسم .

۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

نکات بهداشتی

اگه ایران بودیم حتما تا این موقع از زمستون چند باری بچه ها رو به خاطرسرما خوردگی و تب و مریضی دکتربرده بودم و حتما تا حالا چند باری آنتی بیوتیک خورده بودند شکی در این موضوع ندارم. ولی خدا رو شکر اینجا بچه ها اصلا سرما نخوردن و احتیاج به هیچ دارویی هم پیدا نکردند. اینجا چند تا مورد خیلی ساده رو چندین بار دیدم که شاید در کمتر پخش شدن میکروبها بی تا ثیر نباشه یکی اینکه دستورالعمل شستن دست در همه دستشویی ها نصب شده این دستور العمل توضیح میده که بعد از شستن و خشک کردن دستها حتما شیر آب رو با حوله کاغذی ببندید و دستگیره در رو هم با همون حوله کاغذی باز کنید! مورد دیگه اینکه همه جا( وقتی میگم همه جا منظورم همه فروشگاها و دراگ استورها ومطبها و مدرسه هاست) صابونهای ضدعفونی کننده بدون احتیاج به آب گذاشتن توی مدرسه به بچه ها قبل از اینکه اسنک یا نهار بخورند حتما از این صابونا میدن دستاشونو ضدعفونی کنن. به بچه ها توی مدرسه یاد میدن موقع عطسه اگه دستمال نداشتن بجای دستشونو آستینشون از ناحیه آرنج روجلوی دهنشون بگیرند که دستاشون آلوده نشه.
پانویس: پوستر بالا که خیلی جاها مشابه شو نصب کردن نشون میده اگه دستمال نداشتین موقع عطسه و سرفه چکار کنین.

درباره من

Fort McMurray, Alberta, Canada
آن‌ها که مرا می‌شناسند، می‌دانند اگرچیزی به دلم بنشیند با دیگران تقسیمش می‌کنم. آخر در میان این همه زشتی، چه خوب است وقت بشود هر چند روزی یک بار، هر آن‌چه چنگی به دل زده است را آدم جایی بگذارد برای پیشکش...